ایده‌رهبری- علی عبدالرضایی

(سخنرانی آقای علی عبدالرضایی در گروه تلگرامی حزب ایرانارشیست که توسط ادمین‌ها به صورت متن پیاده و در کتاب <ایرانارشیست‌ها از فردا آمده‌اند> منتشر شده است)
 مردم عادی تاکید زیادی برای داشتن رهبر دارند، زیرا مثل گله‌ به دنبال چوپانی هستند که آن‌ها را تاخت بزند. احزاب بسیاری تشکیل شده که کثیف‌ترین­ عضو این حزب­‌ها رهبران­شان بودند، انقلاب پنجاه­ وهفت سندی بر این ادعاست. در آن زمان عده­‌ی زیادی زندانی شدند و آن خانه­‌های تیمی که در دهه­‌ی شصت وجود داشت، توسط همین رهبران­ و پدرخوانده­‌ها لو رفت. ما نیازی به رهبر نداریم و در حال حاضر یک شورای هماهنگی جهت هماهنگ‌ کردن مردم می­‌خواهیم. ما هر فرد را به مثابه یک حزب می­‌بینیم و به عمل­گرهای میدانی فکر می­‌کنیم. بهتر است ریاکاری را کنار بگذاریم و به «صراحت» اهمیت بیش­تری بدهیم، یعنی چه که طرف در کازینو نشسته و فرمان انقلابی صادر می­کند؟ چرا باید شخص ثروتمندی بعد از انقلاب (همان زمان که دلار هفت تومان بود) فرار کند و حالا که ثروتش چند برابر شده و زندگی راحتی دارد، برای بدبختی مردم دل بسوزاند؟ آن رهبر حزبی که به فکر شهرت است، حقیقتی ندارد و با شخصیت دروغین­ش فقط می­‌تواند شعار انقلابی بدهد، به چه دردی می­خورد؟ ما با چنین احزابی غریبه‌­ایم و روند و شعار و مسلک­شان را قبول نداریم، این عده به اندازه­‌ی ملاها بیگانه­‌اند. ما به عمل، فکر و ایده باور داریم و معتقدیم که تنها ایده می­‌تواند بر ما رهبری ‌کند. ایده‌­ای مثل پارتیزان‌های رایزومی که حرکتی شاخه‌وار دارند و هر کدام می‌­توانند تکثیر و تبدیل ‌شوند. حق و حسین را کنار بگذارید. وقتی مبارز و در حال جنگ هستید باید حیله‌گر و شیطان باشید. اصلن دروغ بگویید، اگر پنج نفرید بگویید پنجاه نفریم. این تکنیک ترس‌افزایی و استتیک شر است. با ملا و جهل نمی‌توان واقعی بود. انسان باش وقتی انسان‌اند و فجیع باش وقتی حیوان‌اند. ما بی­رحمیم اما مهربان­‌ترین آدم‌­ها هستیم چون درکی از مهرمانی داریم. زبان­مان تیز است اما حقیقت را می‌گوییم. لخت هستیم و به همین دلیل همه ما را باور می‌کنند. ما خشن نیستیم و مهرمانیم و درسی جز مهرمانی برای بقیه نداریم؛ اما در صورتی که سرکوب­مان کنند دمار از روزگارشان درمی­‌آوریم. بی‌رحمیم در برابر شقاوت، مهربان‌تریم در برابر انسان. ما فقط مظلوم نیستیم و فرق­مان در این است که از اصلاح­طلبان و حکومتی که بخواهد درس حسین صحرای کربلا را برای ما بازگو کند، انزجار داریم. سیاوش مال خودمان بود. حسین عربی را برای چه می‌خواهیم؟ اهل خرد ایرانی شهرزاد را به حسین غالب کرد و از حسین، سیاوش ساخت. حسین ساخته‌ی خودمان بود. تشیع را هم خودمان تولید کردیم؛ ولی در دوران صفویه علمای جبل­‌العامل جهت تشیع را عوض کردند. تشیع سیستمی برای تخریب استعمار عربی بود اما حالا خودمان قربانی آن شدیم و این چیزی‌ست که روشن فکری ایران نمی‌فهمد. راه آسان است، باید شاخه‌وار و رایزومی عمل کنیم. دلوز از اندیشه‌های رایزومی و چگونه‌­گی حرکت افقی اندیشه می­‌گوید. اما من می­‌خواهم از عملیات پارتیزانی رایزومی حرف بزنم و نشان بدهم که چگونه هر نفر بدل به پنجاه نفر می‌شود. در حال حاضر فقط باید گروه‌سازی کنید و این تدارکات کار است، ولی از یک جایی به بعد خودتان رهبر و عملیات‌ساز می‌شوید. رهبر به مثابه فرد دروغی بیش نیست، زیرا او فقط یک معامله‌گر و چوپان است. حرف‌های من صدای اندیشه است و انگار «ایده» دارد حرف می­زند، به ایده گوش کنید و اگر آن را باور دارید به آن عمل کنید. یعنی ایده را بگیرید و اگر خروجی قابل توجهی داشت، آن را به مرحله‌­ی عمل برسانید. عوامل حکومت از عملیات ایذایی و خشونت شما می‌ترسند. چون برای­شان تلفات دارد و بسیاری از نیرو­های­شان سرخورده می‌­شوند، برای همین توسط جاسوسان­شان مردم را به برگزاری تظاهرات آرام تشویق می­‌کنند. تا کی چند دختر برای اعتراض به خیابان بروند و روسری بردارند و ماموران آن‌ها را به زندان بفرستند؟ بهتر است دست به­ کار شوید و آن‌ها را وادار به عقب­نشینی کنید، آینده باید برای شما باشد. فردا به خود خیانت نمی‌کند و یک جوان دهه­‌ی هفتادی فردایی‌ست. مهم‌ترین اصل، رعایت انسان است و این همان چیزی‌ست که در ایران به آن توجهی نمی‌شود. ایران پر است از بله‌قربان‌گو‌هایی که همیشه دروغ می‌گویند. پدر، مادر، عمه، عمو و… همه دروغ‌گویند. در کشور ما خانواده‌ در واقع خانواده نیست، بلکه فیکی‌ست که در زندگی به همه­‌چیز «چَشم» گفته است. خانواده در ایران یعنی مشتی حمال‌ فکری که قربانی یک زندگی متوسط و بخورنمیر شده‌اند و هیچ درکی از حقیقت ندارند. حق­تان را بگیرید. مثلن عملیات ساعت سیاه را اجرا کنید و در یک ساعت مشخص نشان ‌دهید که چه­‌قدر قدرتمندید. بگذارید حکومت در آن یک ساعت بفهمد که چرا جهان فکر می­کند هر حکومتی به مردم تعلق دارد و حق حاکمیت مال مردم است. من نمی‌گویم نترسید و خطر کنید، ولی یادتان باشد که زندگی مترادف با خطر است. کسی که زندگی می‌کند اما دست به خطر نمی­زند، در واقع دارد مردن را تمرین می‌کند و به نوعی مرده­‌ی متحرک محسوب می‌­شود. زندگی متعلق به فرداست و فردا بدون ریسک و خطر تحقق پیدا نخواهد کرد. شخصی که در زندگی خطر نکند در حد یک کارمند طبقه­‌ی متوسط باقی می­‌ماند، کارمندی که عادت به زندگی بخورونمیر دارد و مدام بین خانه و محل کار در رفت ­وآمد است. او هیچ درکی از زندگی انسان ندارد و تنها چند جمله­‌ی روتین در این‌­باره شنیده است. جملاتی مثل «حقوق بشر را رعایت کنید»، و یا «اگر آخوندها به شما ظلم می­‌کنند ول­شان کنید و انسان باشید.» این­ها جملاتی­‌اند که در همه‌جا مدام به شما گفته می‌­شود. به شاعر می‌گویند سیاسی نباش. می‌گویند فلانی سیاسی‌ست پس از او دوری کن و هرگز نمی‌گویند فلانی انسانی دل­سوز و وطن­ دوست است. این توطئه‌ی کثیف کار  اصلاح طلب­‌ها و جمهوری اسلامی‌ست. عده‌ای از من می‌­پرسند چرا فقط در مقابل اصلاح‌طلبان جبهه داری؟ پاسخ واضح است، چرا باید با ماموت­‌هایی چون احمد خاتمی، جنتی و رئیسی دشمنی داشته باشم، وقتی می‌­دانم آن­ها همان کثافتی‌اند که نشان می‌دهند و قاتل بودن خود را فریاد می‌­زنند؟ کسی مثل محمد خاتمی خطرناک است که تا سال نود و شش با مردم از در دوستی وارد می‌شد و آن‌ها را به پای صندوق رای می‌کشاند، ولی پس از آن روی دیگر خود را نشان داد. سی نفر را کشتند، اما بهزادِ کثیف نبوی گفت بیست نفر کشته ‌شده که ده نفرشان خود‌کشی کرد­ه­‌اند. او وزیر میرحسین موسوی آدم‌کش و سانسور‌چی بود. همین میرحسینی که شده قهرمان و حامی مردم! و همسرش زهرا رهنورد که ضد بدحجابی بود و دانشجویان زیادی را بابت بدحجابی از دانشگاه الزهرا اخراج کرد، امروز در حمایت از دختران خیابان انقلاب نقاشی می­‌کشد! ما دیگر فریب نمی‌خوریم. اول باید به قول خودتان توبه کنید و عذر بخواهید، بعد ادعای حمایت از مردم را داشته ‌باشید. تک‌تک کسانی که می‌گویند ما هدف­مان از انقلاب این نبود دروغ می‌گویند. چرا که ماهیت اسلام دقیقن همین است و هر کجا که مذهب وارد حکومت شد، این مشکلات به وجود آمد. اما چیزی که در ایران می‌بینیم فاجعه است. در کشور ما نخبه­‌زدایی شده و در حال حاضر غرب بیش­ترین سود را از ما می­‌برد. هر ساله بهترین نخبه­‌های ما به خارج از کشور مهاجرت می­‌کنند و این یعنی خدمت به آمریکا و کانادا. کانادا مگر کجاست؟ کشوری خواجه و بی­‌شخصیت که هر کسی پول­‌های شما را می­‌دزدد به تورنتو یا همان تهران­تو می­‌رود. وزیر کشور گفته حدود دو میلیون پرونده در سفارت­های استرالیا و کانادا وجود دارد. استرالیا جهان تاریکی­ست و شما را از زندگی دور می­‌کند، اما شما به آن­جا مهاجرت می­‌کنید. چرا؟ از دست این حکومت مادرسید. باید یاد بگیریم که قدرت نه گفتن داشته باشیم، ادب و اخلاق معنایی ندارد، انسان را بچسبید، اگر انسانی رفتار کردند اخلاص داشته باشید و جواب­شان را بدهید. هر ‌کس به شما گفت: من طرفدار مبارزه‌ی آرامم، از او بپرسید: شرط عملیاتت  چیست و چه استراتژی و نقشه‌ای داری؟ برنامه­‌ات برای مبارزه با حکومت خامنه­‌ای چیست؟ مطمئن باشید که او هیچ برنامه­‌ای ندارد و چرند می­‌گوید؛ زیرا در واقع هیچ درکی از تزهای انقلابی ندارد.
یکی از دوستانم استاد دانشگاهی در ایران است، او می‌گفت با استاد دیگری مواجه شده که سخنرانی­‌های من را دنبال می­‌کرده و با ترس خاصی درباره­‌ی من و فکرهایم حرف می­زد. به دوستم گفتم این عالی­ست زیرا نشان از جنگ زبانی و جنگ فکری­‌ای دارد که من ایجاد کرده‌­ام. باید با ایده­‌های مختلف دست به اکت ­ بزنیم و موجی از ترس را در بین مزدورهای حکومتی ایجاد کنیم. طبقه‌ی فرودست نیز باید هوشمند و عصیان­گر باشد و با شعور و شور خود را همراه کند و در نهایت این شعور بدل به شور انقلابی شود. در این برهه از زمان باید خشن بود، مهربانی دیگر کافی­ست. وقتی فریاد داری، فریاد بزن و وقتی خشم داری عصبانیتت را بروز بده. این چیزی که به شما می‌گویند آن را رعایت کنید اسم­ش ادب نیست، بلکه ترویج فرهنگ ریا و اِعمال فن اختگی و خواجه­‌گی‌ست.

 

دانلود کتاب ایرانارشیست‌ها از فردا آمده‌اند از اینجا

لینک این سخنرانی در ساوندکلاود

اشتراک بگذارید!