بیانیه تحلیلی حزب ایرانارشیست درباره لزوم مبارزه گسترده با نایاک (لابی جمهوری اسلامی در آمریکا)
نایاک؛ پاشنه آشیل حاکمیت تکقطبی در ایران
- “تنها تئوری ممکن در محیطی که شفافیت اطلاعاتی وجود ندارد، تئوری توطئه است”
- نبرد نظامی بین ایران و امریکا به یک دلیل روشن هرگز در نخواهد گرفت: هیچ یک از دو حاکمیت مستقر در این دو کشور در عمق باورهای سیاسی خود میل به درگیری نظامی مستقیم ندارند.
امریکا تا همین امروز در قائله عراق بیش از ۶ هزار میلیارد هزینه کرده و به قول ترامپ “صرف این هزینه هنگفت ثمری جز بدنامی در منطقه به بار نیاورده است.”
برای اینکه درک بهتری از بزرگی این عدد داشته باشید لازم است بدانید که بودجه نظامی سالیانه آمریکا کمی بیشتر از ۶۰۰ میلیارد دلار است. امریکا حدود ۸ سال درگیر جنگ عراق بود. با احتساب هزینه ۶ هزار میلیاردی، میتوان گفت امریکا در هر سال معادل ۷۵۰ میلیارد دلار برای حضور نظامی در عراق هزینه کرده. با یک حساب سرانگشتی، میبینید که این جنگ ۸ ساله عددی معادل ۱۰۰۰ میلیارد دلار کسری بودجه به امریکا تحمیل کرده و البته فراموش نکنید که آنچه در جنگ عراق هزینه میکرد، درواقع فقط بخشی از هزینههای نظامی امریکا در هر سال بود. بنابراین رقم کسری بودجه به نسبت بزرگتر از این بوده است.
البته توجه به صحبتهای اخیر ترامپ که گفته بود ما ترجیح میدهیم به جای جنگ نظامی وارد جنگ اقتصادی با ایران شویم، این حقیقت را دوباره تصدیق میکند.
البته در این سمت هم مقامات رژیم آگاه هستند که یک جنگ تمامعیار برای ایران مساوی با نابودی حاکمیت مستقر است؛ در نتیجه رژیم هرگز دست به چنین کاری نمیزند.
پاسدارها و ملاها نشان دادهاند که داعش شیعی چه بسا قویتر از داعش سنی هستند. باید به ترامپ و کشورهای خاورمیانه حق بدهیم که از ایران هراس داشته باشند.
- با در نظر گرفتن همین چند فاکتور ساده، متوجه میشویم که جنگ نظامی بین حاکمیتهای مستقر در ایران و امریکا، ممکن نیست و این یعنی رجزخوانیها و تهدیدهای دو طرف باید به صورتی نمادین تحلیل شود. اما ماجرای اصلی از چه قرار است؟
ایران و امریکا نیاز به راهی برای تعامل مستقیم دارند. تا کنون شرایط حاکم بر فضای سیاسی و اقتصادی دو کشور به گونهای بوده که امکان مذاکرهی مستقم وجود نداشته و همین موضوع نقش یکی از تیپهای شخصیتی حاضر در هر دو فرهنگ را به شدت برجسته کرده است. در محیطی که امکان مذاکرهی مستقیم وجود ندارد، بازار دلالها رونق پیدا میکند. به طور کلی فضای سیاسی جهان روز به روز به سمت کاهش شفافیت پیش رفته و میرود. همین موضوع نقش دلالها یا همان لابیکنندهها را تقویت کرده است. بر همین اساس است که به زعم برخی متفکران، نقش سیاستمداران فلسفی و اجتماعی روز به روز کمتر شده و حوزهی سیاست بینالملل روز به روز بیشتر نیازمند سیاستمداران اقتصادی میشود.
سیاستمداران اقتصادی موفقترین بازیگران دوران اقتصاد-سیاسی در تاریخ نظریههای پول و اقتصاد هستند. سیاستمداران اقتصادی در هر سرزمینی به شکلی ظاهر شدهاند، اما در همه جا یک باطن و یک نقش دارند: معامله!
هرچه بیشتر پیش میرویم، سیاستمدارانی مثل جواد ظریف در ایران و جان کِری در امریکا نقشهای اساسیتر و مهمتری بازی میکنند. اما همانطور که گفتیم، هر سرزمینی شرایط ظاهری خاص خود را به این نوع از سیاستمداران تحمیل میکند. مثلن در امریکا این نوع سیاستمداران باید لباس دموکراتبودن و دفاع از حقوق اقلیتها و ایدههای جهان-وطنی را بر تن کنند. در ایران، این سیاستمداران باید دلباخته ولایت فقیه باشند و در عین حال موجوداتی باسواد و فرهیخته و جوانپسند جلوه کنند. اینکه این ظواهر در هر سرزمینی چقدر تفاوت میکند، در بحث ما اهمیتی ندارد. برای ما نقشی که این افراد بازی میکنند مورد توجه است.
- در فضای تیره و تار و به شدت غیرشفاف سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، شخصیتهای دلال، نقش و قدرت بسیاری پیدا میکند. اما این جایگاه دلالی، در عین حال جایگاه شکنندهای هم هست. یک دلال تا حدود زیادی باید به طرف مقابل معاملهی خود اعتماد کند تا آن طرف دلال را به اصطلاح دُور نزند و به معامله مستقیم با صاحب ملک نرود! جنس این اعتماد همانیست که بین جان کِری امریکایی و جواد ظریف ایرانی وجود داشت.
اما این دلالها چطور یکدگیر را پیدا میکنند و چطور در فضای غیرشفاف و غیررسمی سیاست به دیدار هم میرسند؟ برای اینکه چنین اتفاقی رخ دهد، به یک شبکه دلالی یا شبکه لابیگری نیاز هست. اما در کشوری مثل ایران، فضای سیاسی به گونهای نیست که افراد غیردولتی و غیرحکومتی بتوانند نقش لابیگری را ایفا کنند. به همین دلیل شبکهی لابیگری در جمهوری اسلامی ایران همیشه بخشی از خود حکومت یا خویشان و نزدیکان دلالهای بزرگ هستند.
در مقابل، در کشوری مثل امریکا، به بهانههای مختلف میتوان شرکتهایی ثبت کرد و به فعالیتهای شبهبشردوسانه پرداخت و از این طریق به کنگره و سنا نفوذ کرده و افراد مناسب برای معامله را شناسایی کرد. بسیارند ایرانی-امریکاییهای ثروتمندی که مدعی هستند هیچ کار سیاسی نمیکنند ولی همیشه در کنگره در حال دیدار با سیاستمداران امریکایی هستند!
- یکی از تیمهایی که در این زمینه بسیار موفق عمل کرده و نفوذ بسیار خوبی در کنگره و سنای امریکا پیداکرده، نایاک است. نایاک خود را نماینده ایرانی-امریکاییها معرفی میکند. عنوان میکند که نماینده حدود یک میلیون ایرانی-امریکایی است، در حالی که بازرسی ها نشان میدهد در هیچ کارزاری با استقبال بیش از ۶۰۰ نفر نیز مواجه نشده! اما درعین حال فضایی که نایاک و کارمندانش در فضای جامعه ایرانیان امریکا ساختهاند به گونهای است که اگر فردی خود را حامی نایاک معرفی نکند، بلافاصله برچسبی را دریافت میکند.
یکی از گروههایی که به شدت از این برچسبها هراس دارند، جامعه دانشگاهیان ایرانی در امریکاست. به همین دلیل است که نایاک به راحتی همیشه از سکوت دانشگاهیان امریکا سود برده و به هیچ وجه نگران افشاشدن ماهیتش توسط جامعه دانشگاهی ایرانی-امریکاییها نیست!
برای مثال به سرنوشت حسن داعی دقت کنید. وی کتابی مینویسد و ماهیت نایاک به عنوان لابی مستقیم جمهوری اسلامی ایران در امریکا را مورد بحث قرار میدهد. نایاک از وی شکایت میکند. نایاک محکوم میشود. حسن داعی غرامتی حدود ۲۰۰ هزار دلار دریافت میکند. مدتی بعد این خبر مطرح میشود که حسن داعی یکی از نیروهای وفادار به منافقین است. این ادعا بر اساس چند روایت شفاهی طرح میشود. این تکنیکهای نایاک در سطوح متنوعی در بین ایرانیان مقیم امریکای شمالی پیاده میشود.
- امروزه در امریکا برای بسیاری روشن است که نایاک لابی مستقیم جمهوری اسلامی ایران در امریکاست. اما واقعیت این است که نایاک در واقع بخشی از شبکه لابیگری دلالهای ایرانی یعنی تیم اعتدال و اصلاحات است. نایاک به کمک این تیم و طی دو دهه در امریکا به وجود آمده. درواقع نایاک پیشکشِ بزرگ تیم اعتدال و توسعه به ولایت فقیه جمهوری اسلامی ایران است. تیم اعتدال و اصلاحات با ساختن نایاک، هم بقای خود در فضای سیاسی ایران را تضمین کرده و هم راهی برای افزایش قدرت همتایان مورد اعتماد خود در امریکا پدید آورده است. امروزه در امریکا نایاک به طور علنی به حمایت از برخی کاندیداهای سیاسی امریکا برای پستهای مختلف از شهرداری تا کنگره میپردازد.
- اما اگر چنین شبکه قدرتمندی برای لابیگری وجود دارد و با توجه به اینکه تیم اعتدال و اصلاحات امروز صاحب دولت در ایران است، چرا رجزخوانی؟ چرا مستقیم به پای میز مذاکره نرویم؟
نکته اول اینجاست که اکنون در امریکا دولتی بر سر کار است که اعتمادی به لابی نایاک ندارد. موضوع از این قرار است که اگر دولت ترامپ نیز نایاک را واسطه مذاکره قرار بدهد، کل حاکمیت امریکا را در مقابل یک شبکه لابیگری خارجی به شدت تضعیف کرده است. چنین اتفاقی به هیچ وجه حتّی از سوی تیم جان کری نیز تایید نخواهد شد. یک تیم نوپای لابیگری به هیچ وجه نمیتواند چنین قدرتی کسب کند. نایاک هم به این موضوع واقف است. به همین دلیل است که میکوشند تا با فشار آوردن به تیم ترامپ و تشکیل کارزارهایی علیه وی به نحوی خود را به دولت جدید تحمیل کند. اما روشن است که ترامپ چنین باجی به نایاک نخواهد داد. بخصوص که برخلاف تیم جان کری، تیم ترامپ علاقهای به باور این دروغ بزرگ که نایاک نماینده راستین ایرانیان مقیم امریکاست، ندارد و نخواهد داشت!
اما نکتهی دوم به خواست ایران باز میگردد. دیپلماسی کلاسیک ایران بسیار ضعیف است. ایران به دلیل فرار بخش اعظم استعدادهایش، امکان تشکیل تیمهای قدرتمند در سیاست خارجی را دارا نیست. عدم آشنایی صحیح دانشآموختگان رشتههای علوم سیاسی و روابط بینالملل در ایران با زبانها و فرهنگهای دیگر، باعث شده امروز ایران به کشوری به شدت فقیر از نظر قدرت مذاکره تبدیل شود. بنابه دلایلی از این دست، امکان ایجاد یک لابی جدید در امریکا، برای ایران دست کم به زمانی بیش از دو دهه نیازخواهد داشت. و این زمان طولانی به این معناست که لابی جدید نیز بیتردید یک شبکه لابیگری خاص و منحصر به بخش خاصی از حکومت ایران خواهد بود.
- با توجه به این مقدمات، متوجه میشویم که نمایش جنگ و رجزخوانی میان دو کشور از کجا آب میخورد! به یک معنا همه چیز به بیکفایتی و ناکارآمدی نایاک باز میگردد. نوع روابطی که نایاک در امریکا شکل داده، حکومت امریکا را در وضعیتی قرار داده که امکان اعتماد به نایاک را نداشته باشد. نایاک یک پایگاه و جایگاه واقعی مردمی در میان ایرانیان مقیم امریکا ندارد. از طرفی، به شدت در ادبیات ایدئولوژیک رسمی راست افراطی ایران نیز منفور است. ایران و امریکا باید به پای میز مذاکره بروند. و همین حالا نیز هر دو بر سر میز مذاکره حاضر هستند! اما با این تفاوت که هر یک بر سر میزی جداگانه نشستهاند! ترامپ میزی که نایاک بر سر آن حضور دارد را به رسمیت نمیشناسد. در مقابل، جمهوری اسلامی بدون حضور نایاک عملن دچار یک فلجی در تصمیمسازی است.
نمونه اعلای این فلج تصمیمسازی، ماجرای تقسیم منابع دریای کاسپیان بود. ایرانیها با توجه به اطلاعات اشتباهی که نایاک در اختیارشان قرار داد به این نتیجه رسیدند که امریکا قصد دارد مسیر زمینی نقل و انتقالات خود به افغانستان را از قزاقستان به ترکمنستان منقل کند! مسیری که ۱۵۰۰ کیلومتر کوتاهتر است و در عین حال امریکا را تا مرزهای ایران پیش میبرد. نایاک این اطلاعات را از طریق دموکراتها که نفوذ بسیاری در سازمان سیا و پنتاگون دارند به دست آورد. این سازمان پس از روی کارآمدن ترامپ، دچار وضعیتی دوگانه شده و تلاشهایی برای کاهش نفوذ خطرناک دموکراتها در این سازمان شروع شده است. لزوم اجرای این تحولات در پنتاگون با ماجرای ایمیلهای لو رفته کلینتون و عملکرد یکطرفهی جریانهای امنیتی امریکا در آن قائله، شکلی جدّی به خود گرفت. اطلاعاتی که نایاک در مورد تصمیم امریکا برای تغییر مسیر نقل و انتقال از قزاقستان به ترکمنستان به جمهوری اسلامی داد، اطلاعاتی سوخته بود که توسط عناصر روسی در نایاک و سازمانهای امنیتی امریکا مطرح شده است.
همین اطلاعات غلط باعث شد تا روسیه اهرم فشاری داشته باشد تا ایران را راضی کند که از موضع سختگیرانه خود مبنی بر تقسیم دریای کاسپیان به پنج قسمت مساوی پس از ۲۰ سال پافشاری، کوتاه بیاید! و اینگونه شد که عملن ایران فقط به اعتبار تعهد ترکمنستان به عدم همکاری با امریکا، تمام سهم خود از منابع عظیم دریای کاسپیان را دو دستی به چهار کشور دیگر واگذار کند! با بررسی رفتار سران نظام جمهوری اسلامی به خوبی متوجه احساس شکست ایشان از امضای این توافق میشوید. در واقع این حادثه، تجربهای بود که نشان داد نایاک در حال طردشدن از جامعهی سیاسی امریکاست و تا زمانی که ترامپ در مسند قدرت باشد، عملن ایران دیگر از شبکه لابیگری پرهزینهای که در امریکا راه اندازی کرده نمیتواند بهرهای ببرد!
- امروز جمهوری اسلامی ایران به شدت روی این موضوع که ترامپ باید نایاک را بپذیرد پافشاری میکند، و ترامپ نیز به شدت با این موضوع مخالفت میکند. در چنین وضعیتی دو راه بیشتر وجود ندارد. یا باید ترامپ نایاک را به عنوان لابی ایران بپذیرد، که این موضوع کاملا غیرممکن است. زیرا این موضوع بر علیه امنیت و اعتبار امریکاست. و در واقع اتخاذ چنین تصمیمی میتواند به شدت انتخابات بعدی را برای ترامپ سخت و مخاطرهآمیز کند. زیرا تجربه نشان داده که رابطهی نزدیک سیاستمداران با نایاک در امریکا، همیشه منجر به بازشدن راه برای نفوذ سیستمهای اطلاعاتی روسیه شده و برای امریکاییها رسوایی به بار آورده. ترامپ نه میخواهد و نه میتواند چنین ریسک بزرگی را متحمل شود.
از طرفی جمهوری اسلامی ایران میکوشد تا با چنگ و دندان نشان دادن، ترامپ را به پذیرش این ریسک بزرگ راضی کند.
جمهوری اسلامی باید تا میتواند زمان بخرد! و در این فاصله، جایگزین مناسب برای نایاک را پیدا کند! این موضوع با توجه فشارهای روزافزون ترامپ، و بحران تربیت نیروی متخصص ایرانی، غیرممکن به نظر میرسد.
نایاک میکوشد تا از طرفی با اعمال فشار به امریکا از داخل، تحرکات نظامی ترامپ را متوقف کند، و از طرفی در تلاش است تا با استفاده از لابی دموکراتها این تصور را ترویج کند که ماجرای ایران باید بعد از انتخابات بعدی ریاست جمهوری امریکا به نتیجهای اساسی برسد و پیش از انتخابات هیچ چیز روشن نخواهد شد!
در واقع نایاک میکوشد تا هر دو طرف را راضی یا مجبور کند که یک سال و اندی تحریم و فشار شدید اقتصادی را تحمیل کنند، و به نایاک اجازه ادامه حیات بدهند. هدف این است که در این فاصله، جمهوری اسلامی ایران شبکه لابیگری مناسب برای مذاکره با دلال های تازه به قدرت رسیده در امریکا را فراهم کند. وقتی این اتفاق بیافتد، آنگاه نایاک برای همیشه جایگاه خود را در سیاست امریکا به عنوان لابی ایران برای تعاملات با دموکراتها تثبیت کرده! در واقع ایده نایاک این است که جمهوری اسلامی ایران باید دو شبکه لابیگری در امریکا داشته باشد: شبکه دموکراتها و شبکه جمهوریخواهان!
- معنی این ماجرا این است که در انتخابات بعدی ریاست جمهوری ایران، یعنی زمانی که مردم تحت فشارهای بیسابقهی تحریمهای جدید امریکا به سر خواهند برد. ناگهان گزینهای از دل نظام جمهوری اسلامی ایران در بالماسکه انتخابات ظاهر میشود که بزرگترین شعار انتخاباتیاش “مذاکرهی مستقیم با امریکا” خواهد بود! با این توجیح و نقشه است که جمهوری اسلامی از تحت فشار قرار گرفتن به شدت استقبال میکند.
توجه داشته باشید که وقتی مذاکرات بدون لابیگری انجام شود، پنهانکاری برای طرفین بسیار سخت خواهد شد. بخصوص برای طرفی که به طور سنتی چنین مسائلی را به هیچ وجه با مردم درمیان نمیگذارد و اساساً درکشورش ساختاری برای اینکه مردم حاکمان را جهت شفافسازی تحت فشار قراردهند وجود ندارد.
معاملات میان ایران و امریکا همیشه معاملات پُرسودی بوده و این یعنی سهم دلالها سهم بزرگیست. شاید بپرسید “مگر این سهم چقدر است و چه تاثیری در افزایش قدرت لابیها خواهد داشت؟!”. در نظر داشته باشید که لابیها از ثروت خود برای تطمیع افراد استفاده میکنند و تطمیع افراد با هزینههایی به مراتب کمتر از آنچه فکرش را بکنید اتفاق میافتد. برای اعمال نفوذ در کنگره امریکا نیاز نیست که سیستم سیاسی امریکا را تطمیع کنید، کافیست یکی از اعضای خانه نمایندگان یا یک سناتور را تطمیع کرده باشید! و تیم ترامپ میکوشد که با قطع منابع نایاک، تا حد ممکن قدرت لابیگری این شبکه را کم کند. اما این مسئله آسان نیست زیرا بخشهای بزرگی از پنتاگون و دموکراتهای بانفوذ امریکا به شدت به نایاک وفادار هستند زیرا نایاک به خوبی توانسته بین ایرانیان ثروتمند مقیم امریکا و کنگره امریکا ارتباط برقرار کند. اما یک راه چاره وجود دارد.
- تنها راهی که برای تضعیف نایاک وجود دارد، بالا بردن هزینهی همکاری با نایاک در امریکاست. اگر برای ایرانیان و همچنین خود امریکاییها روشن شود که نایاک چه نقشی در خاک امریکا بازی میکند، هزینهی همکاری با این سازمان به شدّت بالاخواهد رفت. و اولین گروهی که از این سازمان اعلام برائت خواهند کرد، ثروتمندان ایرانی خواهند بود. در مرحله بعدی اعضای کنگره کنار خواهند کشید و نایاک را حذف خواهند کرد. زیرا نایاک هنوز آنقدرها قدرتمند نیست که غیرقابل حذف باشد.
امّا اگر نایاک با بیتوجهی ایرانیان مقیم امریکا و سایر ایرانیان جهان، از این مرحله جان سالم به در ببرد، به یکی از قدرتمندترین لابیهای تاریخ امریکا بدل خواهد شد. تیم اطلاعات و اعتدال برای همیشه بازیگر قدرتمند عرصهی سیاسی جمهوری اسلامی ایران باقی خواهند ماند. گروهی که برخلاف ادعای ظاهری، بیشتر خدمات را به گسترش قدرت روسیه در ایران و منطقهی خاورمیانه کردهاند و میکنند. همین موضوع نقش دموکراتهای امریکایی را در حل مسائل خاورمیانه همچنان با اهمیت نگاه خواهد داشت.
امّا با حذف نایاک، یک خلاء جدی در فضای سیاسی میان ایران و امریکا پدید خواهد آمد و بیش از آن، یک تحول جدّی در داخل ایران. اصلاحطلبها، دیگر جایگاه مهم خود را برای جمهوری اسلامی از دست میدهند. و در این وضعیت، شاهد یک رخداد مهم خواهیم بود. شاهد این خواهیم بود که روسیه به حمایت از اصلاحطلبها و اعتدالیونی خواهد پرداخت که به ظاهر مخالفانش در درون نظام ایران بوده اند! این رویداد شوکهای زیادی به فضای سیاسی ایران وارد خواهد کرد. مرزهای ناپیدای میان مهرههای چپیها و راستیها در سپاه مشخص خواهد شد. و نزدیک شدن اجباری حاکمیت ایران به امریکا برای مذاکرات، فضای سیاسی ایران را به یک دوقطبی واقعی وارد خواهد کرد. دوقطبی قدیمی “شرقی” و “غربی” بار دیگر به صورت واقعی پدید خواهد آمد. و فضای به وجود آمده در این دو قطبی است که گروهها و احزاب جدید فرصت بروز و شکلگیری پیدا میکنند. گروههای منسجم مردم میتوانند از این خلاء استفاده کرده و مناسبات حاکمیتی را به نفع خود تغییر دهند.
هربار که فشار امریکا بر ایران بیشتر شود، نایاک جمهوری اسلامی را با اطلاعات سوخته و دروغ بیشتر و بیشتر به دل روسیه هل میدهد, تا زمانی که نایاک به عنوان لابی جمهوری اسلامی در ایران حاضر است، نباید از وابستگی رو به گسترش ایران به روسیه تعجب کنیم! هنوز زمان زیادی از توطئه اخیر روسیه برعلیه مردم ایران نگذشته. همین اخیراً بود که ایران از ترس حضور امریکا در ترکمنستان، از مقاومت ۲۰ ساله خود برای تقسیم دریای کاسپیان به پنج قسمت مساوی دست برداشت و از همه سهم خود از ذخایر این دریا گذشت. این نکته اهمیت زیادی دارد زیرا به ما نشان میدهد که جمهوری اسلامی تا چه اندازه حاضر است برای حفظ نظام تک-قطبی در ایران هزینه کند. ارزش ذخایر نفت و گاز دریای کاسپیان بیش از ۶ هزار میلیارد دلار تخمین زده شده است. یعنی ایران با گذشتن از سهم خود، از چیزی حدود ۱۲۰۰ میلیارد دلار از ثروت مردم ایران گذشته! شاید ندانید، اما این عدد معادل بیش از ده سال بودجهی ایران است! یعنی جمهوری اسلامی ایران، فقط در یک فقره، برای حفظ ساختار تکقطبی حاکمیت، به اندازه ۱۰ سال بودجه کشور را هزینه کرده!
این حاکمیت تکقطبی امروز خط و ربط مشترک خود با نایاک را آشکارشده میبیند. امروز جمهوری اسلامی ایران در وضعیتی قرار گرفته که هزینههای حفظ حاکمیت تکقطبی برایش به شکل سرسامآوری بالا رفته و این هزینههای هنگفت را مدیون ناکارآمدی و فضاحتی است که نایاک به بار آورده است.
- نایاک، که تا دیروز شاهکار جمهوری اسلامی به شمار میرفت و مایه مباهات و نشانه هوشمندی و ذکاوت دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی به شمار میرفت، امروز به پاشنه آشیل نظام تبدیل شده؛ ترامپ هر هشت پایش را در یک کفش کرده که نایاک را حذف کند. جمهوری اسلامی هم راهی جز وقت کشی، که بیشک به قیمت تحمیل فشارهای بیسابقه اقتصادی به مردم ایران است، ندارد.
آن بخش از مردم ایران که گمان میکنند باید منتظر کمک ترامپ در این وضعیت بنشینند، لازم است که بدانند در واقع در حال حاضر این ترامپ است که به ایشان نیاز دارد! ترامپ امروز نیاز دارد که ایرانیان سراسر جهان حمایتشان از وی را اعلام کنند. اما بسیاری از ایرانیان جهان، حتی اگر به خون جمهوری اسلامی تشنه باشند، به دلیل فرهنگ نهادینه وطندوستی، ترجیح میدهند سکوت کنند و از قدرت بیگانه حمایتی نکنند.
اما همین ایرانیان وطندوست، برای ابراز انزجار از نایاک، دیگر هیچ بهانه ندارند! نایاک وطن ما نیست! هرجای پرونده نایاک را که بررسی کنید، متوجه میشوید که این سازمان در هیچ دوره از فعالیت خود به منافع ملی ایران و منافع ایرانیان خدمتی نکرده که هیچ، بلکه خیانتهای بسیاری را در پرونده خود دارد! بسیاری از ایرانیانی که در امریکا زندگی میکنند از ترس بدنامی و فشارهای اجتماعی ناعادلانه در مقابل نایاک سکوت کردهاند. بسیاری از ایرانیان در خارج از امریکا و در خود ایران، به طور کلّی چیزی از خیانتهای نایاک به مردم ایران نمیدانند. لازم نیست از هیچ بیگانهای حمایت کنید، اما لازم است که در مقابل خائنها سکوت نکنید!
بیانیه حزب ایرانارشیست درباره لزوم مبارزه گسترده با نایاک (لابی جمهوری اسلامی در آمریکا)