(بحث استتیک شر در ادبیات و سیاست که اخیرن در کتاب شرلوژی منتشر شده)
از نطر اخلاقی گروه تروریستی داعش به دلیل آدمکشی و ماهیت جنایتکارش، شر محسوب میشود، آن بمب اتمی را که بر سر هیروشیما و ناکازاکی فرود آمد نیز، در دنیا با عنوان شر میشناسند (این هم شر اخلاقیست). سونامیای که شهر فوکویاما را ویران کرد هم در دستهی شر طبیعی قرار میگیرد و عامل شر طبیعی، طبیعت است. این مثالها نشان از وجود شر میدهد. اما آیا هر وجودی نمیتواند حاوی زیبایی مستتر باشد؟ در حوزهی ادبیات، به خصوص ادبیات نومدرنیستی، «زیباییشناسی شر» یکی از مهمترین مباحثیست که بسیار به آن پرداختهام. برای مثال، در شعر «خانم زیاری» که مربوط به سالها پیش است، فانتزیهای سکسی پسرک نسبت به خانم معلم، آن هم معلم کلاس اول (معلمی که بعدها، به دلیل جرمی سیاسی اعدام میشود) نماد جذابیت سکسی به حساب میآید؛ درحالیکه اعدام این زن از نظر اخلاقی، واقعهی دردناکیست و او را به یک شهید مقدس بدل میکند. نگاه سکچوال کودک به این معلم در تعابیر اخلاقی و یا اساسن تمایلجنسی در فرهنگ و اخلاق، شر تلقی شده است. شعر خانم زیاری با نوعی معصومیت کودکانه ترکیب شده و چهرهای زیبا به خود گرفته، شاعر با استفاده از تکنیکهای فضاسازی، از شر برای نمایش زیبایی استفاده کرده و این کار به نوعی، بهترین نمایش از استتیکشراست. در ادبیات فارسی، اینگونه برخوردهای معکوس با مفهوم خیر و شر در تمام ادوار طرد شده، و بسیار پیش آمده که آثار ضد عشق شاعرانی چون من، به دلیل نگاه متفاوتشان به مفهوم عشق و زن و شر، مورد حمله قرارگرفتهاند(مانند غزل «خواستم این همه دل را به تو تقدیم کنم/ به جهنم که نشد عاشق وی خواهم شد» در شعر بلند «پاریس در رنو»)، درحالیکه چنین نگاهی مفهوم اصلی آوانگاردیسم در شعر است و افرادی که تحت تأثیر همین اشعار دست به نوشتن ترانه و خواندن آنها زدند، فضای ترانهی فارسی را که قبلن نگاهی مثبت اما سنگشده دربارهی عشق داشت، تغییر دادند. در واقع نفرت سمت دیگر عشق است.باید همهچیز را دوباره ببینیم و دوباره سؤال کنیم، هر چیزی که قبول داریم دروغ است، فرمالیستها هم همین را میگویند. اگر تلاش کنید و دوباره نگاه کنید،از دل آن قدیمی و معمولی، تازگی تولید میشود و کار شاعر نیز تولید تازگیست. شعر بلند پاریس در رنو و غزلی که به آن اشاره شد، آوانگاردند، چون در این دو قوهی آپولونی ذهن فعال است و از لحاظ درونمتنی جدید هستند؛یعنی همان چیزی که شعر فارسی خیلی کم دارد و اگر هم داشته باشد، طرد میشود. در یکی از شعرهای«نصرت رحمانی» فردی در حال شعر نوشتن است و همزمان با این کار کنار پنجره میرود، سرش را از آن بیرون میآورد و تف بر سر فردی میریزد که به شاعر فحش میدهد، در آن شعر به صورت اتفاقی از تکنیک فاصلهگذاری استفاده شده و ما علاوه بر فاصلهگذاری با آوانگاردیسم هم مواجهایم؛ چون از لحاظ درونمتنی نگاه جدیدی به وجود آمده و سیستم آپولونی و دیونیزوسی شاعر با هم ترکیب و اینهمان شدهاند، اما ادبیات فارسی چنین شعری را درک نمیکند.
شر در حقیقت ماهیت و خصیصهی اصلی شیطان است. در تمام روایتها و متون کهن، شیطان زن زیبارویی با نام «لیلی» بوده که به تدریج، در نتیجهی تبدیل مداوم حروف، با عناوینی مانند «لیلا» یا «ریرا» (نیما در آثارش از این واژه استفاده کرده) نیز خطاب شده. بدیهیست که این زن زیبارو، به دلیل هوش و زیباییاش، از ستایش آدم امتناع کرده باشد و البته همین امر، او را تبدیل به اولین شخصیت روشنفکر تاریخ و به عبارتی، اولین فمنیست میکند؛ یعنی اگر به این افسانه به عنوان یک واقعه نگاه کنیم؛ پی میبریم که شرو شیطان آغازگر روشنفکری و آوانگاردیسم بوده، اکثر شاعران مدرن و متفکر ایرانی مانند شاملو، در آثارشان بارها به «لیلاسازی» پرداختهاند، که این در واقع یک تمِ روشنفکرانه است. از طرفی، شر ماهیت رهاییبخش دارد؛زیرا به انسان قدرت ریسک و خطا میدهد و او را با راههای تازه آشنا میکند. کسی که خطا نمیکند، خطر نمیکند و کسی که خطر نمیکند، در واقع هیچ کاری نمیکند. متاسفانه روشنفکری ایرانی رها نیست و قدرت خطر کردن ندارد، چرا که ترس از مرگ در تفکر ایرانی و بهخصوص ادبیات فارسی، حضوری ریشهای و عمیق دارد و ناخودآگاه، با افکار جامعه نیز پیوند خورده است. همین موضوع باعث شده اغلب روشنفکران ایرانی در اواخر عمر، به عرفاننویسی و مرگاندیشی بپردازند که در نتیجهی آن، آخرین آثار شاعرانی مانند احمد شاملو، نصرت رحمانی و حتی اخوانثالث سراسر عارفانه شده. در فرهنگ عوام، از عبارت «لولو» برای ترساندن کودکان استفاده میشود که این واژه در حقیقت، تغییر یافتهی واژهی لیلی است که قبلتر به عنوان شیطان، معرفی شد. با دقت در چنین کلمات و عناوینی میتوان به معنای حقیقی آنها پیبرد و این مهمترین کار یک شاعر است. برای مثال واژهی نیما دارای دو بخش «نی» و «ما» است که با جابهجایی آنها، واژهی «مانی» ساخته میشود و مانی، همان فیلسوف بزرگ ایرانیست که نخستین بار، شیطان و خدا را به عنوان دو نیروی مقابل هم مطرح کرد. مانی «میترائیسم» را به عنوان خدای خیراندیش معرفی کرد و در مقابل آن، خدای شر یا همان لیلی را قرار داد که همین ایده، بعدها به وسیلهی زرتشت تحت عنوان «اهورامزدا» و «اهریمن»شناخته شد.