انزجار از روسیه و حزب خیانت‌کار توده -علی عبدالرضایی

“این مطلب مربوط به سخنرانی علی عبدالرضایی در گروه حزب ایرانارشیسم است که توسط یکی از اعضای فعال گروه پیاده شده است”

ما درباره‌ی روسیه، سیاست‌های روسیه علیه ایران و در رابطه با خصوصیت‌های تخریبی این کشور بسیار بحث کرده‌ایم. در سال‌های گذشته شوروی سابق با تمام عظمتش و با وجود این‌که صاحب سرزمینی برفی و لم‌یزرع مثل سیبری‌ بود، با سوءاستفاده از ناآگاهی مردم تاجیک، زباله‌های اتمی خود را در تاجیکستان دفن می‌کرد. بعد از فروپاشی شوروی، روسیه نیروگاه بوشهر را که هفتاد درصد آن توسط آلمانی‌ها تکمیل شده بود، در دست گرفت و هزینه‌های گزافی را به بار آورد که نتیجه‌ای هم در بر نداشت. در واقع روسیه به بهانه‌ی تکمیل نیروگاه بوشهر، هم‌زمان زباله‌های اتمی خود را در سر تا سر ایران دفن کرد، و این‌بار ایران جای تاجیکستان، گورستان زباله‌‌های اتمی شد. بعدها روسیه مجبور می‌شود بیش از دو میلیارد روبل جریمه بابت دفن زباله‌های اتمی به تاجیکستان بدهد و هنوز که هنوز است قزاقستان به خاطر این موضوع ماهیانه به تاجیکستان کمک می‌کند. دفن زباله‌‌های اتمی برای هر کشوری که صاحب تکنولوژی اتمی‌ست، معضل بزرگی محسوب می‌شود و هزینه‌ی گزافی در پی دارد. شکی نیست که ملاها همه‌چیز را می‌فروشند، اما ماجرا این است که روسیه همه‌چیز را مجانی از ایران می‌گیرد. ما بارها به روسیه باخته‌ایم و بخشی از ایران بزرگ را دو دستی تقدیمِ آن‌ها کرده‌ایم. ما گوهری مثل دریای خزر را مفت به روسیه بخشیده­ایم و حالا دیگر حق بهره‌برداری از آن را نداریم.
مردم شمال ایران می‌توانستند صاحب ثروت خوبی شوند و زندگی بهتری داشته باشند، اصلن چرا باید اردبیل و آستارا در فقر باشند و باکو در غنا؟ پاسخ واضح است، به خاطر همان دریای خزر، دریای خزری که باکو نفتش را بهره‌برداری می‌کند ولی شهرهایی مثل آستارا، اردبیل و خلخال حق استفاده از آن را ندارند. دلیل‌ این مسئله هم روسیه است و اساسن بیش‌تر مشکلات ما، زیر سر روس‌هاست.
قصد دارم در رابطه با سازمان‌هایی جاسوسی‌ که روسیه در ایران تاسیس کرد و به آن‌ها فعالیت حزبی داد، بحث بکنم. خیانت‌های حزب توده به عنوان یک سازمان جاسوسی روسی در ایران چه بوده است؟ ایرانارشیسم یک حزب چپ نامارکسی‌ست، حزب چپی که به شدت ضد روسیه و سیاست‌های روسی‌ست و در حالت کلی دشمن اول و آخر این حزب، روسیه است. ایرانارشیسم در پروسه‌ی محاسباتی‌اش، فرضیه‌ی گرگ دور و گرگ نزدیک را در نظر می‌گیرد. در این‌که گرگ موجودی درنده، مرده‌خور و لاشه‌خوار است، شکی نیست. ولی گرگ نزدیک همیشه خطرناک‌تر است، و این در حالی‌ست که ما در طول تاریخ هرگز گرگ نزدیک را ندیده­ایم و همیشه نسبت به ظلم روسیه چشم‌پوشی کرده­ایم. یکی از خیانت‌های محمدرضاشاه این بود که به‌طور کامل در رابطه با حزب توده و ماهیت جاسوسی این حزب افشاگری نکرد. او با توده‌ای‌ها وارد معامله شد؛ زیرا روشن‌فکری ایران را از دست داده بود و به جای این‌که آزادی را برقرار کند و به احزاب اجازه‌ی فعالیت سیاسی بدهد، با دامن زدن به اختناق و میدان دادن به ملائیسم و ارتجاع، روشن‌فکران را گوشت دم توپ حزب توده قرار داد. توده‌ای‌ها صاحب نشریات فراوان و سیستم تبلیغاتی فراگیری بودند و روشن‌فکران ایرانی از طریق مطبوعات، مجلات و تریبون‌های آن‌ها معرفی می‌شدند. در واقع هر کسی که به عنوان روشن‌فکر وارد میدان می‌شد، بعد از دو سه ماه به حزب توده‌ می‌پیوست و به محض این‌که به ماهیت جاسوسی حزب پی می‌برد راه خود را از توده‌ای‌ها جدا می‌کرد. افرادی مثل صادق هدایت، جلال آل‌احمد، احمد شاملو، یدالله رویایی و ابراهیم گلستان از جمله روشن‌فکرانی بودند که پس از مدتی از حزب توده جدا شدند. عملکرد حزب توده ویروسی‌ست، وقتی یک نفر توده‌ای می‌شود، زیرآب‌زن بار می‌آید و زیرآب‌زن نیز باقی می‌ماند. در اصل اساسِ ویروسِ جاسوسی‌، زیرآب‌زنی‌ست و توده‌ای‌ها در این زمینه کارشان را خوب بلدند. البته ما هنوز که هنوز است به‌طور کامل به ماهیت این حزب جاسوسی پی نبرده‌ایم، و حزب توده همچنان به کار خودش ادامه می‌دهد. این حزب ادعا می‌کند که ما مُردیم و دیگر وجود نداریم، چرا به ما حمله می‌کنید؟ ولی اگر به کل ساختار اصلاح‌طلبی دقت کنیم، متوجه می‌شویم که تمام گاردهای‌ اصلاح‌طلبان، تداعی‌گر گاردهای حزب توده‌ است. به عملکرد سعید حجاریان توجه کنید و نوع زیرآب‌زنی، ریاکاری‌‌ها و عملیات‌های سیاسی اصلاح‌طلبان را زیر ذره‌بین بگیرید. در حال حاضر تریبون حزب توده، وبسایت‌های پِیک‌نت (pyknet) و راه توده (rahetudeh) است، ولی وقتی وارد این سایت‌ها می‌شوید انگار دارید یک وب‌سایت اصلاح‌طلبی را مرور می‌کنید! هنوز هم حزب توده با همان ساختار سیاسی به ماموریت جاسوسی خودش ادامه می‌دهد. در این‌باره باید بیش‌تر بحث شود، ما باید به این مسئله بپردازیم که تحت چه شرایطی تن به قرارداد ننگین گلستان دادیم؟ چه‌طور حاضر شدیم بخش بزرگی از ایران یعنی گرجستان و ارمنستان را از دست بدهیم؟ برای مثال ما گیلانی‌ها بیش‌ترین نزدیکی فرهنگی را با گرجی‌ها و ارمنی‌ها داریم. کافی‌ست یک گیلک یا مازندرانی در ایروان قدم بزند و بدون این‌که به زبان ارمنی توجه کند، فرهنگ، رفتار و میمیک چهره‌شان را زیر نظر بگیرد، آن‌ها عین خود ما هستند و هیچ فرقی با ما ندارند. اما سوال این‌جاست که این جدایی چگونه اتفاق افتاد؟ چرا ما هرگز از یک ساختار سیاسی ناب پیروی نکردیم تا به تبعیت از کوروش، تمام نژادها و زبان‌ها در ایران آزادی داشته باشند؟ چرا هیچ اتحادی بین این ایالت‌ها برقرار نشد؟ چرا یک ایران واقعی و انسانی نساختیم؟ واضح است، به خاطر توطئه‌ و کثافت‌کاری‌های روسیه! روسیه هنوز هم در ایران کارگر است و هر وقت که خواسته ملاها و شاه را بچاپد، به ایران نزدیکی کرده و هر موقعی هم ما را در بحران و ضعف دیده، ضربه‌ای کاری به ما زده است. روسیه جز ستم و سرطان و کثافت نیست، این گرگِ نزدیکِ درنده به بهانه‌ی تکمیل نیروگاه بوشهر و فعالیت اتمی، زباله‌های اتمی خود را در ایران دفن کرد. مثلن مشاهده­ی یک سوسمار شش‌پا و اساسن تمام اتفاقات مشابه این­چنینی که ملاها آن را به جن و پری ربط می‌دهند، محصول همان کثافتِ زباله‌های اتمی‌ست، که در بیولوژی تاثیر می‌گذارد و ایجادِ تغییر می‌کند. روسیه برای ما گرگ دور هم درست می‌کند، مثلن هر جا که به نفع خودش باشد پای اسرائیل را به میان می‌کشد. برای نمونه ویروس استاکس را که توسط یکی از مهندسان روسی وارد سیستم مرکزی نیروگاه بوشهر شده بود، گردن اسرائیل انداخت! آن هم در حالی که خودش آن‌جا دست‌اندرکار بود! خنده‌دار نیست؟ برای انجام کاری پول گرفتند و آن را انجام دادند و همین که کار می‌خواست نتیجه بدهد، با وارد کردن یک ویروس، همه‌چیز را تخریب کردند، چرا که قصد داشتند کار را دوباره به نقطه‌ی اول بازگردانند و این‌گونه پول بیش‌تری بگیرند. بعد هم آن را گردن اسرائیل انداختند و گفتند که اسرائیل دشمن شماست! آن‌ها مدام پول می‌گیرند و سر ملاها کلاه می‌گذارند و این مسئله یکی از بدبختی‌های‌ بزرگ ماست. سال‌هاست که داریم پول خرج می‌کنیم تا یک بزرگ‌راه بسازیم، بزرگ‌راهی که تهرانی‌ها را در عرض یکی دو ساعت به دریای خزر برساند. اما چرا با گذشت چندین سال هنوز این بزرگ‌راه تکمیل نشده؟ آیا پول ندارند خرج این بزرگ‌راه کنند؟ ساخت یک بزرگ‌راه نهایتن کار یک یا دو سال است نه بیست سال! این بزرگ‌راه ساخته نمی‌شود چون ملاها به‌شدت از روسیه می‌ترسند و می‌دانند که اگر این بزرگ‌راه را بسازند، روسیه با تانک‌های سریع‌السیرش می‌تواند در عرض یک ساعت از شمال به دل تهران برسد و آن‌جا را تصرف کند. در این‌باره هیچ مقاله‌ای نوشته نشده و کسی هم حرفی نمی‌زند، زیرا توده‌ای‌ها همه‌جا هستند، از وزیر و رئیس‌جمهور گرفته تا مدیر مسئول روزنامه‌ی کیهان! «حسین شریعت‌مداری» توده‌ای‌ست و نوع زیرآب‌زنی‌هایش و نقشی که ایفا می‌کند، جز بوی حزب توده نمی‌دهد. اساسن هر جا با کثافت‌کاری بزرگی روبه‌رو شدید، بدانید که روسیه‌ دستی در آن‌جا دارد. روسیه بر تمام نقاط ضعف ما واقف است و از هر سمت و زاویه‌ای که نگاه بکنید، در ایران کار جاسوسی کرده است. ما در ایران کمونیست نداریم، اما جاسوس روسی داریم. چرا ما یک ایده‌آل و آرزویی بزرگ به اسم سوسیالیسم را در ایران به گند کشیدیم؟ چون بردگی روسیه را کردیم. ما متفکر قهرمانی مثل «خلیل ملکی» را از دست دادیم، کسی که امثال شریعتی، مصدق و بازرگان در مقایسه با او پشیزی ارزش ندارند. هیچ‌کس از آرزوهای خلیل ملکی چیزی نمی‌گوید. مثلن براهنی از همه حرف می‌زند، از اغلب کثافت‌کاری‌های روسیه در ایران دفاع می‌کند، مدام دم از تبریز و وطن می‌زند ولی از آن تبریزی بزرگ و متفکر، یعنی خلیل ملکی هیچ حرفی نمی‌زند. چرا او از تنها تبریزدوست تاریخ تبریز، یادی نمی‌کند؟ اصلن چرا هیچ‌کس از خلیل اسم نمی‌برد؟ چون ملکی ملی و متفکر بود، روسیه را خوب می‌شناخت و از سیاست‌های روسیه در ایران انزجار داشت. با توجه به فرضیه‌ی گرگ دور و گرگ نزدیک، طبیعی‌ست که ما در دسترس گرگ نزدیک باشیم، پس باید حواس‌مان به کارهای روسیه باشد. ما مدام به این کشور باج می‌دهیم و با آمریکا دشمنی می‌کنیم، اصلن چرا باید شعار «مرگ بر آمریکا» سر دهیم؟ فوکوس باید روی «مرگ بر روسیه» باشد و روی دشمنی با این کشور تمرکز شود. روسیه با پول و نفت و گاز ما  منافع خودش را پی­گیری می­کند، از طریق ما در سوریه به دریای مدیترانه می‌رسد، دریای خزر را تصرف می‌کند، آسمان ما را برمی‌دارد و از فرودگاه نوژه به عراق حمله می‌کند، احمقانه نیست؟ چه‌طور می‌توانیم بگوییم نه شرقی، نه غربی، اما آسمان‌مان در اختیار روسیه باشد؟ چرا باید نظامی‌های ما (سردار سلیمانی، شمخانی و …) برای انجام هر کاری اول باید با پوتین مشورت کنند و بعد از تصمیم او، عملیات را آغاز بکنند. این چه استقلالی‌ست که کشور ما را بدل به ایالتی از روسیه کرده‌اند؟ چه‌طور این اتفاق افتاده؟ کمونیسم روسی، کمونیسم و اسلام، سوسیالیسم اسلامی. خنده‌دار است! طبیعی‌ست که وقتی اسلام را با کمونیسم و سوسیالیسم تلفیق کنید، جز کثافت‌ چیزی به دست نمی‌آید. معمولن وقتی بحث من را در رابطه با روسیه می‌شنوند، سکوت می­کنند و بعد جای این‌که به روشن‌گری‌های من در رابطه با روسیه بپردازند، می‌گویند عبدالرضایی آمریکا را دوست دارد! آن‌ها به این موضوع توجه نمی‌کنند که من به گرگ نزدیک فکر می‌کنم و اگر ما باهوش عمل بکنیم، باید گرگ دور را به جان گرگ نزدیک بیندازیم. ما تا وقتی که نفت و گاز را داریم مثل یک لقمه برای غرب و شرق هستیم، پس چرا هوشمندی به خرج ندهیم؟ همه‌چیز ما از طریق روسیه به تاراج می‌رود و عجیب این‌جاست که کاری به کار روسیه نداریم. بعد از فروپاشی شوروی، نیروگاه بوشهر تحویل روسیه داده شد و همان‌طور که گفتم هفتاد درصد این نیروگاه توسط آلمانی‌ها تکمیل شده بود، اما حالا با گذشت بیش از سی سال روس‌ها هنوز هم در به اتمام رساندن این پروژه تعلل می‌کنند تا پول بیش‌تری از ملاها بگیرند و قطعن با این بازی­ای که روس‌ها راه انداخته‌اند، ما در آخر به هیچ‌چیز نمی‌رسیم. در جنگ با عراق ما از چه کسی ضربه خوردیم؟ میگ‌های روسی را وقتی که به ایران حمله می‌کردند، یادتان هست؟ بزرگ‌ترین، فجیع‌ترین و کثیف‌ترین تامین‌کننده‌ی تسلیحات جنگ عراق، روسیه بود. ملاها به ما می‌گفتند غرب به صدام کمک می‌کند، ولی هرگز حرفی از روسیه نمی‌زدند، در حالی‌که نود درصد سلاح‌هایی را که صدام در جنگ با ایران به کار می‌برد، سلاح­های روسی بودند. هیچ‌کس از این موضوع چیزی نمی‌گوید. فرماندهی تفرفه‌سازی در ایران (از ماجرای کوردستان بگیرید تا ماجرای تبریز) دست روسیه است و در واقع هر جا که بویی از تفرقه به مشام‌تان خورد، بدانید که پای حزب توده در میان است. اگر خوب تحقیق کنید متوجه می‌شوید که در اکثر گروه‌های ملی‌گرایی که ما داریم، یک جاسوس توده‌ای یا روسی نفوذ بالایی دارد.
صد و ده سال پیش وقتی که در آسیا خبری نبود، در کشور ما انقلاب مشروطه اتفاق افتاد. انقلابی که در رابطه با استقلال، جدایی دین از سیاست و ملی‌گرایی بحث می‌کرد. ما در آن زمان مردمان مدرن‌تری بودیم، اما متاسفانه با این‌که پرچم آزادی را بالا بردیم، آزادی را هدف‌گذاری نکردیم. آن انقلاب مدام توسط ارتش روسیه سرکوب می‌شد، در آخر نیز یکی از همان سربازان قزاق به اسم رضاشاه کشور را به ورطه‌ی نابودی کشاند. او از کجا خط می‌گرفت؟ اصلن چرا قزاق‌ها به جان مشروطه‌خواهان افتادند؟ همه‌ی ما ماجرای به توپ بستن مجلس توسط کلنل لیاخوف را می‌دانیم و اگر نگاهی به تاریخ بیاندازیم، می‌بینیم که هر زمان مردم ایران، دست به اقدامی برای آزادی‌خواهی زده‌اند، روسیه فورن آن اقدام را سرکوب کرده است. در جنبش سال هشتادوهشت و همین قیام فرودستان نیز ما شاهد جهت‌دهی روسیه به نفع دیکتاتور بودیم، و همه این موضوع را می­دانیم که دیکتاتور حاکم بر ایران، ملی نیست و بیش‌ترین سود را به روسیه می‌رساند. ما هنوز هم زخمی هستیم، آذری‌ها حق دارند، تکه‌ای از آن‌ها را جدا کردند و نامش را آذربایجان شمالی گذاشتند و ما در این میان بی آن‌که حرفی از آذربایجان جنوبی بزنیم، اسم‌شان را آذربایجان شرقی و آذربایجان غربی گذاشتیم! در واقع دست‌اندرکار تمامی این تفرقه‌‌‌اندازی‌ها، جداسازی‌ها و بلاهت‌سازی‌ها روسیه است. در حال حاضر روسیه حتی در حوزه‌ی علمیه قم، مشهد و در کل در همه‌‌جای ایران دفتر دارد و کار می‌کند. عملکرد روسیه را در دریای خزر دنبال کنید. استخراج نفت و گاز، صید ماهی و نوع آلودگی که در آن دریا ایجاد کرده، همه حاکی از سیاست‌های اعمال شده توسط این کشورند. عجیب است، ایران بیش‌ترین سواحل را دارد و پنجاه درصد از دریای خرز متعلق به ایران بوده، اما در چهل سال اخیر سهم ایران به یازده درصد رسیده که از این یازده درصد هم اجازه و حق بهره‌برداری ندارد و نمی‌تواند نفت و گاز استخراج کند. در واقع ما گنج را دو دستی تحویل روسیه داده‌ایم. چرا ملاها و کمونیست‌ها مدام شعار «مرگ بر آمریکا» سر می‌دهند؟ چون مرگ بر آمریکا به نفع روسیه است. درست است که آمریکا همان گرک دور و درنده محسوب می‌شود، اما ما می‌توانستیم گرگ دور را به جان گرگ نزدیک بیندازیم. بعد از فروپاشی شوروی، بلوک شرق ضعیف شد و در واقع خود روسیه نیز نوچه‌ی آمریکا شده بود، ما می‌توانستیم از این فرصت استفاده کنیم و با آمریکا معامله داشته باشیم و در این میان منافعی شامل آمریکا بشود و ما در عوض، سهم‌مان را در دریای خزر از روسیه پس بگیریم. اما کدام سیاست‌مدار ایرانی، این سیاست را پیش برد؟ کدام کمونیست ایرانی این کار را کرد؟ هیچ‌کدام! زیرا ما حتی یک کمونیست و یا یک سوسیالیست ملی و واقعی نداشتیم. ما باید به منافع مردم و کشورمان فکر کنیم، قطعن یک روسیه‌ی ضعیف، ایران را قوی می‌کند. در این راستا پلان سیاسی و ملی ما باید طوری طراحی شود که روسیه‌ی ضعیف را بخواهیم، اما در طی این چهل سال از تمامی قدرت‌مان استفاده کردیم که روسیه قوی‌تر شود. روسیه‌ی قوی، به معنای تحقیر ایران است و نتیجه‌اش این می‌شود که ما یک بزرگ‌راه شمال را نمی‌توانیم تمام کنیم و در نهایت باید از جاده چالوس برویم، که سال به سال آمار تصادف در آن­جا بالا می­رود. پول زیادی برای آن بزرگ­راه خرج کرده‌ایم و با شرکت‌های چینی برای به اتمام رساندن بزرگ‌راه شمال قرارداد بسته­ایم، اما آن­ها اجازه‌ی تمام کردن این پروژه را ندارند و در این مورد هرگز پاسخی به مردم داده نشده است. جمهوری اسلامی مدام به روسیه نفع می‌رساند و برای انجام هر کاری با این کشور مشورت می‌کند؛ اما باز از روسیه می‌ترسد! ما باید تصادفات جاده چالوس را به جان بخریم، زیرا سرعت تانک‌های روسی صد کیلومتر در ساعت است و در صورت درست شدن بزرگ‌راه شمال، تانک‌های روسی با دستور پوتین، در عرض یک ساعت تهران را تصرف می­کنند! ما بسیار ضعیف هستیم و این ضعیف بودن به خواست خودمان بود، بی­شک سیاست‌های چهل ساله‌ی جمهوری اسلامی، ایران را ضعیف کرد. ولی علاوه بر سیاست‌های کثیف این رژیم، اغلب مردم نیز آگاهی کافی ندارند. قطعن ما نیاز به ساختاری مدرن، ملی و باهوش داریم، ولی در این میان عده‌ای حرف از رضا پهلوی و پادشاهی او می‌زنند، اما او چقدر سواد سیاسی دارد؟ پهلوی در یکی از بیانیه‌هایش آنارشی را هرج‌ومرج‌طلبی تلقی کرده بود! و این در حالی‌ست که در قرن بیست‌ویکم چنین تعریفی از آنارشی بسیار مضحک است. تعریف او از آنارشی همان تعریفی‌ست که توده‌ای‌ها ارائه داده‌اند. ما هنوز نفهمیده‌ایم که باید به دنبال ساختار مدرن باشیم، ساختار و سیستمی ملی که آدم‌ها در آن عمل‌گر باشند، باید این موضوع را درک کنیم که یک آدم هرگز ساختار و سیستم نمی‌شود. تازه همان آدم‌ را نیز درست انتخاب نمی‌کنیم. من نمی‌دانم آن‌هایی که حرف از رضا پهلوی می‌زنند آیا تخصص و فن کشورداری، شعور، سیاست، فلسفه و آگاهی خاصی از او دیده‌اند؟ می‌گویند پهلوی آدم خوبی‌ست، آدم خوب یعنی چه؟ مگر قرار نیست یک کشور دست او باشد؟ در مورد خمینی هم گفتند آدم خوبی‌ست، ملاست، نمازخوان و دین‌دار است و بعد دیدیم که او چه فجایعی را به بار آورد. ما خوب می‌دانیم که اگر قرار باشد اتفاقی در ایران بیفتد، باید با روسیه هم به توافق برسند، زیرا محال است آمریکا بدون هماهنگی با روسیه حکومت را عوض بکند. مثلن خیمه‌شب‌بازی اخیرشان را به یاد بیاورید، کاری کردند که ایران پول‌ش را در سوریه خرج بکند، برای آن‌ها مهم این است که بعد از نقد شدن پول نفت، آن پول خرج بشود و اساسن ایران و عراق و سوریه و عربستان برای‌شان فرقی نمی‌کند و بی‌شک روزی شاهد چنین بازی‌هایی در عربستان و امارات هم خواهیم بود؛ زیرا جیب شیوخ عرب هم باید خالی بشود. در حال حاضر نیز چهارصد میلیارد دلار را از عربستان بیرون کشیده‌اند. عَلَم کردن سردار سلیمانی دلیل دارد و قسمتی از بازی‌ منطقه است. آمریکا قصد دارد به تمام اهدافش برسد و جیب خود را پر کند. در ایران هم هر اتفاقی بیفتد باید آمریکا و انگلیس بخواهند و با روسیه به توافق برسند. پس ما با اشراف به تمامی این مسائل ناگزیریم که دست به حیله بزنیم، یک سیاست‌مدار و یا یک سیستم و ساختار سیاسی در ایران، وظیفه‌ی خیلی سختی دارد؛ چون در حال حاضر شرایط پیچیده‌ای حاکم است و سیستم باید بسیار باهوش عمل بکند. اگر فقط یک عروسک را به حکومت برسانیم، او را سریع فتیله‌پیچ می‌کنند. ما نیاز به عروسکی که آگاهی و شعور خاصی ندارد و مدام چند نفر باید به او مشاوره بدهند‌، نداریم. باید به سمت یک ساختار سیاسی حرکت کنیم، ساختاری که در آن افرادی حیله‌گر، وطن‌دوست و مردم‌دوست عمل‌گر باشند. البته مردمی بودن‌ نباید در حد شعار باشد، زیرا دیگر امثال مصدق و خاتمی و در کل جماعت پوپولیست، اپورتونیست و شومن، که کاری جز فریب و ریاکاری بلد نیستند، به درد ما نمی‌خورند. دیگر وقت گول خوردن نیست. روشن‌فکری ما باید همیشه در میدان باشد و در عرصه‌ی سیاست، به دنبال فردی خلاق، مکار، حیله‌ساز و حیله‌مند بگردد. طبیعی‌ست که در ایران هر اتفاقی بیفتد، اول باید دم روسیه را ببیند. اما ایران هم می‌تواند مثل ژاپن، کره، سنگاپور و مالزی قدرت بگیرد، چهل سال پیش کشور ما به مراتب پیشرفته‌تر از تمام این کشورها بود، اما حالا حتی پاکستان هم از ما جلو زده و صاحب بهترین متفکرین دنیاست. برای مثال «مونیزا الوی»، مهاجری پاکستانی‌ست که حالا بدل به یکی از مطرح‌ترین شاعران انگلیس شده است. حتی بنگلادش هم دارد پیشرفت می‌کند؛ اما ما هنوز دنبال احمدالحسن و مهدی موعود و حسین صحرای کربلا و… هستیم. چرا باید فقط به فکر نابودی باشیم؟ اصلن ملا جز نابودی به چه چیز دیگری فکر می‌کند؟ ایده‌آل ملا ظهور امام زمان است، آن‌ها می‌خواهند بوی گه همه‌جا را بگیرد، جنگ شود و بعد امام زمان بیاید و همه را شکست بدهد، البته آن زمان هم صلح و صفا حاکم نخواهد شد، زیرا امام زمان نجات‌دهنده نیست، او فقط می‌آید تا همه را بکشد و جهان‌ را به سمت نابودی ببرد. دشمنی ما با مردم آمریکا و آلمان برای چیست؟ آن‌ها انسان‌های شریفی هستند و معمولن وقتی پناهنده‌های ایرانی به خاطر یک‌سری از مشکلات‌شان به اروپا می‌آیند، توسط همین مردم تر و خشک می‌شوند. شما وقتی وارد انگلیس می‌شوید، دیگر تحت اختیار دولت نیستید، زیرا شهروند انگلیس شدید و با شما مثل مردم انگلیس رفتار خواهد شد و در نهایت فرقی با آن‌ها نخواهید داشت. عده‌ای می‌گویند در انگلیس نژادپرستی رواج دارد، درست است. این‌جا نیز در شهرهایی مثل لیورپول نژادپرست‌ها را می‌بینید، در واقع نژادپرستی در همه‌جای دنیا وجود دارد؛ اما ایران یکی از نژادپرست‌ترین کشورهای جهان است. افغان‌ها در آن‌جا به‌ شدت تحت فشار هستند و البته خود افغانستان هم یکی از نژادپرست‌ترین کشورها محسوب می‌شود؛ چون روی فرهنگ این کشورها هنوز کار نشده‌ست. معمولن کشورهای مذهبی و مرتجع ذاتن نژادپرست‌ند. به یاد بیاورید آن فایل تصویری را که مربوط به یک ملای افغانستانی بود، او می‌گفت فرد کافر را باید گردن زد و بعد از تجاوز به همسرش، از پسرش به عنوان غلمان (یعنی او را برده‌ی جنسی خودشان بکنند) و از دخترش به عنوان کنیز، استفاد‌ه‌ی جنسی کرد!
مردم چاپیده شده‌اند و همه‌چیزشان به تاراج رفته. ملا‌ها دیگر شورش را در آورده‌اند، سپاهی‌ها کشور را به ورطه‌ی نابودی کشانده‌اند، و دیگر هیچ چیزی برای پز دادن وجود ندارد. چه از لحاظ سیاسی و چه از لحاظ اقتصادی، هر جایی که رفتند، شکست خوردند و پیاده‌نظام روسیه در عراق و سوریه شدند. روسیه از طریق سوریه به مدیترانه رسیده، یعنی دوباره دارد ادعا می‌کند که قطب قدرت شرق است. اما چگونه به مدیترانه رسیده؟ خودشان می‌گویند که بیست‌وپنج روسی در جنگ سوریه کشته شده‌اند و این در حالی‌ست که ایرانی‌ها چهارهزار نفر کشته داده‌اند. می‌گویند پانصد میلیون دلار در سوریه خرج کرده‌اند، اما ایرانی‌ها بیش از سی میلیارد دلار هزینه دادند و این یعنی شصت برابر هزینه‌ای که روسیه کرده‌ست. بشار اسد بدون اجازه‌ی روسیه آب هم نمی‌خورد، و در حال حاضر روسیه تصمیم گرفته به بشار اسد بگوید که کم‌کم ایرانی‌ها را از سوریه بیرون بکند. همان بشار اسدی که سردار سلیمانی می‌گفت وفادارترین ایرانی‌ست، حالا دارد تمام ایرانی‌ها را جارو می‌کند و دور می‌ریزد. قبل از ماجرای خروج آمریکا از برجام، خود آخوند‌ها شاکی بودند که چرا با این‌که این‌همه در سوریه خرج کرده‌اند، موقع ساخت­وساز آن همه‌چیز دست روسیه و کمی هم دست ترکیه افتاده و ایران آن‌جا هیچ‌کاره است! ایرانی که خرج کلانی در سوریه کرده، موقع بهره‌برداری هیچ‌چیز نصیبش نمی‌شود. در اصل ایران کار چاق‌کن روسیه شده و در تمام سیستم‌ها به همین منوال پیش می‌رود. ما حتی نفت‌مان را هم نمی‌توانیم بفروشیم، هندوستان یکی از مشتریان نفتی ایران است و جالب این‌جاست که ایران نفت‌اش را به روسیه می‌دهد تا برای او دلالی بکند و آن را به هندوستان بفروشد و از طرف دیگر روسیه نیز رقیب نفتی ایران است. احمقانه نیست؟ ما می‌گوییم با آمریکا رابطه‌ی خوبی نداریم، اما کالاهای آمریکایی را با کلی سود و چند برابر از واسطه می‌خریم و در تمام مدتی که با عراق جنگیدیم همین کار را کردیم. از هر زاویه‌ای که بررسی کنیم، کارمان اشتباه است، و در زمان شاه هم اشتباه بوده، زیرا  ساختار سیاسی درستی نداشتیم و نداریم. کشور ما کشور ساختمندی نیست، هردمبیل است. وب‌سایت‌هایی مثل پیک‌نت و یا تلویزیون‌های برون‌مرزی با عَلَم کردن یک اسم، به مردم کف جامعه و بی‌سوادها خط می‌دهند. پیک‌نت جز دروغ نمی‌نویسد و تمام اخبارش در راستای منافع پوتین و روسیه است. کارکنان این وب‌سایت فارسی‌زبان، ایرانی‌اند ولی جز منافع روسیه به چیز دیگری فکر نمی‌کنند. وطن‌فروش‌ترین افرادی که در طول تاریخ ظهور کرده‌اند همین توده‌ای‌ها هستند و در واقع تمام فکر و ذکر آن­ها روسیه است. شما یک کمونیست و یا چپ ایرانی را نمی‌بینید که مقاله‌ای علیه روسیه نوشته باشد، چون جراتش را ندارند. برای همین ما مدام می‌گوییم ایرانارشیسم، زیرا بعضی از آرمان های چپ، آرمان‌های سوسیالیسم و آرمان‌های آنارشیسم عالی‌اند. ما آنارشیسم را کج‌‌ کردیم و آن را به سمت ملی‌‌ بودن بردیم و بحث ما مطلقن ربطی به آنارشیسم کلاسیک ندارد. در واقع ما فقط یک سری از آرمان‌های آنارشیسم را گرفتیم و از تئوری‌های دلوز و بحث‌های فوکو درباره‌ی قدرت استفاده کردیم و در نهایت این‌ها را به سمت­های دیگری بردیم. وقتی می‌گوییم ایرانارشیسم، یعنی مهم­ترین مسئله برای ما ایران است و در اصل یک ساختار سیاسی را تعریف کردیم که در آن ایران مرکزیت دارد، و این در حالی­ست که در دام ناسیونالیسم هم نیفتاده­ایم. ما شهروند ایرانی را مدنظر قرار داده‌ایم نه زبان‌های ایرانی را، زیرا اولین چیزی که برای ما مهم است، شهروند ایرانی‌ست و زبان و نژاد پایه‌های بعدی را تشکیل می‌دهد. به هر حال ایران کشوری چندنژادی‌ست و ما نمی‌توانیم نژاد و زبان مادری را از انسان‌ها بگیریم، چون این کار، روش غلطی‌ست که دیکتاتوری و اتوریته آن را اعمال کرده‌. ما در سیاست‌های مدنظرمان پنج گروه را تعریف کرده‌ایم، مثلن در وهله‌ی اول باید یک گروه پرجمعیت داشته باشیم و فقط درباره‌ی نوع ساختارها و اهداف سیاسی بحث کنیم، یعنی در آن ساختار سیاسی‌ای که در ایران برقرار خواهد‌ شد، باید گارد وزارت امور خارجه‌ و تک­‌تک اهداف­مان را مورد بررسی قرار دهیم. چرا ما اسم منافع ملی‌مان را ایرانارشیسم می‌گذاریم؟ آیا می‌خواهیم بگوییم ایرانی‌ها بهترین افراد جهان یا ژن برتر هستند؟ اصلن توجه به منافع ملی چه معنایی دارد؟ تمام این‌ها نیاز به هدف­گذاری دارد و ما باید بدانیم ماجرای گرگ دور و گرگ نزدیک چیست. این بحث‌ها از آنارشیسم یا جای دیگری اقتباس نشده. در واقع اگر یک ایرانی ادعای آنارشیست بودن داشته باشد، ربطی به ما ندارد. من ایرانارشیست هستم و از زاویه­ی‌ دید یک ایرانارشیست با پدیده‌های مختلف برخورد می‌کنم و اساسن بحث‌های من با آنارشیسمی که از آن حرف می‌زنند، متفاوت است. ما به مسائل مختلف نگاه خیر و شری نداریم و بد مطلق نیز برای‌ ما وجود ندارد. اگر با روسیه درست معامله می‌کردیم و آن‌ها هوش ما را می‌دیدند، در این حد به شعور ما توهین نمی‌کردند. ما در واقع مثل مومی در دستان روسیه هستیم، چرا؟ چون ملاها همه احمق‌ند، و اساسن شرافت در ایران معنایی ندارد. تقریبن تمام سیاست‌مداران ما با بی‌شرفی کار خود را پیش می‌برند، و بی‌شرفی یکی از خصیصه‌هایی‌ست که برای گرفتن سِمَت‌هایی مثل نمایندگی مجلس، وزیر، رییس دانشگاه و… لازم است و در صورت بی‌شرف نبودن چنین شغل‌هایی نصیب‌تان نمی‌شود. تمام سیاست‌های اعمال شده نیز، در جهت بی‌شرف کردن کشور و ضد مردم است. چرا که واضح است دزدی از مردم و باج دادن به روسیه و سوریه نفعی برای مردم ندارد. حتی مجموعه فعالیت‌های ما در یمن هم اشتباه است، ما در یمن ظلم می‌کنیم اما باز سودی برای‌مان ندارد، اگر قرار است به کسی ظلم بکنیم، باید نفعی هم در این میان ببریم. مثلن در حمله‌ی آمریکا به عراق، انگلیس با آمریکا متحد شد و به این کشور کمک کرد و طی این پروسه، ثروت شرکت‌های انگلیسی پنجاه برابر شد. فکرش را بکنید، اگر بعد از جنگ عراق و آمریکا شرکتی انگلیسی با سرمایه‌ی دو میلیون پوندی به عراق رفته و دست به بازسازی جایی زده، سرمایه‌اش صد میلیون پوند شده. یعنی اگر فرض کنیم که انگلیس در عراق آدم‌کشی کرده، در نهایت سیاست تونی بلر طوری پیش رفته که به پنجاه برابر ثروتمند‌تر شدن انگلیسی‌ها منجر شده است.
ولی خامنه‌ای در سوریه دست به قتل‌عام می‌زند و سرمایه‌ی ایرانی‌ها پنجاه برابر کم‌تر می‌شود، و جز این‌که ایرانی را در تاریخ منفور می‌کند و برایش بدنامی به بار می‌آورد و در عین‌حال باعث می‌شود که نسل‌های بعدی ایران در شرایط خاصی به سوریه باج بدهند، هیچ‌چیز نصیب ایران نمی‌شود. رهبر یا رئیس‌جمهور نماینده‌ی شماست و او در سوریه یا عراق هر کاری بکند به اسم شما سند می‌خورد، پس شما باید به مردم سوریه و عراق تاوان کار آن‌ها را بدهید. سردار سلیمانی سگ منطقه است، او گروه‌های تروریستی و کشورهای دیگر را تحریک می‌کند، ایران هم کشوری تروریستی‌ست و کشورهای عربی منطقه باید از نظر تسلیحاتی خودشان را قوی بکنند و از آمریکا و روسیه تسلیحات بخرند. در واقع سردار سلیمانی کارش این است که با ایجاد ترس در بقیه‌ی کشورها، به آن‌ها احساس ناامنی بدهد و وادارشان کند که برای حفظ خود مجبور به خرید تسلیحات بشوند. طبیعی‌ست که تسلیحات را از ایران نمی‌خرند و مجبورند که یا از روسیه و آمریکا و یا از انگلیس و فرانسه بخرند. یعنی در این میان ایران نقش سودرسان را دارد، اما وقتی تسلیحات می‌خرند چه اتفاقی می‌افتد؟ قطعن باید جنگی شروع شود تا از آن تسلیحات استفاده کنند. تسلیحات چهارصد میلیارد دلاری که عربستان از آمریکا خریده و صد میلیارد آن را پرداخت کرده، باید سر مردمی فرود بیاید. الان در یمن، فردا در ایران و پس‌فردا در جایی دیگر. بدیهی‌ست که وقتی این تسلیحات خرج شود، زیرساخت‌هایی از بین می‌رود. کشورهای خاورمیانه‌ای هم آن‌قدر امکانات و قدرت ندارند که بتوانند زیرساخت‌ها را بازسازی کنند. پس باید دوباره از آمریکا، انگلیس و روسیه بخواهند که آن زیرساخت‌ها را برای‌شان بسازند. می‌بینید؟ ما چیزی جز بلاهت مطلق نیستیم، اسلام برای ما بلاهت به بار آورده‎، بحث من اسلام سیاسی‌ست، البته مسیحیت هم ابله است اما در کدام کشور اروپایی دیده‌اید که یک کشیش به عنوان رییس‌جمهور انتخاب شود؟ اگر هم این اتفاق بیفتد، بی‌شک آن کشیش یک نابغه‌ی سیاسی‌ست که چنین سِمتی را به او داده‌اند. من گاهی دل‌م برای بعضی از جوانان فریب‌خورده می‌سوزد، همان‌هایی که با عشق خاصی از رضا پهلوی حرف می‌زنند. آن‌ها نمی‌دانند که ما در چه بدبختی بزرگی گیر افتاده‌ایم، نمی‎دانند ما اصلن نباید به کسی اعتماد کنیم. فرض کنیم رضا پهلوی آدم خوبی‌ست اما او کی در رابطه با وضعیت بغرنج و پیچیده‌ی حاکم در ایران حرف زده؟ آیا لکچر خاصی از او دیده‌اید؟ البته ممکن است پسر شاه نابغه باشد اما باید در موردش بحث کنید و ببینید چه تعبیری از جهان دارد. رضا پهلوی می‌گوید ما کشوری آزاد، دمکرات و سکولار می‌خواهیم و نوع حکومت (پادشاهی، جمهوری و…) را مردم تعیین خواهند کرد، اما او در حالی این حرف‌ها را می‌زند که طرفداران‌ش مدام شعار «زنده باد پادشاهی» سر می‌دهند! در ساختارهای کلاسیک سیاسی که سلطنتی‌ هم هستند، معمولن مردم باید حرف لیدر را بزنند. معنی کار هواداران رضا پهلوی این است که در پشت پرده اتفاقات دیگری در جریان است، اتفاقاتی که با حرف‌های او تناقض دارد. اگر بحث‌ها و بیانیه‌های قبلی رضا پهلوی را بخوانید، متوجه می‌شوید که در آن بیانیه‌ها بحث بر سر آزادی و جمهوری بود، اما الان جریانات مختلف سلطنت‌طلبی وارد میدان شده‌اند. آیا تفکر و تعقلی بین‌ سلطنت‌طلب‌ها می‌بینید؟ ما باید به سمت ساختاری حرکت کنیم که اگر در آن رهبری به قدرت برسد، و در عین‌حال خطایی از او سر بزند، راحت بتوانیم عوض‌ش کنیم. همین رضا پهلوی اگر پادشاه شود، ممکن است گند دیگری بالا بیاورد، آن موقع چه‌کار می‌توانیم بکنیم؟ هیچ! دوباره امثال من در تبعید به سر می‌برند و تمام نخبه‌ها آواره می‌شوند و چهل سال بعد باز باید نسل دیگری زحمت بکشد و فدا شود. چرا؟ چون مشتی ابله می‌خواستند به سنت صد سال قبل برگردند. تا ده سال پس از انقلاب مشروطه همه‌چیز داشت خوب پیش می‌رفت و احمد شاه قاجار تقریبن هیچ‎کاره بود. تا این‌که رضاشاه آمد و کودتا کرد و قزاق­ها به جان مشروطه‌خواهان افتادند. رضاشاه می‌گفت ما نیاز به دمکراسی داریم و قصد داشت رئیس‌جمهور شود، ولی ملای احمقی مثل مدرس در مقابل‌ش ایستاد و مانع شد؛ چون اگر سیستم پادشاهی نباشد ملا هیچ‌کاره و منزوی می‌شود و روشن‌فکران به میدان می‌آیند. مدرس می‌خواست که ملا هم نقشی در این میان داشته باشد و سیستم شاه و شیخی پابرجا بماند، پس ماجرا به همین منوال ادامه پیدا می‌کند. این بسیار مهم است که مردم سیاست‌مدار و لیدر خود را دوست داشته باشند، و او را خودشان انتخاب کنند، اما مردم ما که خودشان انتخاب نمی‌کنند، تلویزیون‌های برون‌مرزی مثل من‌وتو تی‌وی برای آن‌ها انتخاب می‌کند و در این تلویزیون‌ها مشتی افراد فیک که جز قر کمر و عشوه کار خاصی بلد نیستند، فعالیت می‌کنند. فرض کنید که ما همه رضا پهلوی را دوست داریم، اما همان‌طور که گفتم بهتر است به سمت ساختار سیاسی‌ای حرکت کنیم که اگر یک سال بعد دیگر رضا پهلوی را دوست نداشتیم، بتوانیم در آن ساختار او را عوض کنیم. این چیزی‌ست که ما به دنبال آن هستیم و پاسخ به این سوال و خواسته، سلطنت پادشاهی و جیب‌بری اسلامی نیست، پاسخ این سوال یک حکومت لائیک، دمکرات، سوسیالیست و مردمی‌ست. یعنی حکومتی که مردم صاحب آن باشند و بتوانند رأی بدهند. جایی مثل سوئیس را در نظر بگیرید، سوئیس در سال ۲۰۱۶، پانزده بار همه‌پرسی داشت، نماینده‌‌های آن‌ها در موقعیت‌هایی که شک داشتند از مردم نظر می‌خواستند، در آن‌جا مردم مدام در کار حکومت دخالت می‌کنند و هر جا که شاهد ضعفی باشند، همه‌پرسی برگزار می‌شود و مردم رأی می‌دهند تا آن ضعف را برطرف کنند. در واقع آن‌جا خواست مردم حکم‌فرماست. چرا ما نمی‌توانیم حکومتی شبیه حکومت سوییس، کانتون و یا حکومت ایالتی و حکومت کنفدراسیونی داشته باشیم؟ مگر چه چیزی کم داریم؟ چون باید به اعتقادات مردم احترام گذاشت؟ چون اغلب مردم بی‌سواد و فاقد شعور اجتماعی­اند؟ چون معاشرت بلد نیستند و درکی از جهان ندارند؟ چون سال‌هاست در زیرزمین جهان حبس شده‌اند؟ آیا بقیه هم باید به پای چنین مردمی بسوزند؟ دیکتاتوری اکثریت یعنی همین، یعنی حکومت نادان‌ها، و این در حالی‌ست که در تمام جوامع پیشرفته، طبقه‌ی الیت راه را به مردم نشان می‌دهند تا از زندگی لذت ببرند. اما در ایران، حکومت همیشه دست بلاهت بوده، ملا و شاه! باید از دست این دو خلاص شد. ملا‌ها چهل سال است که ما را بدبخت کرده‌اند و فجایعی هم که به بار آورده‌اند، در طول تاریخ بی‌سابقه است. البته من خوشحالم، زیرا ما برای همیشه از شر ارتجاع راحت می‌شویم و سنت را نابود می‌کنیم. مردم ضرر کردند و هزینه‌ی گزافی دادند، اما مهم این است که بالاخره ترتیب سنت را دادیم. وقتی جو شاشیدن به سنت حاکم است، چرا باید عده‌ای شعار «رضاشاه، روح‌ت شاد» را سر بدهند، دوباره دست به دامن ارتجاع شوند و آمریکا و انگلیس و روسیه را صدا بزنند؟ ما به عنوان یک ملت آزاد باید با آمریکا و روسیه معامله کنیم، ولی از موضع برابر و موضع مردم، در واقع باید یک حکومت مردمی پشت میز مذاکره بنشیند. 

ما نیاز به دمکراسی مستقیم داریم، مردم باید خودشان تعیین و تکلیف کنند. همه‌پرسی یعنی چه؟ یعنی اگر ملتی رهبرشان را دوست نداشتند، همه‌پرسی برگزار می‌شود تا مردم بتوانند در این‌باره رای‌ بدهند. این موضوع باید به صورت قانون در مجلس اجرا و نهادینه شود. ارتش هم باید زیر فرمان آن همه‌پرسی باشد، نه این‌که ولی فقیه برای خودش سپاه پاسداران داشته باشد و چپ و راست به همه زور بگوید. این کشور با سیستم ارباب‌رعیتی اداره می‌شود، یک سیستم دهستانی‌ که در آن ارباب یا کدخدا تصمیم می‌گیرد روستاییان را بیچاره کند. در ایران شهرنشینی و مدنیت معنایی ندارد و مردم رسمن در دهات زندگی می‌کنند، شما را از هر لحاظ فریب داده‌اند اما اگر آگاه باشید به راحتی پیروز خواهید شد. وقتی آگاهی نباشد، مردم مدام رضا پهلوی را صدا خواهند زد. البته اگر قرار است رضا پهلوی به انتخاب مردم رئیس‌جمهور شود و حرفی از پادشاهی نزند و خودش را در موقعیت برابر با مردم قرار دهد، هیچ اشکالی ندارد. اما چرا مدام به او شاه‌زاده می‌گویید؟ از بس شاه­زاده گفته‌اید که حالا رضا پهلوی فرقی با امام زمان، محمد، حسین و زین­العابدین بیمار ندارد! ما خسته شدیم. مگر پهلوی کراوات نمی‌زند، مگر از مدرنیتی نمی‌گوید، پس بهتر است یک‌بار سخنرانی کند و خودش را در معرض پرسش و پاسخ مردمی قرار بدهد. چند روز پیش مصاحبه‌ای را دیدم که معلوم بود باز همه را هماهنگ و اجیر کرده‌اند، شخصی که تا دیروز ملا بوده و بعد در بی‌بی‌سی کار کرده، حالا به بخش سیاسی صدای آمریکا رفته است. حرف‌های به ظاهر مدرنی هم می‌زند و همیشه هم لبخندی ملایی دارد. فراموش نکنید که تحت هیچ شرایطی نباید به ملا اعتماد کنید، حتی اگر آن ملا دم از آزادی‌خواهی بزند. ما باید بی‌رحم باشیم، دیگر وقتی اشتباه کردن نیست. اگر قرار است ملاها کشته و غارت نشوند، بهتر است گوشه‌ای بنشینند و تا لحظه‌ی مرگ در جریانات سیاسی کشور دخالت نکنند. ملا فقط به انتقام فکر می­کند اما حالا دیگر وقت انتقام فرودستان است. لیدرها، عقلانیت فرودستی و روشن‌فکران فرودست باید وارد میدان بشوند. ما با کسی شوخی نداریم و کاملن بی‌رحمیم، وقتی برای تعلل و بلاهت هم نیست، اساسن وقتی برای‌مان باقی نمانده، باید عجله کنیم و گروه‌های مختلفی را بسازیم و به سمت خواسته‌های خود برویم.
مردم، گروه و ساختار باید تصمیم بگیرد، عقلانیت جمعی. حالا ایران دیوانه شده و از این دیوانگی باید بهترین استفاده را کرد. دهه‌ی هفتادی‌ها فوق‌العاده‌ خوش‌فکر و تازه هستند، آن‌ها قدرت ریسک کردن دارند و خواجه نیستند. در سال پنجاه‌وهفت مشتی جوان بی‌سواد و ناآگاه انقلاب کردند، که حالا بدل به توریست‌های سیاسی شده‌اند، کمونیست‌های سابق و چریک‌ها که از دور ایران را تماشا می‌کنند و هیچ‌کس هم آن‌ها را قبول ندارد. در واقع آن‌ها خودشان هم خودشان را قبول ندارند، چند نفرند که حتی نمی‌توانند یک صف را تشکیل بدهند. در عین‌حال حزب‌های زیادی هم می‌سازند! آن‌ها بیش‌تر شبیه جوک‌اند، و مطلقن ایرانی نیستند. باید جدی و محکم باشید و اهداف­تان‌‌ هم روشن باشد و مسئله‌ی گنگی در این میان دیده نشود. خواسته‌های خود را به روئیت درآورید. سیاست خیلی پیچیده نیست، وضعیتی که ایران و ایرانی در آن قرار گرفته، پیچیده است. فلسفه هم پیچیده نیست، این ما هستیم که فلسفه را سخت کردیم چون برای آن ریش گذاشتیم و تن­ش را با لباس پوشاندیم. حقیقت لخت است، اما ما ایرانی‌ها با حجاب آن را می‌پوشانیم و شرمنده‌اش می‌کنیم. حقیقت همان زیبایی پستان و فرم ناب باسن است. ولی ما شخصیت را از این دو گرفته‌ایم، هم‌زمان زیبایی را هم از مرد می‌گیریم و او را زشت تلقی می‌کنیم. ملاها می‌گویند: «مرد مگر ریش‌ش را می‌زند؟ مرد با سبیل و ریش و پشم زیباست! مگر تو زن و خواجه هستی که ریش‌ت را می‌زنی؟ مرد مگر آرایش می‌کند؟ اصلن مرد مگر باید زیبا باشد؟ مرد زیبا یعنی مرد کونی!» جداسازی، اخلاق اسلامی، اخلاقی که زیست و زندگی در آن هیچ نقشی ندارد، تمام این‌ها باید دور ریخته شود. در واقع ما فقط کار سیاسی انجام نمی‌دهیم، کار ما باید همه‌جانبه باشد و بهتر است درباره‌ی هر خزعبلی تجدیدنظر کنیم. وقتی پدر می‌گوید آن کار را بکن، اگر به نفع‌ت نبود انجام‌ش نده، تو برای خودت زندگی می‌کنی. مادر خوب و زیباست، اما من شخصن هر جا به حرف مادرم گوش دادم، بعدها فهمیدم اشتباه کردم! مثلن مادرم مرا مجبور کرده مهندسی مکانیک بخوانم، در حالی که گرایش و علاقه‌ی من فلسفه بود، و فلسفه را مخفیانه در دانشگاه آزاد ادامه دادم، آن‌قدر که راجع به فلسفه و سیاست و ادبیات خوانده‌ام، درباره‌ی مهندسی نخوانده‌ام! من را مهندس خطاب می‌کردند و بهترین شغل را داشتم، اما برای ادبیات و دانش‌م مدام فحش می­خوردم! خلاصه‌ی بحثم این است که ما نه‌تنها هیچ مشکلی با روسیه نداریم بلکه دشمن روسیه نیز هستیم. به هیچ عنوان هم نژاد‌پرست نیستیم، ولی از روسیه انزجار داریم چون بسیار ضرر کردیم و باید این خشم را طوری نهادینه کنیم که پوتین بترسد. روسی‌ها باید بدانند که ما از بلاهایی که سرمان آورده‌اند، باخبریم. روس‌ها ترسو هستند پس باید آن‌ها را ترساند. به آن­ها رحم نکنید، و علاوه بر روس‌ها توده‌ای‌ها و اصلاح‌طلب‌ها را هم بترسانید. در واقع اکثریتی‌ها، توده‌ای‌ها و اصلاح‌طلب‌ها بدل به یک حزب شده‌اند؛ زیرا همه سرمایه‌خواه، سرمایه‌اندیش‌ و راحت‌طلب‌ند. ما باید طور دیگری به قضایا نگاه کنیم و از بلایی که روسیه بر سر ما آورده، آگاه باشیم و روسیه‌ستیزی در ما نهادینه شود. در دهه‌ی هفتاد، یک نماینده‌ مجلس اصلاح‌طلب به‌نام «الهه کولایی» که زنی مذهبی بود و دکترای علوم سیاسی داشت، درباره‌ی حقوقی که ما در دریای خزر از دست دادیم، تحقیقات مفصلی کرده بود، ولی ناگهان به دلایل نامعلومی روند تحقیقاتش را متوقف کرد و بعد از آن هم کار به درد بخوری از او دیده نشد! دستاوردهای کمونیسم بسیار زیاد بوده و مارکسیسم نیز دستاوردهایی اساسی داشت. بزرگ‌ترین مصرف‌کنندگان دستاورد‌های مارکس کشورهای کاپیتالیستی هستند. مثلن انواع سیستم‌های بیمه‌ی اجتماعی در انگلیس، دستاورد تفکر مارکس است. کاپیتالیست‌ها و لیبرالیست‌ها همه دارند از دستاوردهای مارکس استفاده می‌کنند، اما خود مارکسیست‌ها استفاده‌ای از این دستاوردها ندارند. بی‌خود نیست که وقتی در فرانسه از مارکس پرسیدند: بزرگ‌ترین مخالفان شما چه کسانی هستند؟ جواب داد: خود مارکسیست‌ها!
این پاسخ بزرگی‌ست و اگر بخواهیم از این زاویه به موضوع نگاه کنیم، باید قضیه را بسیار جدی بگیریم و بدانیم که چرا ما نسبت به روسیه بغض داریم؛ چرا تفرقه محصول جداسازی‌هایی‌ست که روسیه به ما تحمیل کرده؟ چرا روس‌ها آذربایجان شمالی و جنوبی، یعنی یک خانواده را از وسط شقه‌شقه کردند و تا ایران را ضعیف دیدند، فجیع‌ترین استفاده‌ها را از ما بردند. ما نسبت به گرگ نزدیک کور و بی‌تفاوت بودیم، گرگی که در این چهل ‌سال ضعیف شده بود و می­شد به راحتی او را لت‌وپار کرد، ولی ما به‌جای این‌که تحقیرش کنیم، قدرتمندش کردیم. تمام منافع ما در سوریه خرج شد، تا روسیه به دریای مدیترانه دسترسی داشته باشد و به قدرتی برسد که ترامپ هر کاری خواست با ما بکند، باید از پوتین اجازه بگیرد. استعمار هزارپای روسیه به طرز فجیعی ما را تحت احاطه‌ی خودش درآورده، روسیه می­تواند هر بلایی را سر ما بیاورد؛ مثلن همین الان پوتین می­تواند تصمیم بگیرد که سیستم اطلاعاتی روسیه من را منزوی کند. منظورم این است که سیستم جاسوسی روسیه در ایران به قدری قوی‌ست که هر لحظه می‌تواند دست به هر کاری بزند. اگر یادتان باشد قبلن نیز بحث روسیه‌ستیزی را در توئیتر مطرح کردیم و در همان هفته‌ی اول ما شاهد عقب‌نشینی روسیه بودیم. فراموش نکنید که ما یک گروه روشن‌فکری هستیم و تمام کارهای­مان تاثیرگذار است، و اساسن هر کاری که می‌کنیم سریع مخابره می‌شود. چپ و راست ما پر از جاسوس است و بی­شک تمام فعالیت‌های ما مستقیم به گوش پوتین می‌رسد. هر شعاری علیه روس‌ها سر می‌دهیم، باعث می‌شود که آن‌ها بیش‌تر حواس‌شان را جمع کنند؛ چون خوب می‌دانند چه بلایی بر سر ما آورده‌اند. ماجرای زباله‌های اتمی را با فعالیت‌های توئیتر سراسری کردیم و به آن‌ها نشان دادیم که از همه‌چیز باخبریم. برای همین سعی کردند سریع این مسئله را جمع کنند. خلاصه این‌که روسیه­ستیزی یکی از پروژه‌هایی­ست که ما باید روی آن وقت بگذاریم و کار کنیم. ما در قبال روسیه با فاجعه معاصریم. ریشه‌ی تمام بدبختی‌ها و مشکلات ما محصول کثافت‌کاری این کشور در ایران است. روسیه تنها کشوری‌ست که ما را ضعیف می‌خواهد، برای مثال شوروی سابق مستعمره‌های زیادی داشت اما زباله‌های اتمی خود را در یک کشور فارسی‌زبان یعنی تاجیکستان دفن می‌کرد و این نشان از نژادپرستی روس‌ها دارد. ما باید گروهی برای اتخاذ گارد داشته باشیم و مطلقن نباید بترسیم. وقتی به دنبال مقام نیستیم، پس باید فدای مردم شویم و به آن­ها دوباره حیثیت بدهیم. پاسپورت ما را بی‌ارزش کردند و آبرو و شرف را از ما ایرانی‌ها گرفتند. آن‌ها به هیچ‌کس رحم نکردند. اگر شما به فاحشه‌خانه‌ای در دبی بروید، می‌بینید که گران‌ترین زن‌ها، زن‌های ایرانی هستند. جمهوری اسلامی همه‌چیز را فروخته و می‌فروشد، حکومتی که دم از ناموس و شرف می‌زند اما به‌حدی وقیح است که زنان ما را به کشورهای دیگر صادر می‌کند، به چه دردی می‌خورد؟ سپاه پاسداران و مدافعان حرم را مشتی افراد پست و بی‌شرف تشکیل داده­اند. ایران که بودم یک بار در مراسم عروسی یکی از اقوام، من را دستگیر کردند و این اتفاق در حالی افتاد که من فقط در گوشه­ای نشسته بودم و کار خاصی انجام نمی­دادم! چرا دستگیرم کردند؟ چون من روشن‌فکر بودم و می‌خواستند به بهانه‌ی شرکت در عروسی گوشمالی­ام بدهند. آیا سیستمی در این حد کثیف وجود دارد؟ چرا رضا پهلوی از ما می‌خواهد که آن‌ها را ببخشیم؟ ما اصلن بخشش بلد نیستیم، و هرگز خاتمی و خامنه‌ای را نمی‌بخشیم. ما خشن‌ایم و رابطه‌ای با آرامش نداریم، چرا که اگر سفت و سخت نباشیم، دوباره سرمان کلاه می‌رود و باز اوضاع مثل الان می‌شود. از سنت بترسید و به افراد پیر اعتماد نکنید. شما باید زیاده‌خواه باشید و همه‌چیز را بخواهید. جمله‌ی «ما هیچ‌چیز را برای خودمان نمی‌خواهیم، همه‌چیز را برای همه می‌خواهیم» باید بدل به شعار اصلی ما بشود. بحث ما فقر نیست و صرفن فقط پول، شغل و همسر نمی‌خواهیم، ما همه‌چیز را می‌خواهیم و هر چیزی که مال ماست، باید مال ما باشد. پس لازم است که صدای خود را بلند کنیم. برای همین می‌گویم در حال حاضر شرارت به کار ما می‌آید. شرارتی علیه سیاست‌های روسی، و شجاعت نیز برای ما لازم است، شجاعتی توام با شعور واقعی، دانش، اطلاعات و مطالعه‌ی زیاد. باید بنویسید و فکر کنید، زیرا ما بر خلاف افراد سانتی‌مانتال و سوسول به دنبال انقلاب شعوری، شجاع و بی­رحم هستیم؛ پس باید همه را از زیر ساطور بگذرانیم و به ملا و پاسدار و توده‌ای رحم نکنیم. استمرارطلب‌ها هم مثل سلطنت‌طلب‌ها هستند، هیچ­کدام کاری نمی­کنند و هیچ نقشی ندارند، در قیام فرودستان نیز هم‌کاری نکردند. سلطنت­طلب­ها فقط یک گوشه می‌نشینند و می‌گویند ما سلطنت می‌خواهیم. دمکراسی نیازمند دانش و حس ملی‌ست، و اساسن برای جوامع عقب‌افتاده و نادان مثل سم عمل می‌کند و تاثیر وحشتناکی دارد. این‌جاست که آنارشیست‌ها بحث دیکتاتوری اکثریت را پیش می‌کشند. همیشه در هر جامعه‌ای اقلیت است که فهم و شعور بالایی دارد و طبقه‌ی الیت مدام در اقلیت بوده و شکنجه شده­ست. اما عده‌ای نفهم می‌گویند که انقلاب پنجاه‌وهفت کار روشن‌فکرها بوده، روشن‌فکرها شاه را نمی‌خواستند و او را کنار زدند ولی مردم مذهبی و بی‌سواد گفتند ما خمینی را در ماه دیده‌ایم و ناگهان اکثریت بزرگی در خیابان ظاهر شدند و گفتند ما خمینی را می‌خواهیم! روشن‌فکرها نمی‌دانستند چه‌کار باید بکنند، شاملو فریاد زد، اما کسی صدای او را نمی‌شنید. حالا همین سلطنت‌طلب‌ها یا بسیجی‌های کراواتی که هیچ درکی از سیاست ندارند، انقلاب پنجاه‌وهفت را گردن روشن­فکرها می­اندازند. آن‌ها حتی کوروش را هم به‌خوبی نمی‌شناسند، کوروش یک ایرانی متفکر و بزرگ بود، و یهودی‌ها او را پیامبر و منجی خود می‌دانستند، این ماجرا یک معامله‌ی تاریخی‌ست و ما می‌توانیم از چنین فرصتی استفاده کنیم. ما باید یک­صدا شویم و مشخص کنیم که چه‌چیز را می‌خواهیم و چه‌چیزی را نمی‌خواهیم و در نهایت خواسته‌های خود را پشت چیزهایی که نمی­خواهیم،­ اعلام کنیم.


منبع: کتاب ایرانارشیست‌ها از فردا آمده‌اند

اشتراک بگذارید!