پس از انتشار بیانیهی اول و دوم، انتقادِ اصلیِ عدهای از دوستان این بود که چرا فلش حمله را سمت اصلاحطلبان گرفتهای و معتقد بودند که ممکن است آنها نیز پس از مدتی به مردم بپیوندند و نباید با چنان بیانیههایی شانس همکاری را از آنها سلب کرد. این دوستان غافل بودند که اصلاحطلبان بخش مهمی از بدنهی نظام هستند و حتی ستون پنجم فکری نظام، دست آنهاست. همه باید از گذشته عبرت بگیریم و بدانیم که شرایط وقتی خطرناک میشود که باز از درون ضربه بخوریم؛ اگر این قیام یا جنبش مردمی، اصلاحطلبان را به درون خود راه دهد، بیشک مثل جنبش سبز شکست خواهد خورد. حالا که مردم با زیرکی اجازه ندادهاند شعارهای مذهبی یا شعاری که ایدئولوژی اسلامی را تبلیغ میکند به تظاهرات راه پیدا کند و مذهب را مربوط به زندگی شخصی و خصوصی آدمها میدانند، ما هم باید کاملن سکولار رفتار کنیم. شکی ندارم اگر پای استمرارطلبان به قیام باز شود، حرکت مردم را از هدف اصلیش منحرف میکنند. علیرغم نقد و مخالفت عدهای از دوستان، همیشه اصرار داشتم که هیچ اصلاحطلبی نباید وارد سیستم شود و حالا دوستان هم به این نتیجه رسیدهاند. انگار دو روزیست که حملهی اصلاحطلبها شروع شده است، آنها در روزهای اول سکوت کردند، زیرا نمیخواستند ماهیت خود را فاش کنند؛ اما حالا اوضاع فرق کرده است، چون حکومت چنان ترسیده که مجبور است از تمام قوای فکری خود استفاده کند.
به تازهگی مادرسیّد «عطاالله مهاجرانی» در توئیتر خود مخالفتش با این جنبش را اعلام کرده، مهاجرانی بهنوعی لیدر تمام ژورنالیستهای استمرارطلبِ برونمرزیست. افرادی مثل «مسعود بهنود» و حتی «فرخ نگهدار» (تودهای اصلاحطلب)، تحت نظر و سیطرهی او کار میکنند. آقای مهاجرانی بهخاطر حفظ منافع شخصی با این قیام کاملن مخالف است. او بین روشنفکران شعاری، وزیر خوشنامی محسوب میشود و علاوه بر این در دههی هفتاد از سادگی «سیمین دانشور» استفاده کرد و برخی از آنان را در خانهی او گردآورد و سعی کرد عدهای از شاعران و نویسندگان انقلاب را به نویسندههای منفعل روشنفکری نزدیک کند تا بینشان نوعی آشتی اتفاق بیفتد. من همان زمان مانیفستی به اسم «همگرایی» منتشر کردم، زیرا متوجه این جریان شده بودم که چطور میخواهند روشنفکری ایرانی را خواجه و منفعل کنند. از آن زمان همیشه از مهاجرانی نفرت داشتم، او وقتی تازه به لندن آمده بودم چند رمانش را به خانهای که درش زندگی میکردم فرستاد و بیآنکه پاکت را باز کنم، خواستم که کتابهاش را برگردانند. او در خارج از کشور خیلیها را به آپوزیشن حکومتی برونمرزی وصل و اینگونه خراب کرد. یادداشت مسعود بهنود و توئیت مهاجرانی در واقع نقطهی شروع بود و در را باز کرد جهت ظهور دلواپسانِ جدید که البته اینان جای برجام، نگران سوریهای شدن ایران بعد از قیام بودند و با استفاده از تکنیک ترسافزایی سعی کردند از لحاظ روانی طبقهی متوسط را شکنجه دهند و مانع شوند آنان نیز به خیابان بیایند، پس از آن سمت هم «عباس عبدی» وارد میشود. عبدی در دههی هفتاد سردبیر روزنامهی «سلام» بود و من هرگز ندیدم دلواپس منافع ملی باشد و در یکی از نوشتههاش برای تکهپاره شدن ایران اعلام نگرانی کند. ماندهام یکشبه چه اتفاقی افتاده که عبدی بدل به پانایرانیستی ششدانگ شده و در مقالهی دیروزش اینهمه غم فردای ایران را خورد که یحتمل سوریه شد! او نیز در مقالهی آخرش با قیام مردم اعلام مخالفت کردهست. عبدی متاثر از موسویخوئینیهاست و خط فکری هر دو به خاتمی و میرحسین موسوی نزدیکست. از سوی دیگر «صادق زیباکلام» هم مقالهای نوشته و خیلی ضمنی مخالفت خود را اعلام کرده است. اینکه میگویند این جنبش، ایران را بدل به سوریه و لیبی میکند، اساسن مضحک است. چرا که استعداد سوریه شدن اصلن در ایران وجود ندارد. اینها همه اینگونه می خواهند با ترسافزایی، طبقهی متوسط را که پیشتر از اصلاحطلبان حرفشنوی داشتند بترسانند، مبادا که در خیابان به فرودستان بپیوندند و دیگر نتوانند غائله را جمع کنند. در شرایط فعلی هیچکدام از طبقات فرودست و متوسط، وضعیت مناسبی در ایران ندارند. اصلاحطلبان میدانند که میتوانند روی طبقهی متوسط تاثیر بگذارند، پس مدام آنان را با گزارهای چون «همین زندگی بخورنمیر را هم از دست میدهید»، میترسانند و با ایجاد ترسهای اینچنینی دارند بزرگترین ضربه را به قیام میزنند. در شرایط حاضر خطر اصلی نه نیروی نظامی حکومت که تنها قادر است شکنجهی جسمانی کند، بلکه استمرارطلبانند. اینان با استفاده از انواع تکنیکهای ترسافزایی و اِعمال شکنجهی روحی دارند قیام را از پا درمیآورند! در چنین شرایطی هر کسی که فکر میکند، مسئول است که روشنگری کند.
در حال حاضر فقط قلمبهمزدهایی چون عباس عبدی، مسعود بهنود، مهاجرانی و زیباکلام وارد میدان شده اند، کمکم پای تمام سران اصلاحطلب و تحلیلگران بندتنبانی و وابسته که خود را به ظاهر مستقل نشان میدهند نیز به بازی کشیده خواهد شد و همگی علیه این قیام خواهند نوشت، انگار جمهوری اسلامی دارد غرق میشود و همه لباسشان را درآوردهاند که نجاتش دهند. همانطور که اشاره کردم این استعداد در کشور ما وجود ندارد که بدل به سوریه شود، لعنتیها کار ما را سخت کردهاند، در شرایطی که باید به سازماندهی قیام فرودستان بپردازیم، ناگزیریم توطئههای اصلاحطلبان را خنثی کنیم تا نتوانند دل مردم را خالی کنند. ایران تحت هیچ شرایطی سوریهبشو نیست. کشور ما غنیست، از طرفی از لحاظ فرهنگی ما جلوتر و پیشروتر هستیم و در خارج از کشور نیز سرمایهی فکری بزرگی داریم، از لحاظ نیروی نظامی هم ارتشی قوی داریم که قلبن با مردمند، سپاه پاسداران از وقتی که وارد کار اقتصادی شده و اعتیاد به اختلاس پیدا کرده انگیزههای ایدئولوژیکش را از دست داده و از درون نابود شده و قدرت رزم ندارد. در سوریه و عراق هم این سپاه قدس نیست که دارد میجنگد بلکه پول نفت ماست که با آن سرباز اجیر میکنند. خلاصه اینکه قدرت رزمندگی سپاه پاسداران تحلیل رفته و اگر ارتش بخواهد و کنار مردم بایستد، محالست که سپاه بتواند مقابل ما دوام بیاورد مگر اینکه از لبنان و عراق مزدور اجیر کنند و به جان ایرانیان بیندازند. ضمنن نگاه نکنید به فرماندههای سپاه و نوخالههایی که دور و برِ خامنهای هستند، بخشی از پاسدارها بهخاطر تحصیل در دانشگاهها که اساسن روشنفکر تبلیغی تولید میکنند، ناخودآگاه حس ملی و انسانیشان ارتقا یافته و اگر مردم محکم عمل کنند و روشنفکری رفتاری مستقل داشته باشد، اینها نیز به مردم میپیوندند. خلاصه اینکه باید حواسمان جمع باشد، اوضاع اصلن خوب نیست و باید مراقب خائنها و نفوذیهای اصلاحطلب باشیم. کسی که فکر میکند پارتیزان فرهنگیست باید روشنگری کند تا دل مردم نلرزد.
علی عبدالرضایی
11/دی/1396