تنها سلاح ما خشم ماست!


طی این مدت علی عبدالرضایی بحث‌ها و موضوعاتی را مطرح کرده است که باید به آن‌ها توجه‌ای ویژه‌ داشت و توجه به این موضوعات در نهایت به ما می‌فهماند که چرا شعار (تنها سلاح ما خشم ماست) در بین ایرانارشیست‌ها جا گرفته است و به عنوان یکی از کلیدی‌ترین شعارها در همه جا از آن استفاده می‌کنند.

آدم‌ها با اینهمه شباهت باز هم متفاوت‌ترین‌ها در بین گونه‌های حیات و یکی از پیچیده‌ترین موجودات روی کره زمین هستند. از شانس خوب ما، این پیچیدگی در جامعه می‌تواند شکل گرفته و بزرگ شود. در واقع جوامع اجتماعی من انسانی را مدام بازتولید می‌کنند. مثل مادری که فرزندش را بزرگ می‌کند و به شکل پیچیده‌ای به بازتولید جامعه دست می‌زند. این بازتولید از طریق حسیتی که بین مادر و کودک وجود دارد مدام در حال رشد است. برای همین جامعه تعقلی نیازمند آموزش است. آموزشی که احساسات درونی آدم‌ها را به شکل‌های مختلف با ایده‌ها و انگیزه‌های زیستی و عقلایی گره می‌زند. دیونیزوس و آپولون در چنین جامعه‌ای گاهی در تضاد با یک دیگر و گاهی هم مکمل یکدگیر هستند. و این هر دو با هم به یک میزان در همه‌ی عرصه‌ها وجود دارند. پس باید به حسیت و ارتباط‌هایی انسانی در جامعه‌ اهمیت داد. حس شعف و شادی یا حس غرور و سربلندی یا حس شکستی که با امید همراه می‌شود و در نهایت به تولید می‌رسد. حکومت ملاشاهی طی این چهل سال با روش‌های مختلف موفق شده است تمام این ارتباطات را یا به طور کامل از بین ببرد یا آن‌ها را با فیلتر و پارازیت و سانسور به دست جامعه برساند. پس با کمک امامان شیعه، شادی و شعف را به طور کامل از جامعه دور کرده‌اند. در عاشورا و تمام تولدها و مرگ‌های این مادرسیدها ما مردمی داریم در رکوع و خضوع و رکود. مردمی که نا ندارند بیشتر بخواهند و بیشتر ببینند. یا مثلن با فرو کردن همین مادرسیدهای عرب در تاریخ و فرهنگ ما به طور کامل حس ملی و غرور ملی را از ما گرفته‌اند. روشنفکری شعاری ایرانی هم به جای اینکه علیه این بلاهت بنویسد مدام مردم را بیشتر و بیشتر از درون خالی کرده است و با دوری جستن از تاریخ و وقایع تاریخی با این استعمار همراه شده است. ما چهل سال زیر شکنجه و ظلم و چپاول زندگی کردیم و روشنفکری و ژورنالیست ما مدام در پی تحقیر مردم بوده است. در هر دهه‌ای مغزهای متفکر ما را کشتند اما روشنفکری شعاری ایرانی باز هم با دوری کردن از مردم علیه آن‌ها شد و بلاهتی که به دلیل عقب نشینی خودش شکل گرفته بود را پای مردم نوشت. البته آن‌ها اول با امید و کلید به دست وارد میدان شدند و تا توانستند حس امید را در جامعه گسترش دادند و حالا که مردم به این فریب آری گفتند ناگهان بعد از دی ماه همه وارد صف مقابل شده و مردمی را که خودشان در فریب آن‌ها دست داشتند مورد تحقیر قرار دادند. بی‌خود نیست که امید این روزها اسم دیگر فریب است. ملاشاها و نوچه‌هایش حتی تحمل دیدن زیبایی را نداشته و روی آن اسید پاشیدند تا به طور کامل همه‌چیز به شکل خودشان در بیاید. شادی و شعف و زیبایی نزد جماعت مادرسید حرام است و با هر روشی آن را تخریب کرده و می‌کنند. بی‌خود نیست که غمگین‌ترین کشور دنیا هستیم. حالا ما برای سرنوشت خودمان غمگینیم. ما بعد از ۱۴۰۰ تحقیر و پاک کردن شناسنامه خودمان نمی‌توانیم که غرور داشته باشیم. پس این دو حس را به طور کامل از دست داده‌ایم. اما خشم دی‌ماه به یکباره تمام این معادلات را تغییر داد. حالا همه علیه ۱۴۰۰ کثافت شعار می‌داند و به دنبال شناسنامه خودشان بودند. قیام دی‌ماه را خشم پیش می‌برد. در آن روزهای بزرگ تنها چیزی که همه را خیابانی کرده بود خشم بود. خشمی که سرکوب شد ولی از بین نرفت. مثل الان که سعی می‌کنند ما را تحقیر کنند اما با غرور بیشتری یورش می‌بریم. این روزها از سطل عن طلبی تا استمرارطلبی و تمام مادرسیدها علیه خشم و جنون خلاق و علیه دیوانگی می‌نویسند. حکومت ملاشاهی تمام تلاش خودش را به کار بسته تا این آخرین سنگر را هم مثل قبلی‌ها تخریب کند. به همین دلیل است که ما به خشم این آخرین بازمانده از جنگ اعتماد داریم. ایرانارشیست‌ها ناگزیر هستند که از جنون محافظت کنند. ما هم اگر به عیاشی و لذت و شعف و شعف و شعف میدان ندهیم. اگر با غرور به دیوانگی و جنون و خشم همراه نشویم بی‌شک جامعه ایرانی نه تنها نمی‌تواند حقیقت‌های تازه و گفتمان‌های تازه تولید کند که از بازتولید امر پیشین هم باز می‌ایستد و باید فرزندان خودش را به گور بسپارد. امروز ما را فحاش و پرده در می‌خوانند. در صورتی که ما فقط پرده‌ها را کنار می‌زنیم تا حقیقت لخت نمایان شود. شغل ملاها و پاسدار جاکشی است و ما فقط به آن‌ها این موردرا یادآوری می‌کنیم و این در قاموس مشتی نفله سیاسی خارج از چارچوب اخلاق اسلامی‌ست. نام این بلاهت که به اسم مبارزه مسالمت آمیز به خورد مردم می‌دهند چیست؟ هرچه سنگ دارید پرتاب کنید چون سلاح ما خشم ماست، چون برای تحقیر اسلام و سنت ما مدام فقط پی عیاشی خواهیم رفت و اینگونه بود و باش تازه‌ای خواهیم ساخت. ایرانارشیست‌ها از فردا آمده‌اند پس هرچه دارید برای مقابله با آنان رو کنید تا آن‌ها بیشتر بیشتر پیش بروند. ما غمگین نیستیم، چون غمگین یعنی از دست داده یعنی شکست خورده پس ما غرور داریم پس ما اندوهگین هستیم چون بیشتر می‌خواهیم. ما شاد نیستیم اما شعف داریم. ما همه عصیان کرده‌ایم برای تخریب سنت و با شور و شعف، تاریخی نو را به میدان می‌آوریم. ما ضد سنت شاهی و شیخی و سرمایه‌داری کثیف هستیم. ما به انسان اهمیت می‌دهیم، به ارزش‌های انسانی که هم به واسطه سنت هم سرمایه‌داری به سخره گرفته می‌شود. گارد ما رک و کوبنده است. گفتمانی که به جای تغییر وضعیت موجود مدام بین بد و بدتر انتخاب کردن را به مردم آموزش می‌دهد. گفتمانی که مدام ملاشاه رو با شاه مقایسه می‌کند تا اینگونه جامعه را از تغییر بترساند و آنان را تحقیر کند و روی سنت کثیف شاهی انگشت بگذارد. گفتمانی که شخصی را فراجناحی می‌داند. گفتمانی که خایه مالی امریکا را باب می‌کند. همه و همه در جهت همین تحقیر ملی قدم برمی‌دارند. اینکه شما را کوچک بشمارند و مدام یکی را بر شما امیر کنند یا به جای نو بودن و نو شدن از شکست انقلاب‌ها و از شکست تغییرات سخن بگویند چیزی جز تبلیغ انفعال نیست. نسل تازه باید علیه این گفتمان‌ها طغیان کند و ما راهی جز این نداریم. وگرنه مثل این ۱۱۵ سال باید به سوگ تاریخ و آینده بنشینیم. نسل گذشته هرچه کرد، به قدر کافی کاری نبود. آن‌ها اشتباه کردند و منفعل بودند و حالا دارند همان گفتمان‌ها را به نسل ما نیز منتقل می‌کنند. باید نگاهی نو و ایده‌ای نو را به ایران دعوت کنیم. ایده‌ای که غرور که شعف را پاس می‌دارد. ایده‌ای که مظلوم نیست و علیه هر ظالمی با تیزی خنجر گفتگو می‌کند. ما دنبال تغییر هستیم. تغییری در همه‌ جوانب. پس دست از این درستکاری سنتی، این ریاکاری مذهبی و این تحقیر ملی بردارید.

اشتراک بگذارید!