انقلاب جنسی
از سری مباحث عبدالرضایی که در گروه ایرانارشیسم انجام شد و ادمینها وویسش را به شکل مقاله درآوردند.
با ترجمه خیل عظیمی از آثار تئوریک پستمدرنیستی در نیمه دوم دهه هفتاد در ایران، دریچهی تازهای بهسوی غرب باز شد که بسیارانی را علاقهمند به مطالعه تفکر جدید کرد.
خوانش این آثار بر جوانانِ شدید دهه هفتاد تأثیر عمیقی گذاشت و همین امر باعث شد تا آنان انقلاب تازهای در ایران بهپا کنند که من آن را «انقلاب فرهنگی» مینامم.
با این انقلاب نوع نگاه به جنسیت نیز تغییر پیدا کرد؛ مثلن زمانی که اندروژنی تازه مطرح شده بود، توضیح میدادم که چگونه میتوان غیر جنسی نگاه کرد و در تعاملات اجتماعی صرفن نقش انسان مهم باشد، نه جنسیت او.
در همین زمان بود که عدهای به دنیا آمدند و تحت تأثیر جو فرهنگی آن دهه رشد کردند و حالا به جوانان ۱۸ الی ۲۵ ساله تبدیل شدهاند.
در قیام دیماه فرودستان نیز مشاهده کردیم که جوانان عملگر آن را اکثرن دهه هفتادیها شکل داده بودند.
البته اجرای این انقلاب صعب در جامعه فالانژ و دگم آن روزگار تلفات زیادی نیز در پی داشت که قتل و تبعید دهها نویسنده و روشنفکر فقط گوشهای از ماجراست.
در اواخر دهه هفتاد کمکم اینترنت و طبعن وبلاگنویسی داشت رواج پیدا میکرد و بیآنکه درکی از فعالیتهای ریزومی داشته باشیم به سمت آن درحال حرکت بودیم.
یعنی جامعه سنتزده و مریض پیش از دهه هفتاد [که میتوان آن را با دوران قرون وسطای فرانسه مقایسه کرد] از طریق سایتهای گوناگون اعم از سکسی، ادبی و … داشت شناخت تازه را لمس میکرد.
عشق و عشقبازی در ذات و جان ماست. وقتی که این مهم را مهار کنند، جامعه وحشی میشود.
مثلن اگر نگاهی به تاریخ بیندازیم، مشاهده میکنیم که در اغلب قومهای وحشی_مذهبی امر سکس ممنوع بوده. درواقع جایی که سرکوب جنسی وجود داشته باشد، خشونت و پرخاش فوران میکند و آن جامعه به دوآلیزم ایدئولوژیک مبتلا میشود.
نطفههای انقلاب جنسی در اواخر دهه هفتاد ریخته شد و به همین نسبت فمنیسم تحت تعالیم نظریهپردازان فرانسوی یا آمریکایی وارد بازار شد و دگرجنسخواهی نیز جهت عوض کرد.
درواقع گرایشهای جنسی مختلف، دیگر بیماری یا توهین تلقی نمیشد و جامعه به درک انواع آن رسیده بود. یا مثلن اگر در آن زمان دختری باکره نبود، همه او را روسپی و دهری میخواندند و اینگونه از جامعه طردش میکردند اما رفتهرفته نگاه مردم دگرگون شد. البته این نگاه در ذهن خلاصه شد و تقریبن دخول به حیطه عمل نکرد.
ما در آن دوران دریافتیم که اگر قرار است با زن برابر باشیم، باید تمام مختصات و مؤلفههای سنتی_فرهنگی را کنار بگذاریم. کنار گذاشتیم اما از آنجایی که با این عقاید بزرگ شدیم، این درک ذهنی بلافاصله وارد عمل نمیشود زیرا هر انقلاب فرهنگیای زمان میبرد تا از آگاهی وارد رفتار شود.
مثلن اغلب هنرمندانی که خود را فمنیست میپندارند، در آثارشان انگار از مال خود دارند به زنان میبخشند و از موضع بالا به پایین، کمکشان میکنند، دلسوزی میکنند.
هر انسانی استعدادهای مختلفی دارد. مثلن زنان خوشفکرترند اما مردها از نیروی جسمانی قویتری برخوردارند. اگر اغلب چهرههای بزرگ ایرانی مرد هستند، به این خاطر نیست که زنها نمیتوانند بزرگ باشند، بل دلیلش این است که همواره سانسور شدهاند، فرصت مدیریت پیدا نکردهاند. درواقع زنها از حداقل قدرت در ایران برخوردار نبودهاند چنانکه در تاریخمان حتا یک پادشاه زن نداشتهایم.
اولین و مهمترین عدالت، عدالت جنسیست. اگر نتوانیم به این عدالت برسیم، قطعن به هیچ عدالت دیگری هم نخواهیم رسید و نبردمان بیفایده خواهد بود. درواقع جامعهای آزاد است که از عدالت پیشی گرفته باشد و بعد از تحقق استقرار عدالت، تعیین کند که آزادیاش خریدنی باشد یا داشتنی.
از همین روی اساس جنگ ما باید انهدام تبعیض جنسی باشد که این مهم در فرهنگ مردسالارانه ما [که مردان شعوریتر را زنذلیل مینامد] کار صعبیست.
مثلن اغلب گیلانیها را زنذلیل میدانند زیرا به دلیل مجاورت با دریا و جنگل، منطقهای توریستی بهشمار میآید و اغلب فرهنگهای گوناگون طی فصول مختلف به آنجا سفر کرده، باعث درهمآمیختگی فرهنگی و در نهایت ایجاد فرهنگ متعالی میشوند. از طرفی به دلیل اینکه اغلب گیلانیها در کشاورزی و بیجار فعالاند و زنان نقش فعال و فاعلی در اجرای اینگونه کارها دارند، بزرگ و محترم شمرده میشوند.
ما در دهه هفتاد دریافتیم که برای احقاق آزادی باید به زن که مرکز دیونیزوسی حس و قلب خانوادهست، میدان بدهیم ولی جامعه ملازده این اجازه را نمیداد.
روشنفکری ما نیز ملازدهست. چون اولین قشری که در ایران باسواد بودند، ملاها بودند.
چه بخواهیم چه نخواهیم تعالیم واهی اسلامی در زیرساخت ذهنی ما قرار دارد و در نتیجه هرچقدر هم که شعار بدهیم، باز در ناخودآگاه ضد زن هستیم زیرا مردسالارانه تربیت شدیم.
حتا خودِ زنهای فمنیست ایرانی نیز بیآنکه بدانند، ضد زن هستند.
حال انقلاب سکسی یعنی چه؟ نشانههای این انقلاب که از دهه هشتاد معلوم شده چیست؟
اگر توجه کنید، نوع سکسها نسبت به قبل عوض شده است. پیشتر اگر سکس سنتی اجرا میشد یا صرفن دگرجنسخواهانه بود، حالا اما انواع فانتزیهای سکسی و سکس گستردهی همجنسگرایان را شاهدیم.
یا قبلن ترس از بارداری بسیار وجود داشت ولی حالا زنان میدانند که میتوانند سقط جنین نیز بکنند.
همچنین در گذشته بسیار کم پیش میآمد که دو زوج بی عقد با یکدیگر زندگی کنند اما امروزه زوجهای بسیاری بیآنکه عقد کنند درحال زندگی مشترک هستند و روابط خوبی هم دارند.
تمامی این نشانهها حاکی از یک انقلاب جنسی است. البته در مثالهای بالا قصد ارزشگذاری نداشتم و تنها واقعیتها را بیان کردم.
دلیل تمام این نشانهها، زندگی در برزخ بوده. سیستم مدرسه، خانواده و دانشگاه کاملن مذهبیست و با دروغ بزرگ میشوید اما در فضای نت با جهان لخت و آزادی آشنا میشوید که با ذات انسانی شما نزدیکی دارد و بیآنکه متوجه باشید آن را میپذیرید.
یعنی به آگاهیای رسیدید که جامعه مخالف آن است و همین تناقض باعث میشود تا در یک برزخ زندگی کنید و درون و بیرونتان هیچ شباهتی بهیکدیگر نداشته باشد. حاصل این تناقض، گسترش و انبوه ریاکاریست.
نسل تازه همینکه نخواهد مانند پدران و مادران خود ریاکار باشد، عصیانگر تلقی میشود و تمام ارزشهای پیشین را زیر پا له کرده، از نُرم اخلاقی جامعه خارج میشود.
فروید معتقد بود که اگر آزادی جنسی برقرار باشد، جامعه و زندگی اجتماعی شکل نخواهد گرفت.
اما در مقابل این نظر، مارکوزه معتقد بود که اتفاقن اگر آزادی جنسی برقرار باشد، به جامعهای مدرن خواهیم رسید و تأکید میکند که دنیا هرگز تجربهی آزادی جنسی نداشته است.
با این نظریه، انقلاب سکسی از اواخر دهه شصت قرن بیستم میلادی در اروپا و آمریکا کلید خورد و حدود شصتسال است که از آن میگذرد.
در پروسه این انقلاب، دستاوردهای بزرگی به دست آوردند و البته ضررهایی هم کردند (ایدز و بیماریهای جنسی و …) که در نهایت توانستند مشکلات زیستی آن را مهار کنند و حالا جامعهی سرحال، شعفناک و لذتمحوری دارند. درحالی که در جامعهی ما خبری از لذت نیست و مرگ بدل به نوعی ارزش شده تا از طریق شهادت به بهشت کذایی برسیم.
اما چرا در همین دنیا زندگی متعالی نکنیم؟
زندگی نوعی فرصت است. فرصتِ سنگ و چوب نبودن، غیر انسان نبودن. حالا که شانس داشتیم و انسان هستیم، پس چرا لذت نبریم؟
درواقع از همین جهت است که برای فرار از نیهیلیسم انفعالی لذت را تعریف کردهاند. مثلن هنر را که مرکزش لذت است، تولید میکنیم تا از آن لذت ببریم. اثر بزرگ اثریست که به شما لذت ارگاسم بدهد و متأسفانه ارگاسم چیزیست که در جوامع مذهبی طرد میشود.
نسل جدید اما دیگر چنین باوری نداشته، با این قضیه کنار نمیآید و مذهب را منتقدانه بازخوانی میکند.
در این بازخوانی متوجه میشود که بخش بزرگی از اسلام دویستسال بعد از آن نوشته شده و انبوهی از آیات ربطی به اسلام و حتا مسیحیت ندارد. درواقع متوجه میشود که عدهای سودجو برای مهار سکس بوده که این تحاریف را تولید کردهاند چرا که میخواستند سکس را بدل به نوعی بیزینس بکنند.
یعنی بعد از انقلاب جنسی در غرب، زمانی که فضای جامعه از نظر سکسی آزاد شد، عدهای سودجو از زن به مثابه ابزار استفاده کردند و این ویروس را در آگهیهای بازرگانی، اغلب فیلمهای پورن و … کار گذاشتند و اینگونه جهان را تحت سیطره غیر معمول سکس درآوردند و در عین حال حرف زدن راجع به سکس را ممنوع کردند.
مشابه این شرایط چندبرابر بدتر در ایران وجود دارد اما جوان ایرانی زیر بار این سلطه نمیرود و نمیتواند آن را قبول کند. درواقع این جوان از طریق اینترنت درمییابد که جداسازی پسران و دختران از یکدیگر بعد از سن به اصطلاح تکلیف، بسیار احمقانهست و هیچ دلیل منطقیای ندارد و در نهایت لباس را درآورده، طغیان میکند.
مثلن شجاعتی را که دختر دهه هفتادی خیابان انقلاب به خرج میدهد از جنس همین طغیان است زیرا برعکس زنان دهه چهل_پنجاهی با حقوق خود و زندگی مدرن آشناست.درواقع انقلاب جنسی پیشتر در ایران اتفاق افتاده است.
ویدا موحد صرفن برای نابودیِ حجاب بر سکو نرفت بلکه برای اعتراض به تبعیض جنسیتی، حجاب را بهانه کرد.
یعنی این دختر انقلابی فقط شاسی این بمب را کشید.
در اصل فمنیسم ایرانی از همین انفجار سکسی، از همین ویدا موحد ساخته میشود.
قصد بحث اخلاقی ندارم ولی حتا دیگر پرده بکارت نیز برای این نسل شورشی ارزش چندانی ندارد. به عبارت بهتر، این پرده را ابزار سلطه آخوندیسم قرار نمیدهند. دریافتهاند که بکارت هست تا بازار آخوند رونق بیشتری بگیرد. مثلن خاتمی برای هر خطبهی صیغهای که میخواند ۱۲ میلیون تومان پول میگیرد و اینگونه از سکس سواستفاده میکند و در کمالِ تناقض، معتقد به جامعه مدنیست!
وقتی از حجاب حرف میزنیم، از نوعی شرم سخن گفتهایم و آخوندیسم معتقد است که زن خوب، زنیست که شرمنده باشد و بپذیرد که جای کوس، شرمگاه داشته، خجل باشد از اینکه زن آفریده شده است.
مثلن در گذشته اگر یک مرد با زنی میخوابید، بعد از اینکه از او لذت برد، با توهین طردش میکرد. درواقع اگر یک مرد ایرانی با زنان بسیاری میخوابید، نوعی ارزش محسوب میشد اما برای زنان چنین نبوده، آنان فاحشه تلقی میشدند.
ولی جوان امروزی به برابری زن و مرد باور دارد و توهین به زنان لذتجو را تاب نمیآرد.
البته انقلاب جنسی ممکن است مشکلات زیادی به همراه بیاورد اما پشت این طغیان جامعهی سالمی سربرمیآورد. ولی آخوند مانع بزرگیست برای مهار مشکلات انقلاب جنسی. چرا که او نمیگذارد سکس صحیح در مدارس آموزش داده شود. چنانکه امروزه در ایران شاهد شیوع بیماریهایی مثل ایدز هستیم و آن جوان ایدزی حتا خجالت میکشد تا مشکلش را با پدر و مادر سنتی خود درمیان بگذارد.
امروزه جای اینکه مجتمعی مانند شهر نو وجود داشته باشد تا بیماریهای جنسی کنترل شود، کل شهر بدل به شهر نو شده است! درواقع دستهبندیای از نظر انسانی وجود نداشته، روسپیهای زن و مرد غیر قابل تشخیصاند و فقط دستهبندی مذهبی در جامعه برقرار است.
به همین دلیل است که حق انتخاب از جامعه ایرانی سلب شده و حالا بدل به اجتماعی ضد مدنی شده است.
وقتی از انقلاب ساختاری حرف میزنیم، منظورمان انقلابیست که در فرهنگ و منش اتفاق میافتد.
معنای انقلاب محدود به اقتصاد نیست! فقر فقط مالی نیست و میتواند جنسی یا فرهنگی باشد.
وقتی یک حزب معتقد به براندازیست ولی اعلام میکند که با اعتقادات مردم کاری نداشته باشید، یعنی اساسن پی انقلاب نیست و آن را فقط سیاسی میداند، نه ساختاری. تغییری که تکبعدیست، نمیتواند انقلاب باشد. درواقع فرهنگ حال حاضر ایران، استعداد داشتنِ حکومتی مدرن ندارد و به همین دلیل، امروزه ما مانند افغانستان و سوریه سوژهی غرب شدهایم! یعنی قدرت توی ایران در دست نخبگان جامعه نیست و عدهای نادان بر کشور حکومت میکنند.
اگر مسئله سکس حل بشود، دیگر بسیاری از مردان خیانت نمیکنند و زنان نیز دروغ نمیگویند.
اکثر آخوندها مانند پیامبرشان چند زن داشته، این را بد تلقی نمیکنند و ایدهآلشان این است که حرمسرا داشته باشند.
درحالیکه تنوعطلبی فقط بخشی از لذت است و لذت عمیق در احساس و عشق اتفاق میافتد. چرا که در تنوعطلبی زیستمان اتفاق نمیافتد و انسانها صرفن از روی یکدیگر میپرند.
با اینکه ذهن جوانان امروزی مدرن است و درک میکنند که همه حق لذتطلبی دارند اما هنوز از نظر عملی لذت را معادل تنوعطلبی قرار میدهند و مانند جوانان انگلیس سالم رفتار نمیکنند و از رسیدن به لذت عمیق عاجزند.
این فقدان بر سیاست و سایر ابعاد اجتماعی نیز تأثیرگذار است.
یعنی وقتی از انقلاب سکسی حرف میزنیم، درواقع از آزادی سخن گفتهایم!
وقتی که زنان را در خانه محدود باشند، ریاکارتر میشوند و برای جزئیترین کارها طرح پلن میکنند تا از مرد انتقام بگیرند!
مثلن اگر نگاهی به آمار خیانت طی چند سال اخیر بیندازید، متوجه میشوید که تعداد خیانت زنان در جمهوری اسلامی بسیار بالاتر از زمان شاه است. همانطور که پیشتر اشاره کردم، زنان ذهن پیچیدهای دارند اما اگر در جامعهای مثل ایران مدام به حاشیه رانده شوند به هدر میروند. درحالی اگر یک زن ایرانی به غرب سفر کند بسیار موفقتر از قبل خواهد شد و استعدادهایش را بیش از پیش نشان میدهد زیرا سیستم غرب زنان را محدود به آشپزخانه نمیکند.
از دیگر نشانههای انقلاب جنسی فعالیتهای گستردهی زنان در قیام دی ماه فرودستان بود که به مراتب بیش از مردان ایرانی اکتهای خلاقانهای انجام دادند. درواقع دلاورتر از مردان بودند و با اینکه میدانستند در زندان اذیت میشوند و به شهرت هم نخواهند رسید، بر سکوهای سراسر ایران تن را جامه کردند.
درواقع آخوندها بیش از اینکه از اپوزیسیونهای خارج از کشور بترسند، از این نسل عصیانگر میترسند چرا که زیر بار ارزشهای واهی اسلام نرفته، اهل پرسشاند. این نسل اگر کمی بیشتر مطالعه کند و پیگیر باشد، نه تنها مشکلات انقلاب جنسی را به حداقل میرساند بلکه نسل پیش از خود را نیز نجات خواهد داد.
آخوندها جای مهار مشکلات این انقلاب، آن را در سال ۸۸ سرکوب و در دی ماه ۹۶ لوثش کردند.
شیوه سرکوبشان نیز دوآلیزم حکومتی بود. از حکومت ایدئولوژیک باید ترسید زیرا ناگزیر است کشور را به دو دستهی خودی و غیر خودی تقسیم کند و در چنین جامعهای محال است عدالت و طبعن آزادی برقرار باشد.
جامعه ما از درک گزارههای سادهی ترایایی فرهنگی عاجز بوده، نمیداند که در چه منجلابی گیر کرده است. صدا و سیما و روزنامهها نیز همه آب به آسیاب بلاهت میریزند و با نویسش مقالات سطحی به این فرورفتگی تاریخی دامن میزنند. درواقع تنها منبع نویسش سیاسینویسهای ایرانی، وزارت اطلاعات و سیستمهای جاسوسیست که ارزش تحلیلی ندارد.
اینان جامعه حال حاضر را خوب نمیشناسند و نمیتوانند آن را برآورد کنند. حتا نمیدانند که مخالف حال حاضر را دهههفتادیها تشکیل دادهاند و باید شیوه جنگ خود را متناسب با تفکرات آنان تغییر دهند.
خلاصه اینکه اگر راجع به تجربه انقلاب جنسی در غرب میخواهید بیشتر بدانید، حتمن سری به مقالات آلفرد کینزی، ویلهلم رایش و مارکوزه بزنید.
خواندن این مقالات به ما کمک میکند تا در برابر مشکلات جنسی از اشتباهات غرب درس گرفته، آن را تکرار نکنیم و همچنین به درک این برسیم که محال است تئولوژی وارد سیاست شود و محصولش جامعهای سالم باشد. باید خواند تا اشتباهات روشنفکران در سال ۵۷ را تکرار نکنیم. باید از نو همهچیز را پرسید، همهچیز را ساخت.