اليگارشی فرانسه، جليقه زردها و تجربه‌ای برای ايران- ادوارد لوییز

پيشگفتار مترجم
من می‌پذيرم که در فرانسه به درجاتی آزادی وجود دارد، ولی در ايران سرکوب عريان حاکم است. در ايران نيز به خيابان آمدنِ ده‌ها ميليون نفر در تهران و شهرها می‌تواند توان نيروهای سرکوب رژيم را فلج کرده و جو اختناق را بشکند. مهم، اراده مبارزه و به ميدان آمدن مردم فرا-گيراست. با پا به ميدان گذاشتن، مردم از هم می‌آموزند و با اداره شورائی جامعه توسط خودشان آشنا می‌شوند. ابتدا، جليقه زردها با خواست لغو افزايش قيمت بنزين قد راست کردند و اکنون تحول کل رژيم نوليبرال فرانسه را مطالبه می‌کنند.
مطلب زير در اصل به زبان فرانسه نگارش يافته‌ست، و من متن انگليسی را به فارسی برگردانده‌ام.

مترجم:مراد عظیمی


با خيزش جليقه زردها، اليگارشی فرانسه بلافاصله آن‌ها را به مثابه يک مشت آدم کودن و عقب‌مانده محکوم کرد. اما، ادوارد لوئيز، رمان نويس فرانسه می‌نويسد: اين‌ها انسان‌هایی هستند که عليه پايمال شدن حقوق اجتماعی‌‌شان به‌پا خاسته‌اند.
ادوارد لوئيز، يکی از درخشان‌ترين رمان‌نويسان نسل جوان فرانسه، در نوشته‌هايش زندگی پرمحنت و تحقير شده مردم شهرهای کوچک فرانسه را شرح می‌دهد. ادوارد لوئيز منتقد دولت امانوئل مکرون و حامی و پشتيبان بی‌دريغ برآمداعتراضی جليقه‌زردهاست، جنبشی که با جرقه افزايش قيمت بنزين چندين هفته‌ست که در سراسر فرانسه را فراگرفته شده‌ست. نويسنده به‌ويژه تلاش می‌کند با دسيسه‌های رسانه‌های جمعی مزدور که جليقه‌زردها را به عنوان يک مشت آدم های خرفت، دهاتی‌مسلک و مخالف ترقی بدنام کنند، مبارزه کند. ادوارد لوئيز ادعا می کند «آنهائی که به جليقه زردها توهين می‌کنند، دارند به افرادی همانند پدر من اهانت می‌کنند.»
اکنون چندين روز است که من سعی می‌کنم مطلبی را برای جليقه‌زردها بنويسم، ولی نمی‌توانم قلمم را روی کاغذ بگذارم، ذهنم فلج شده است. در اين لحظاتی که جليقه زردها آماج خشونت پليس و لجن‌پراکنی رسانه‌های جمعی حاکميت قرار گرفته‌اند، آشوب‌زده و پريشان‌حالم. اصلا، من فکر می‌کنم که آن‌ها به من حمله می‌کنند. وقتی که اولين تصاوير جليقه‌زردها را ديدم، آن‌چنان بی‌قرار شدم که برايم سخت بود آنچه ديده بودم، شرح دهم. عکس‌هائی که در مقالات چاپ شده بودند، من جثه‌هائی را ديدم که تقريبا هيچ‌وقت در فضای عمومی و رسانه‌ای ديده نمی‌شدند، هيکل‌های رنجوری که تحت فشار کار، خستگی، گرسنگی، توهين و تحقير پيوسته زير سلطه طبقه سلطه‌گر و در انزوای اجتماعی و جغرافيائی داغان شده‌اند. من بدن‌های خسته و دست های رنجور، پشت های خميده و چهره های خسته را ديدم.
البته، دليل اين‌که من کاملا وا رفتم، بخاطر فرهنگ خشونت و نابرابری بود. همچنين، و شايد به‌ويژه، به اين دليل بود که من هيکل‌هائی را که در عکس‌ها ديدم شبيه پدر، برادر و خاله های من بودند… اين پيکرها شباهت به جثه‌های فاميل من داشتند، ساکنان دهی که وقتی بچه بودم درآ‌ن‌جا زندگی می‌کردم، افرادی که سلامتی‌شان با فقر و نداری تحليل رفته بود. در دوران بچگی‌ام، ما افرادی بوديم که هيچ وقت به حساب نمی‌آمديم، کسی از قدرتمندان نبود که از ما سخنی بگويد. با اين وصف، چرا من احساس کردم آماج توهين و خشونت بورژوازی شده‌ام، خشونتی که فورا بر جنبش اعمال کردند. برای من، منِ خودی، هرکسی که به جليقه‌رزردها توهين می‌کند، دارد به پدر من اهانت می‌کند.
درست از همان لحظه ای که جنبش شروع شد ما می‌بينيم که « مهندسين افکار بورژوازی »، «سياستمداران» در رسانه های عمومی جليقه زرد‌ها و جنبش آن‌ها را شماتت نموده و محکوم می‌کنند. من کلمات «وحشی» «کودن»، «دهاتی‌های بی شعور» و «بی‌بند و بار» را شنيدم که در سراسر شبکه های اجتماعی ورد زبان بودند. رسانه های جمعی ازجليقه‌زردهای عربده‌کش صحبت می‌کردند؛ برای اين‌ها خيزش و به‌پاخاستن ممنوع بود، ولی، مثل حيوانات کشاورزی عرعر کردن عيبی نداشت. من از خشونت اين جنبش وقتی‌که اتومبيلی را به آتش می کشيدند يا شيشه های ويترينی شکسته می‌شد و يا مجسمه ای کثيف می‌شد، سخن می‌گويم. واکنش اينان نمونه متداول از مفهوم خشونت بود: بخش بزرگی از دنيای رسانه های جمعی و سياسی بر آن بودند که ما باور کنيم کشتن هزاران هزار انسان و به فقر و بدبختی انداختن ميليون ها انسان به‌واسطه تصميمات سياسی صاحبان قدرت گويا خشونت نيستند، ولی آتش زدن چند ماشين خشونت است. اگر شما طعم فقر و بدبختی را نچشيده‌ايد، شما فکر خواهيد کرد که روی يک بنای تاريخی چيزی نوشتن يا تصويری کشيدن بدتر از اين است که کسی نتواند شکم خود و خانواده اش را سير کند. جليقه‌زردها از گرسنگی، از لاعلاجی، از زندگی و مرگ سخن می‌گويند. سياستمداران و بخشی از رسانه‌های جمعی جواب می‌دهند: سمبل و نماد جمهوری ما را لکه دار کرديد. اما، اين مردم چه می‌گويند؟ اينان چطور می توانند زبان‌درازی کنند؟ اين مردم از کدام سياره آمده‌اند؟ همچنين، رسانه‌های جمعی از وجود افراد نژادپرست و ضددگرباشان در بين جليقه‌زردها صحبت می‌گويند. اينان دارند چه کسی را گول می‌زنند؟ من در اين‌جا درباره کتاب‌های خودم حرفی نمی‌زنم. ولی جالب است ياد آور شوم که هر زمانی که من يک رمان چاپ کردم ، مرا متهم کرده‌اند که به مردم فقير و دهاتی ها انگ زده‌ام، برای اين‌که، من به وجود ضد هم‌جنسگرائی و نژادپرستی در دهی که من در دوران بچگی زندگی می‌کردم، پرداخته بودم. روزنامه‌نگارانی که هرگز چيزی برای مردم طبقات پائين جامعه نکرده بودند، خشمناک شدند، و ناگهان وانمود کردند که مدافعان مردم طبقات پائين جامعه هستند. برای طبقه مسلط، طبقات پائين جامعه بهترين معرفی‌شان اين است که «پير بوردو» طبقه-شيئی می‌نامد؛ يک شيئ که می توان با کلمات زيرکانه فريب‌شان داد، يک روز اينان فقرای واقعی را نمک زندگی معرفی می‌کنند و روز ديگر به عنوان نژادپرست و ضد‌ دگرباشان. در هر دو مورد، نيت واقعی شان يکی‌ست؛ تا اين‌که اجازه نداد مردم پائين جامعه از خودشان حرف بزنند، حرف دلشان علنی نشود. اين خيلی بد است که مجبور شوی امروز يک حرف بزنی و فردا خلافش را بگوئی، مشروط بر اين‌که مردم طبقات پائين جامعه دهان‌شان را باز نکرده و سکوت کنند.
البته، گفتارهای ضد دگرباشان و نژادپرستانه در ميان جليقه زردها بوده است. ولی، از چه زمانی اين رسانه های جمعی و سياستمداران ابراز نگرانی در باره نژادپرستی و ضد همجنسگرائی داشته‌اند؟ تا حالا چه‌کاری برای مبارزه با نژادپرستی انجام داده‌اند؟ آيا، اين ها از قدرت‌شان برای سخن گفتن از «آداما ترو» (يک جوان سياه 24 سال که در بازداشتگاه پليس کشته شد) و از «کميته برای آداما ترو» استفاده کرده‌اند؟ به خشونت پليس عليه سياهان و عرب های فرانسه، که هر روز اتفاق می‌افتد، اعتراض کرده‌اند؟ آيا، همين آقايان نبودند که به فعال ضد دگرباشان «فريگيد بارژو» و تعداد بيشماری از کشيش‌ها، درست در لحظه ای که دگرباشان برای کسب حق برابری ازدواج مبارزه می‌کردند، بلندگو دادند، و با اين کار اجازه دادند گفتمان ضد دگرباشان در تلويزيون جا بيفتد؟
زمانی که طبقات حاکم و رسانه‌های جمعی در باره ضد دگرباشی و نژادپرستی در درون جليقه‌زردها سخن می‌گويند، اينان، واقعن در باره دگرباشان و نژادپرستان گقتگو نمی‌کنند. اينان می‌گويند «مردم فقير» خفه شويد! به‌هر رو، جنبش جليقه‌زردها دارد پيشروی می کند، ولی هنوز زبان واحدی پيدا نکرده‌ است؛ اگر درون جنبش جليقه‌زردها ضد دگرباشی و نژادپرستی وجود دارد، اين مسئوليت ماست که اين زبان را دگرگون کنيم.
راه‌های ديگری برای گفتن اينکه من رنج می‌برم، وجود دارد. و يک جنبش اجتماعی به‌درستی جنبشی است که اين امکان را خلق می کند تا فردي‌که رنج می‌برد، ديگر نخواهد گفت من به‌خاطر مهاجران و همسايه‌هايم که ازحقوق بيمه‌های اجتماعی استفاده می‌کنند، رنج می‌برم؛ بلکه، برعکس خواهد گفت: من فقيرم بخاطر کسانی که بر من حکومت می‌کنند. من بخاطر جامعه طبقاتی رنج و محنت می‌کشم، به خاطر امانوئل مکرون و نخست وزيرش ادوارد فيليپ آلام دارم. جنبش اجتماعی حرکتی‌ست که در آن زبان تغيير می‌کند، لحظه ای که زبان کهنه افول میرکند. اين همان چيزی‌ست که اکنون رخ می‌دهد. در حقيقت، در خلال روزهای اخير می‌بينيم که واژگان جليقه‌زردها دوباره فرموله می‌شود.در آغازحرکت‌، ما تنها از بنزين و گهگاهی اشارات ناخوش‌آيند به کسانی که حق بيکاری می‌گيرند، می‌شنيديم. اکنون، ما کلماتی همانند نابرابری اجتماعی، افزايش دستمزد و بی عدالتی را استماع می کنيم.
اين جنبش بايد تداوم يابد، اين جنبش تجسم يک چيز حقيقی، اضطراری و عميقن راديکال است، برای اين‌که اين سيماها و صداها که معمولن به تاريکرخانه نامرئی سقوط کرده بودند، بالاخره اکنون هويدا و رسا شده‌اند. اين نبرد هرگز آسان نخواهد بود: ما می‌توانيم بگوئيم که جليقه‌زردها نوعی از آزمايش روانشناسی برای بخش غالب طبقه بورژوازی را نمايندگی می‌کنند. جليقه زردها طبقه بورژوازی را مجبور کرده‌اند که نفرت طبقاتی‌شان و خشونتی که آن‌ها معمولا به‌طور غير مستقيم بيان می‌کردند، آشکار کنند. يعنی، همان انزجاری که بسياری از انسان‌های دور و بر مرا از بين بردند، وهنوز با شدت بيشتر به نفرتشان ادامه می‌دهند. اين تنفر مرا به سکوت وا داشت و فلجم کرد، تا آن حدی که نمی‌توانم آن متنی را که می‌خواهم بنويسم، بيان کنم آن‌چه را که می خواستم ابراز کنم. ولی، ما بايد پيروز شويم. برای اين‌که، اکنون ما انسان های انبوهی هستيم که به خودمان می‌گوئيم ما نمی‌توانيم يک شکست ديگر را برای چپ تحمل کنيم، و البته شکست ما شکستی برای تمام آ‌ن‌هائی خواهد بود که رنج می‌برند.

اشتراک بگذارید!