ایرانارشیسم، اکوسوسیالیسم و بوم شناسی / سبز و سرخ

“سبز”
تقریبن این سال‌ها همه‌ی ما با خبرهای گوناگونی در مورد محیط زیست روبرو شده‌ایم. طی این مدت شاهد واکنش‌هایی بوده‌ایم که در نتیجه باعث شده است ادبیات سیاسی مختلفی شکل بگیرد. خطرناک‌ترین بحث‌ها مربوط به دوگروهی است که هر کدام به گونه‌ای جامعه انسانی را دلیل اصلی تخریب محیط زیست معرفی کرده است. ضد انسان‌گراهایی که عقیده دارند، جامعه و وجود اجتماع انسانی دلیل اصلی تخریب محیط زیست است و گاهی با چنان خشم و وحشتی این موضوع را مطرح می‌کنند که انگار ادامه و پیشرفت جامعه انسانی فقط با تخریب هرچه بیشتر محیط زیست ممکن است. از سوی دیگر، با زیست شناسانی روبرو هستیم که منشا ضعف‌های ما را در ژن‌هایمان جستجو می‌کنند و تحلیل‌هایی را مطرح می‌کنند که سعی دارد نشان دهد ارزش‌های ذاتی و اجتماعی که ما انسان‌ها داریم با ارزش‌هایی که دیگر جانوران و یا حشرات در کلونی‌های خود دارند یک اندازه است.
 شهرنشینی که در دهه‌های اخیر به وجود آمد، محیط ثانویه‌ای را تولید کرد که توجه‌ای به بوم شناسی نداشت و انسان را از محیط زیست این ماحصل میلیاردها سال فرگشت طبیعی دور کرد. از این‌رو شهرنشینی که با صنعتی سازی این‌همان شده بود، دست به تخریب گسترده محیط زیست زد. حالا محیط زیست ثانویه‌ای که به دست ما ساخته شده بود در برابر محیط زیست طبیعی یک برساخته‌ی ناهمگون بود و در این میان هیچکدام از ارزش‌های آن را نداشت. همزیسیتی که در اعصار پیشین بین حیوانات و انسان، طبیعت و انسان  و دست آخر انسان و انسان وجود داشت نیز از بین رفت و جالب اینجاست که همه‌ی این معضلات به جای اینکه ما را به یکدیگر نزدیک کند از هم دورمان کرد. شهرها هرچه بزرگتر شدند، انسان‌ها از لحاظ مکانی به یکدیگر نزدیک و از لحاظ عاطفی از هم دورتر شدند. همانگونه که شهرنشینی محیط زیست را از صحنه خارج کرده بود، محیط زیست نیز از جامعه انسانی یک برساخته‌ی پوچ ساخت. به گونه‌ای که ارزش‌های ذاتی ما مثل: تعاون و یا زندگی اشتراکی، قدرت همزیستی با صلح در کنار یکدیگر و یا مراقبت از هم، رفته‌رفته بدل به یک آرزو دست نیافتنی شده است و حالا ما دچار عدم اطمینان ترسناکی شده‌ایم. اینکه ما چگونه به یکدیگر مرتبط هستیم؟
بی‌شک تنهایی انسان شهرنشین امروزی از تک افتادگی اجدادش در دور افتاده‌ترین مناطق کوهستانی بیشتر است. بی‌خود نیست که پیراشهرهایی مثل کرج، اسلامشهر، شهریار و… در کنار تهران در حال گسترش هستند تا شاید با زندگی در پیراشهرها بتوان بخشی از این مشکلات را برطرف کرد. پیراشهرهایی که هنوز به مرکز و درخت پایتخت نزدیک هستند و حیاتشان وابسته به آن است. چیزی که اینجا سعی داریم آن را مطرح کنیم این است که انسان به عنوان موجودی ذاتن اجتماعی همانقدر که به ارتباط برقرار کردن با دیگر انسان‌ها نیازمند است، به همان اندازه به ارتباط برقرار کردن با محیط زیست نیاز دارد.
تز ایرانارشیسم جدای از اینکه به لزوم تمرکززادیی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی از کلان شهرهایی مثل تهران تاکید دارد، به مرکزپراکنی از این کلان شهرها و تقویت و مدرن کردن روستاها با توجه به ویژگی‌هایشان اهمیت می‌دهد. ایده‌های نئوکمونالیسم که بعدها بیشتر در مورد آن صحبت ‌می‌کنیم، در خدمت تقسیم عادلانه ثروت و پخش کردن قدرت است و در این میان به ساختاری زیستی در جهت احیای طبیعت نیز توجه دارد. ساختاری که ایرانارشیست‌ها آن‌را دنبال می‌کنند مانند ساختارهای درختی که همه چیز را در یک منطقه یا دست اندکی از افراد متمرکز می‌کند نیست، بلکه این ساختار از ساختارهای ریزمی تبعیت می‌کند. با این توصیف‌ها برخلاف آنچه تصور می‌شود ما نیازی به بازگشت و حرکت معکوس به سمت زیست طبیعی که در اعصار گذشته داشته‌ایم نداریم. علم و تکنولوژی ابزاری در اختیار ما قرار داده است که می‌توانیم همزمان که خصوصیات مفید گذشته را حفظ می‌کنیم از دستاوردهای امروزی در جهت تولید محیط زیستی استفاده کنیم که نگاهی عاقلانه‌تر به محیط پیرامون دارد. تقریبن با پیشرفت تکنولوژی نیاز ما به استفاده از سوخت‌های فسیلی نه به طور کامل اما تا اندازه قابل توجه‌ای از بین رفته است. ما باید نه جامعه به معنای انتزاعی خود بلکه جامعه‌پذیری یا اجتماعی شدن را مورد تحلیل قرار داده و در پی تغییرهای بنیادی برای رسیدن به یک جامعه انسانی زیست بوم خواه باشیم. اینجاست که ایرانارشیسم انقلاب ساختاری را موکد می‌کند و روی آن تاکید دارد. توجه به بنیان‌ها و منشاهای اصلی مثل خانواده، که در اجتماعی شدن انسان نقش دارند اهمیت بالایی دارد. توجه‌ای که حاصل رهنمون‌های علمی و عقلایی باشد نه براساس پشتوانه‌های متافیزیکی و ایدئولوژیکی که بیشتر دنبال همسان سازی است. مورای بوکچین روی این نکته تاکید می‌کند که کودک انسان طی پروسه رشد حدود بیست سال تا زمان اجتماعی شدن در حال آموزش است، یعنی برعکس کودک شامپانزه که در ده سالگی به بلوغ کامل می‌رسد. او به این نکته اشاره می‌کند که مراقبت‌هایی که کودک آن را طی سالیان دریافت می‌کند نوعی بازتولید جامعه را نشان می‌دهد، که می‌تواند ادامه دهنده فرگشت طبیعی باشد. در نهایت باید گفت نمی‌توان انسان را پشت ویترین قرار داد و نمای زیبای طبعیت را به اون نشان دهیم. همانطور که ما حاصل میلیاردها سال فرگشت طبیعی هستیم و همیشه کشش‌هایی به سمت آن خواهیم داشت، ایرانارشیسم در یک مسیر طاقت فرسایی قرار دارد تا نشان دهد فرگشت اجتماعی ادامه دهنده فرگشت طبیعی است و بی‌شک تا ما به این نکته مهم پی نبریم و در جهت تحقق بخشیدن به آن قدم بر نداریم در آینده نه چندان دور شاهد عقب نشینی کامل ارزش های انسانی خودمان خواهیم بود.

 

“سرخ”
در واقع بزرگترین مشکل سرمایه داری نه فقط طبقاتی کردن جامعه که قطع رابطه بین فرگشت اجتماعی و فرگشت طبیعی و در نهایت تخریب سیستماتیک محیط زیست است. همانطور که اشاره کردیم چه به صورت پنهان و چه به صورت آشکار گفتمان‌هایی که طی این مدت تولید شده همه بر معظلی به اسم جامعه انسانی توجه دارد. گویی قابلیت‌های انسانی در برابر تولید طبیعیت ثانویه‌ای که نه تنها با محیط زیست طبیعی همراه بلکه آن را گسترش دهد ضعیف و ناچیز است. اکوسوسیالیست‌ها عقیده دارند که جامعه انسانی نه تنها مانع ادامه فرگشت طبیعی نیست بلکه محصول آن است و ما قادر هستیم با توجه به توانایی‌های انسانی خودمان آن را گسترش دهیم. بدبینی‌هایی که این روزها توسط رسانه‌های سرمایه‌داری تولید شده است حقیقت‌های بزرگی را پنهان می‌کند و ما را به باورهایی می‌رساند که در نتیجه آن جامعه انسانی و قابلیت‌هایش را دست کم بگیریم. بیشتر توجه رسانه‌ها به بحران آلودگی محیط زیست معطوف شده است به ریخت و پاش زباله در طبیعت توسط انسانی‌هایی که به تفریح رفته‌اند. در صورتی که این موضوع در برابر صنایع غول آسایی که عامل اصلی از بین رفتن محیط زیست ما هستند ناچیز است. انگار شرکت‌های غول آسای اروپایی و امریکایی برای دفن زباله‌ کارخانه‌ها جز از دریاها و دریاچه‌ها استفاده می‌کنند. تقریبن بر اساس آمارهای مختلف 90 درصد آلودگی محیط زیست توسط کارخانه‌جات و صنایع مختلف انجام می‌شود. یا مثلن به هیچ عنوان نمی‌توان آتش سوزی اتفاقی توسط مردمی که در جنگل آتش روشن کرده‌اند را در برابر تخریب سیستماتک حکومت ملاشاهی در جنگل‌های شمال قرار داد. فعالیتی که تا امروز نیمی از جنگل‌های شمال را از بین برده است و احتمالن تا 25 سال آینده چیزی از آن باقی نمی‌گذارد، و یا دفن زباله‌های اتمی روسیه در ایران که خسارت‌های جبران ناپذیری را به همراه دارد. البته سرمایه‌داری کثیف مذهبی در ایران از رو نمی‌رود و هدف و برنامه خود برای مهار بحران آب را نه در ارتقای سیستم‌های آبرسانی در کشاورزی بلکه بر درست مصرف کردن آب در خانه‌ها هنگام ضرف شستن و حمام رفتن معطوف کرده است. در صورتی که فقط 6 درصد از منابع آبی در مصارف خانگی استفاده می‌شود و عمده‌ترین مصرف آب در صنایع صنعتی و کشاورزی است که سرمایه‌داری حاضر نیست برای آن هزینه کند. این نمونه‌ها بسیار است. مثلن در سطح جهانی وقتی چندسال پیش در پیمانی مشخص شد که هر کشوری به مقدار خاصی اجازه دارد کربن استخراج کند، شرکت‌های چندملیتی سریع به جان کشورهایی مثل ویتنام و بنگلادش افتاده و سهم آنان را خریدند. شرکت‌هایی که درآمدهایشان بیشتر از کشورهای بزرگ صنعتی است و هیچ محدودیتی ندارند و به هر کشوری می‌توانند هجوم برده و محیط زیستش را به نفع منافع خودشان نابود کنند. مناسبات سرمایه‌داری که به دنبال انباشت هرچه بیشتر سرمایه است به ما نشان داده که سرمایه‌داری هیچ علاقه‌ای به محیط زیست ندارد و اتفاقن برعکس، با انحصاری کردن بازار از یکطرف و ایجاد معظل در کیفیت کالاها از طرف دیگر گاهی تولید انبوه کالاهایی را به وجود می‌آورد که منجرب به سود بیشتر برای سرمایه‌دار و تخریب هرچه بیشتر محیط زیست می‌شود. احتمالن همه‌ی شما از اینکه مدام شارژهای گوشی یا لوازم الکتریکی خود را تعویض می‌کنید خسته شده‌اید. بی‌شک لوازم الکتریکی طی این سال‌ها استفاده کرده‌اید و حتمن با بازارهایی که مملوع از جنس‌های فیک هستند روبرو شده‌اید. کاپیتالیسم کمتر به دنبال تولید کالاهایی است که عمری طولانی دارند، چون اینگونه نمی‌توانند سرمایه بیشتری ذخیره کنند. احتمالن لاستیک‌هایی که عمری مادام العمر دارند یا از این قبیل اجناس که سال‌هاست اختراع شده و اکثرن عمری طولانی دارند هیچگاه به تولید انبوه نمی‌رسند، چون کاپیتالیسم به هیچ عنوان زیر بار چنین تولیداتی نخواهد رفت و در عوض بازار کالاهای فیک مدام در حال گسترش است. یا برخوردی که با حیوانات در دامداری‌های بزرگ می‌شود و اغلب غیر انسانی هستند، به گونه‌ای که گوساله‌ها از همان زمان تولد در محیط‌های تنگ قرار می‌گیرند و مدام مشغول غذا خوردن و وزن اضافه کردن هستند و نمی‌توانند هیچ حرکتی انجام دهند تا از این طریق گوشت‌هایشان نرم باقی بماند و به سرعت وزن اضافه کنند. استفاده از انواع هورمون‌ها برای رشد هرچه سریع‌تر مرغ‌ها که اغلب مواقع این هورمون‌ها سرطان‌زا هستند و مثال‌های بسیار دیگری که شاید آن‌ها را شنید باشید. از این رو ایرانارشیسم جدا از اینکه جنگ خود را با ساختار و مناسباتی سرمایه‌داری ادامه می‌دهد همزمان مدل اقتصادی سوسیالیسم رقابتی را پیشنهاد می‌کند که در برنامه‌های آینده سعی می‌کنیم در مورد آن بیشتر توضیح دهیم.

 

“هندوانه‌ها”
 بسیاری اکوسوسیالیسم را برای تمسخر هم که شده هندوانه خطاب می‌کنند چون همزمان که نگاهی بوم شناسی دارد ضد سرمایه‌داری هم هست. یعنی پوسته‌ای سبز و درونی سرخ دارد.
ما به دلایل بسیاری که در همین مطلب کوتاه به آن اشاره کردیم و بعدها بیشتر در مورد آن صحبت می‌کنیم یکی از دلایل بزرگی که باعث تخریب محیط زیست شده است را مناسبات سرمایه‌داری می‌دانیم و در پی تضعیف آن هستیم.

تهیه شده در تحریریه حزب ایرانارشیسم

اشتراک بگذارید!