متنی از کتاب «آنارشیستها واقعیترند»
سال ٥٧ است، خمينى مىآيد و مردم او را در قرص ماه زيارت مىكنند و جمعى از اهالى كانون نويسندگان ايران كه میخواستند با مردم همراهى كنند، به دستبوسىِ امام مىروند تا نسخهشان پيچيده شود و امريه بگيرند كه زين پس چنين و چنان بنويسند! روشنفكرى كه مدام مردم را دنبال كند جز نامجويى نمىكند. روشنفكر كسىست كه مردم را دنبال خود بكشاند.
هدايت در تمام زندگىاش نسبت به خطر ملا و استعمار عربى هشدار داده بود، اما اين عده از اعضاى كانون كه قريب به اتفاقشان شيفتهی ادبيات صادق بودند به پابوس ملا مىروند و به اصلاحات او دل مىبندند! چرا شاملو كه خود آن زمان دبير كانون نويسندگان بوده فريبِ پيشنهاد برخى از اعضاى كانون را كه گرايش به حزب توده و مجاهدين خلق داشتند نمىخورد و علاوه بر اين كه در اين ضيافت ملايى شركت نمىكند؛ در تاريخىترين سرمقالهاش نسبت به يورش ارتجاع و آخونديسم هشدار مىدهد!؟ نصرت كه آن زمان در تهران زندگى مىكرد، چرا در اين بالماسكه شركت نمىكند!؟ دليل مشخص است! چون امثالِ اين هر دو از ديدمان تاريخى و روشنفكرانه برخوردار بوده، مستقل بودند و از ليدرِ هيچ حزبى سفارش نمىگرفتند. بين اسامىِ حاضر در بیت امام، اسم ساعدى و مختارى هم آمده كه در پاكيزگىِ سياسىشان هيچ شكى نيست اما چرا اين هر دو نيز مرتكبِ آن اشتباهِ تاريخى مىشوند!؟
اين مقدمه را نياوردم تا اشتباهِ جمعى از اعضاى كانون را يادآورى كنم كه اين جز تُفِ سربالا نيست، اين ها را نوشتم تا كيچها و مدعيانِ كيچ به خود بيايند و اين قدر كيچيسم را رعايت نكنند.
دسامبر 2015