متنی از کتاب «آنارشیستها واقعیترند»
همسرش روسرىاش را برداشته، خودش هم خوب مىپوشد، خوب حرف مىزند، ديگر در او اثرى از شكنجهگر نيست اما از نظر من وى در نهايت يكى از اكبرهاى گنجىست كه آزادى خواهىاش هم بوى گند و گُه مىدهد. من وقتى خاتمى رئيس جمهور بود، يعنى وقتى اصلاحطلبها [اين حزب اللهىهاى مخفى] حكومت دستشان بود از ايران فرار كردم. خمينى و خاتمى و خامنهاى هميشه يک نفر بودند، هر سه يک نفرند، يک حزب اللهى حتى اگر خودش را با صابون گلنار بشورد نمىتواند سمت چپ مجلس بنشيند. حزب اللهى عوض بشو نيست؛ تا ابد حزب اللهى باقى خواهد ماند. عقم مىگيرد وقتى يكى از اين فاطىكماندوهاى لندننشين خودش را اپوزيسيون مىخواند. اينها حتى كلمات را خراب كرده اند! هيچ ملايى هرگز عوض نشده؛ تاريخ مىگويد كه ملاها مدام عوضىتر شدهاند. هرگز صف از بين نخواهد رفت، صف هنوز وجود دارد، آنها فقط مىتوانند ادعا كنند حزب اللهى بهترى شدهاند، مىتوانند در بىبىسى و صداى آمريكا سكسى بپوشند، باد ولى چادرشان را هميشه ترجيح خواهد داد. اين روزها خود حكومت اعلام كرده تنها پنجاه درصد مردم تهران در انتخابات شركت كردهاند اما قريب به اتفاق نسل اصلاح شدهى حزب اللهىها، آن پنجاه درصد را مردم حساب نمىكنند. اين كه اين بار خيمه شب بازى نتوانسته نيمى از تهران را تحت تاثير قرار دهد اتفاق كوچكى نيست اما نديدهام مديايى از اين رويداد بزرگ بگويد چون حزب اللهىها مثل كرم همه جا وول مىخورند. آنها جهان را به اصولگرا و اصلاحطلب تقسيم كردهاند. موافق و مخالف هر دو خودشانند و لاغير! اين روزها حزب اللهىها ديگر پيرهن يقهملايى نمىپوشند. حالا كراواتها، مينىژوبها، حزب اللهىترند. ديشب وقتى زنگ زد نگفتم براى اين كه حزب اللهىست، نگفتم كه بوى گند و شاش مىدهد، من آدم مبادىِ آدابى هستم، دوست نداشتم توى ذوقش بزنم. گفتم مرا ببخش! با اين كه ديگر چادر ندارى، هنوز كون خوبى دارى، ولى من حول و حوش سياهكل بزرگ شدم، با زن شوهردار نمىخوابم.