(قسمتی از پرسش و پاسخ اعضای گروه تلگرامی حزب ایرانارشیست با آقای علی عبدالرضایی که به صورت متن در کتاب شرلوژی منتشر شده)
سوال: خندهی هلن سیکسو به فروید و کلهی مدوسا، در واقع اعتراضی بود علیه مردسالاری تاریخی، که همیشه مرد را سوژه و زن را ابژه فرض کرده است، به همین خاطر و برای فرار از فضای حاکم بر چنین ادبیات مردانهای، فاصله گرفتن از دوآلیسم متنی یا خلق نوعی زنانگی را پیشنهاد میکند. لیلاو با تم فمنیستیاش در راستای کدامیک از این دو پیشنهاد است؟
پاسخ آقای عبدالرضایی: اساسن از منظر لیلاو هر نوع برخورد جنسی با ادبیات چندشآور است. برای همین پروسهی نویسش در آن اندروژنیست (رویکرد غیرجنسی). مثلن در بعضی از قسمتها، لیلیث دوجنسی یا فاقد جنسیت میشود و جنسیت خود راوی را نیز در خیلی از شعرهای این مجموعه نمیبینید. فمنیسم در طول تاریخ همیشه به معنای بازاندیشی و تجدیدنظر بوده، و در خیلی جاها تاثیر خودش را گذاشته. اما متأسفانه فمنیسمی که در ایران وجود دارد، به شدت منفعل و ناکارآمد است. در ایران معمولن زنان کمهوش و یا زنانی را که مذهبی بودهاند و ناگهان فهمیدهاند فریب خوردهاند، به عنوان فمنیست میشناسند! این دسته از زنها درکی از فمنیسم ندارند و اتفاقن به عنوان یک فمنیست ایرانی بسیار جنسیتمحورند و در عینحال گرفتار نگاه دوآلیست مذهبی هستند، اینها اتفاقی فهمیدهاند که چه کلاهی سرشان رفته و بدون درک تئوریک و تاریخی وارد اکت شدهاند و حتی برخورد و نگاه فمنیستی اصیل را تخریب میکنند.
نگاه فمنیستی خیلی در ادبیات به من کمک کرده، هر بار که نحلهای فمنیستی یا حتی یک تئوری همجنسگرایانه را خواندهام، ایدههای تازهی بسیاری گرفتم و از نظر فکری چنین تئوریهایی تاثیر زیادی بر من گذاشته است. تعجب میکنم که چرا بعضی از فمنیستهای ایرانی این تئوریها را نمیخوانند و گاهی که مطالبشان را میبینم، انگار در چندین قرن قبل زندگی میکنند و حتی از فمنیسم فرانسوی دورهی هلن سیکسو نیز هیچ درکی ندارند! هلن سیکسو در مقالهی «خندهی مدوسا» فریاد زد که خانمها از بدنتان بنویسید. اما هدف هلن سیکسو چه بود؟ چیزی که خندهی مدوسا را جالب میکند مواجهه با تعبیر معروف فروید است که گفته بود «پسربچهها در اولین برخوردی که با کوس مادرشان دارند، متوجه میشوند که کیری در کار نیست و اینجاست که کلهی مدوسا[1] در چشم آن پسربچه ظاهر میشود و او را دچار ترس از دست دادن کیر میکند.» یعنی این بچه دچار هراس از دست دادن کیر شده و میترسد مثل مادرش کیرش را برای همیشه از دست بدهد. به همین خاطر به طور ژنی و تاریخی در درون خود بیکیری را بد میداند و در آن لحظه، ترس تمام وجودش را فرا میگیرد. خندهی مدوسای هلن سیکسو خندهایست علیه تمام تاریخ کیرپرستی و علیه کیرینویسی که در فلسفهی اروپا جریان داشت. سیکسو کلهی کوسنمای مدوسا را
سمبل آزادی زن از بند روشنگری و مدرنیتهی کاپیتالیسم آن دوره میدانست و به نویسندگان زن علنن میگفت که نترسید، ذهن شما چیزی جز کوس شما نیست، بروید و از کوستان حرف بزنید. در دوآلیسمی که دربارهی مرد و زن درست کرده بودند، اگر زنی معروف میشد میگفتند به خاطر کوسش مطرح شده، به این دلیل سیکسو اعلام کرد که میخواهد از بدنش بنویسد و در نتیجه جنسی نوشتن بدل به نوعی اعتراض شد. در واقع سیکسو مثل منی که نویسش را سکس با صفحه میدانم، عمل میکند. محصول نوشتن تولید لذت است. به نظرم، رابطهی نوشتن با خودارضایی زنها یکی از بهترین قسمتهای نظریهپردازی سیکسو است. به نظر او هر زنی که از بدنش مینویسد و با خندهی مدوسا به ریش یک عمر تاریخ مردسالاری میخندد، فردایی آزادتر برای زنها و اقلیتهای جنسی میسازد. توجه به اقلیت در ادبیات تازه یک عنصر کلیدیست و به همین دلیل ما دربارهی ادبیات اقلیت حرف میزنیم. فکر تازه و خلاقیت را اقلیتها به وجود میآورند و روشنفکری ایرانی نیز از دستهی اقلیتهاست. اقلیتهای جنسی هم همین کارکرد را دارند، و ما ناگزیریم از اقلیتهای جنسی حمایت کنیم و به تئوریهای اقلیتی توجه داشته باشیم. ادبیات وقتی اتفاق میافتد که خلاقیت اتفاق بیفتد و خلاقیت هم وقتی همهی راههای بیرونی بسته شود، اتفاق میافتد (بحث ژیل دلوز)؛ یعنی وقتی همهی راهها برای شما بسته شده باشد، راهی در مغزتان باز میشود که اسم دیگرش خلاقیت است.
[1] فروید معتقد بود داستان اسطورهای مدوسا را که در آن انسانها در نتیجهی نگاه به سر گورگن که مارها در آن بههم میپیچند، به سنگ بدل میشوند، میتوان به عنوان نشانهای از این ترس روانکاوانه در نظر گرفت.