“این مطلب مربوط به سخنرانی علی عبدالرضایی در گروه حزب ایرانارشیسم است که توسط یکی از اعضای فعال گروه پیاده شده است”
ایرانیها مطلقن با خودشان رقابت ندارند، آنها فقط وقتی از بردشان لذت میبرند که یکی دیگر ببازد، یعنی فقط برای این زندگی میکنند که یکی دیگر بمیرد و این یکی از بزرگترین معضلهای فرهنگی ایرانیهاست. ما درک درستی از سود نداریم، نمیبریم که سود ببریم بلکه میبریم تا یکی را که نامش دشمن است شکست دهیم. سال ۹۲ که بعد از سیزده سال حذف، کتابم در ایران منتشر شد، هیچکدام از مثلن دوستان شاعرم خوشحال نشدند، نه اینکه حزباللهی و حکومتی باشند نه! به نظر نویسندگان مستقلی هم هستند، فقط درکی از رقابت ندارند، در واقع اینها رقابت نمیکنند بلکه تنها حسادت میکنند! آن سال دوستان مطلقن سعی نکردند کتاب خودشان منتشر شود اما همهجور تومار و نامهی اعتراضی به ادارهی سانسور ایران فرستادند تا جلوی تجدید چاپ کتابم گرفته شود و من باز ممنوعالقلم شوم! و این یک بیماریست که هر روز به سرعت سرایتش در ایران افزوده میشود.چرا کسی تلاش نمیکند ببرد، بدون آنکه یکی دیگر ببازد؟ شادی مادی نیست، انرژی نیست که مدام از یکی دیگر سلبش میکنند تا نصیبشان شود.
برخی مدام میپرسند چرا آنها دارند و ما نداریم، و این اعمال حسادت است نه عدالت! شکاف بین دارا و ندار را آنجا نه بیعدالتی بلکه بیشتر حسادت پر کرده، یک عده ناراحتاند که چرا آنها لذت میبرند، در واقع به لذتی که بقیه میبرند فقط حسادت میکنند و خود نمیخواهند که لذت ببرند چون اساسن درکی از آن ندارند. چقدر خوب است که بخواهیم همه حال ببرند نه اینکه ضدِ حال بزنیم! میگوید «فلانی زرنگه، خوب بالا کشیده»، در واقع او عدالتجو نیست بلکه حسادتپیشهست؛ چون رذالت و ریا و چپاول را زرنگی میداند و منتقد بیعدالتی نیست، برای همین آنجا عدالت وجود ندارد، در عوض تا دلت بخواهد بلاهت وجود دارد.