شعر و شاعر آنارشیست- علی عبدالرضایی

(سخرانی از آقای علی عبدالرضایی در مورد شعر و شاعر آنارشیست که توسط اعضای فعال تبدیل به متن و در کتاب شرلوژی منتشر شده است)
مقدمه
علاقه‌ی زیادی به مقوله‌ی «آنارشسیم» در بین فارسی­زبانان به وجود آمده و افراد زیادی مشتاق کسب اطلاعات بیش­تری در این زمینه هستند، اکثر نویسنده‌ها با هدف مطرح شدن، سعی در نوشتن مطالبی در این­باره می‌کنند، اما مطالبی که منتشر می‌شود اغلب سطحی و تحریف شده است. با توجه به درکی که معمولن در مورد آنارشیسم وجود دارد و غالبن آن را معادل هرج و مرج طلبی می‌دانند، عده‌ای برای این‌که اساس آنارشیسم (عدم دولت‌باورى و همین‌طور ضد ‌قدرت و ضد رئیس بودن) را معرفی کنند، آن را در ادبیات نیز بسط داده‌اند و برای این‌که انگ هرج و مرج طلبى را از چهره‌ى آنارشیست‌ها بزدایند و آن‌ها را به عنوان انسان‌هایی تعقلی مطرح کنند، در برخی مطالب و نوشته‌ها کنش محافظه‌کارانه به ادبیات آنارشیستی می‌دهند (چرا كه معمولن محافظه‌كاران را تعقلی می‌دانند) و این بسیار مضحک است. حتی جایی نوشته‌اند:  «یک شاعر آنارشیست غزل‌سرایى‌ست كه در آثارش تکنیک‌هاى به­خصوصی را به كار مى‌برد!» متاسفانه همان­طوری که مترجم‌هاى توده‌اى عمدن تعریف غلطی از آنارشیسم به دست داده‌اند و آنارشیست‌ها را هرج و مرج طلب معرفى كرده‌اند، این دسته از هواداران آنارشیست نیز به دلیل فقدان شناخت، از آن طرف بام افتاده‌اند. من به کرات در کتاب «آنارشیست‌ها واقعی‌ترند» در مورد این موضوع بحث کرده­ام و تذكر داده‌ام، اما باز هم باید در این­باره بحث كنم، چرا كه مؤلفه‌های محافظه‌کارانه‌ای که برای شعر آنارشیستی مطرح کرده‌اند، ساختگی و بر اساس علاقه‌ی روز است و نمی‌دانم چرا بعضی‌ها تن به این تحریف می‌دهند، در حال حاضر نیز گرایش‌هایی به قصد تخریب درونی آنارشیسم به وجود آمده و مرا به این جریان‌ها سخت مشكوک كرده است.
قریب به دو دهه است که به آنارشیسم می‌پردازم و در طول این سال‌ها شاهد واكنش‌هاى ناشایست و عجیبى بوده‌ام. ادبیات آنارشیستی برای خود، تاریخی (نه مانیفست) دارد. طى قرن اخیر، بسیاری از شاعران جهان در مورد آنارشیسم حرف زده­اند و آنارشیست بودن خود را اعلام كرده‌اند، از طرفى شاعران زیادی هم در این چارچوب و با این دیدگاه مطالب بسیاری نوشته‌اند و نوع نگاه‌شان از سازمان‌بندی و مانیفست خاصی پیروی نمی‌کند. شاعرانی مثل «پل گودمن» و «گری اشنایدر» و یا «رمبو» و «هربرت رید» که بسیار شناخته‌شده‌ هستند. یا «لئو تولستوی» که معمولن با رمان‌ها و داستان‌های خود به شهرت رسیده است و شاعرانی مثل ارنست تولر، پیتر لمبورن، جان کیج، رابرت دانکن، یان فریزر، جو هیل و فیلیپ لامانته که اغلب شاعران معاصرند (البته بعضی از این‌ها طی سال‌های اخیر فوت کرده‌اند). در مجموع شاعران بسیاری در حیطه‌ی شعر آنارشیستی فعال بوده­اند و در این زمینه تعریف می‌شوند. اساسن هر شاعر آوانگاردی، یک‌جورهایى آنارشیست است.
مجموعه بحث‌هایی که در مورد شعر آنارشیستی برای جذب مخاطب وجود دارد، بیش­تر مقدماتی و عامیانه هستند. برخى كه به چند شاعر علاقه‌مندند، در جو آنارشیستی کنونی، بى‌هیچ دلیلى آن‌ها را آنارشیست معرفی می‌کنند، این علاقه ستودنی‌‌ست ولی حقیقت زبان متفاوتی دارد. ارائه‌ی اطلاعات صحیح و روشن­گری از وظایف یک آنارشیست است. کسی که به دنبال قدرت، طمع و هدف مالی خاصی نیست، نیازی به نویسش مطالب و اطلاعات دروغین ندارد، و اساسن رفیق‌بازی هم نوعی تن دادن به تحریف است. من سعی می‌کنم در ادامه، تصویر مشخصی از شعر آنارشیستی و شاعر آنارشیست ارائه دهم.
خصیصه‌هاى ادبیات آنارشیستى
از نظر یک فرد عادى، شخص آنارشیست خواهان امری غیرعادی‌ست، زیرا این فرد قیام علیه هر نوع لیدر و رئیس و اقتدارى را محال می‌داند. او مى‌پرسد مگر كشور بدون دولت، بدون شاه، رهبر و رئیس‌جمهور می‌تواند به زندگی ادامه دهد؟ به نظر چنین شخصی یک آنارشیست تقریبن به دنبال تحقق امری غیرممكن است. یک شاعر پیشرو نیز خواهان چیزی جز تحقق امر غیرممکن نیست، آنارشیست دنبال كشوری‌ می‌گردد كه هرگز وجود نداشته، شاعر آوانگارد هم در پی شعر و شعوری‌ست كه پیش‌تر وجود نداشته و این‌جا همان تقاطعى‌ست كه شاعر و شخص آنارشیست در آن به‌‌هم مى‌رسند. از این جهت یک شاعر آنارشیست به چیزى جز فردیت‌اش متعهد نیست، در حالى‌‌كه شاعر مذهبی یا  كمونیست، مدام سعى مى‌كند به بیان اعتقادى كه به او حقنه شده، بپردازد و هنرش را در خدمت ترویج ایدئولوژى یا مذهبش قرار دهد. در کل یک آنارشیست واقعى درون خودش یک شاعر دارد، اما هر شاعرى آنارشیست نیست. شاعر مسلمان مدام در شعرش وصف مركز موهومى به اسم «خدا» را مى‌كند و اساسن در خدمت خداست كه مى‌نویسد. ماركسیست‌ها هم عمد دارند ادبیات را در خدمت عقیده قرار دهند، در حالى‌كه خودِ ماركس بویى از ادبیات نبرده بود و هرگز جزوه‌ای درباره‌ی زیبایى‌شناسى منتشر نكرد. ماركس از این لحاظ دنیاى محدودى داشت و آدم‌هایش را به دو دسته‌ی «دارا» و «ندار» تقسیم كرده بود. انسان از نظر ماركس هویتى اقتصادى داشت و اساسن مشكل مارکس دیكتاتورى نبود؛ چون می‌خواست سیستم دیكتاتورى را از چنگ طبقه‌ی دارا در بیاورد و در اختیار طبقه‌ی ندار قرار دهد. مارکس برنامه‌ای برای رسیدن به آزادى مطلق نداشت و جهان آزاد، مدینه‌ی فاضله‌ی او محسوب نمی‌شد، زیرا او بیش‌تر به تحقق دیكتاتورى پرولتاریا می‌اندیشید. در حالى‌كه آزادى و به‌‌ویژه آزادى فردى، خواست بنیادى آنارشیسم بوده و همین توجه مركزى به آزادى، نقطه‌ی مشترک یک شاعر و یک آنارشیست است. اساسن ادبیات آوانگارد رویكردى آنارشیستى دارد. چرا رمبو با صداى بلند در میان جمعیتى ضد آنارشیسم فریاد مى‌زند كه یک آنارشیست تمام عیار است؟ رمبو مثل هر شاعر آنارشیستى اعتقادى به قواعد تعریف شده‌ی ادبى نداشت. او هر چه را كه در صحنه بود، وارد حاشیه‌ی متن كرد و عناصر تازه‌‌ای را در صحنه‌ى صفحه به اكران درآورد، اما به آن‌ها هم براى همیشه وفادار نماند. در واقع رمبو معتقد به انقلاب دائمى بود. شاعر آنارشیست مدام ضد مد عمل مى‌كند. مثلن امروزه كه در شعر سپید همه ساده و آسان مى‌نویسند، شاعر آنارشیست شروع به زبانى نوشتن می‌کند و به‌ محض این‌كه مؤلفه‌هایش همه‌گیر شد، به طرز نویسشى كه خود ابداع كرده خیانت خواهد كرد. من، کتاب‌های «پاریس در رنو»، «این گربه عزیز» و «فی‌البداهه» را طى سال‌هاى ٧٦ و ٧٧ و ٧٨ منتشر كردم و به محض همه‌گیر شدن تكنیک‌های این سه کتاب‌، «شعر خطبه‌ی جامعه‌» را  در سال ٧٩ و كتاب چندژانرى «شینما» را در سال ٨٠ نوشتم كه كوچک‌ترین ربطى به سه كتاب اول نداشتند. در کل یک شاعر آنارشیست، هرگز به یک شیوه نمى‌نویسد و مدام طرز نویسش خود را عوض مى‌كند و جاى عناصر موجود در صحنه و حاشیه‌ى شعرش، مدام در حال تغییر است. البته شاعر آنارشیست همیشه به یک نوع تعادل استتیكى (زیبایی‌شناسانه) هم باور دارد؛ یعنى محال است كه شما در متن‌اش سیطره‌ى مدام و حضور گسترده‌ی یک مؤلفه‌ی ادبى را ببینید و اساسن او به تمام تكنیک‌ها و مولفه‌هاى ادبى توجه دارد. شاعرى مثل رویایى هرگز نمى‌تواند شاعر آنارشیست تلقى شود، چون شعرهایش هنوز از همان استتیک اولیه‌ا‌ش تبعیت مى‌كنند و نظرگاه ادبى‌اش نسبت به كتاب «مسائل شعر» كه چهل-پنجاه سال پیش منتشر كرده چندان تغییرى نكرده است. همیشه وزن در صحنه‌ى شعر نیما و اخوان بود و هرگز این دو شاعر وزن را كنار نگذاشتند و وارد حاشیه نكردند، در حالى‌‌كه فروغ همه نوع شعرى دارد و در دوران کوتاه شاعرى‌اش، مدام در حال تجربه بود. او ابتدا از شعر كلاسیک وارد شعر نیمایى و چهارپاره شد، سپس در وزن‌هاى تركیبى نوشت و بعد هم وزن را به‌طور كامل كنار گذاشت و علاوه بر این‌ها فروغ از لحاظ درون‌متنى و زیبایی‌شناسی هم مدام تغییر گارد مى‌داد. در صحنه‌ی شعر شاملو نیز همیشه زبانى آركائیک حضور داشت، مگر چند شعرى كه با زبان لوگو نوشت. بیش‌ترِ شاعران ایرانى تصور مى‌كنند اگر با یک طرز و شیوه‌ی زبانى بنویسند، به تشخص زبانى مى‌رسند و هرگز فکر نمی‌كنند كه زبان واحد، جهان واحد و كوچكى را تصویر مى‌كند و بیخود نیست كه اغلب شاعران ایرانى دنیاشان كوچک است. متأسفانه همان‌طور كه عده‌ی زیادی در ایران تصور صحیحی از آنارشیسم ندارند و آن را هرج و مرج طلبی تلقی می‌كنند، درک درستی هم از شعر آنارشیستی وجود ندارد. یک شاعر آنارشیست مدام در حال انقلاب است، البته نه انقلاب سیاسی. در هر انقلابی فقط رهبر و نوع حكومت تغییر می‌كند و شاعر آنارشیست فقط تا زمانی كه انقلاب مذكور پیروز نشده با آن همراه است. اما به محض این‌كه از پیروزی انقلاب بگذرد، ناچار است علیه آن انقلاب كند؛ مثلن ما بارها در كالج بحث از شعر و زیبایی‌شناسی كالجی کردیم، اما اگر روزی این شیوه‌ها و روش‌ها بدل به جریان مسلط شعر فارسی شود، اولین كسی كه علیه‌ا‌ش حرف خواهد زد، بی‌شک خودم خواهم بود. هرگونه اقتداری ضد آنارشیسم است، چرا كه هیچ اقتداری حقیقت ندارد، چون اساسن حقیقتی در كار نیست و هر حقیقتی كه از قدرت برخوردار شود، راهی جز سرسپردن به قدرت را ندارد. اصولن هر اقتداری (چه سیاسی، چه فرهنگی) ضد آزادی‌ هم هست. شاعر آنارشیست مدام در حال بازی با عناصر موجود در صحنه و حاشیه‌ی متن‌ است و اگر آزادی نداشته باشد، نمی‌تواند بنویسد. در واقع آزادی از نظر شاعر آنارشیست یعنی این‌كه آزاد باشد هر لحظه بازی دل‌خواه خود را انجام دهد. اساسن تنها راه برای ایجاد نظم و ساختار متنی، انقلاب متنی‌ست و تنها در چنین انقلابی‌ خشونت نقشی ندارد. هیچ‌چیز خطرناک‌تر از انقلاب سیاسی نیست؛ در انقلاب سیاسی فقط رهبر عوض می‌شود اما در انقلاب شعری و شعوری، نوع اندیشیدن و اخلاق مرسوم تغییر می‌كند؛ یعنی شعور محقق می‌شود و خشونت جای خود را به عشق‌بازی كه مادر صلح است، می‌دهد. شاعر آنارشیست مدام در حال انقلاب است، زیرا در هر انقلاب تازه‌ای به شعاع شعور و فرهنگ افزوده می‌شود و اخلاق مسلط جای خود را به اخلاق انتخابی و فردی می‌دهد. توجه به فردیت و طرح آن، عنصر اصلی شعر آنارشیستی‌ست. به عبارت دیگر، شاعر آنارشیست كشف نمی‌كند مگر دنیایی در خودش كه جز در تنهایی حاصل نمی‌شود. شاید برخی بگویند هر سبكی در شعر و ادبیات در تنهایی به وجود می‌آید، اما این حرف درستی نیست، چرا كه هر متن تازه‌اى در خلوت نوشته می‌شود جز متون خلاق آنارشیستی كه در تنهایی شكل می‌گیرند. در این‌جا باید به تفاوت بین تنهایی و خلوت دقت كرد.
همان‌طور كه پیش‌تر گفتم، شاعر آنارشیست، یكه، تنها و تک‌روست. او نه از كسی پیروی می‌كند و نه مشمول شرایطی‌ست كه كسی از او پیروی كند. البته می‌تواند مؤثر واقع شود ولی تأثیری كه به جا می‌گذارد گاهی لحظه‌ای، دوره‌ای و حتی می‌تواند یک‌ساله باشد. او بر همه‌ی مسائل تاثیرگذار است، ولی این تأثیر همیشگی نیست و بدل به تسلط و سیطره‌ی دائمى نمی‌شود. براى همین شاعر آنارشیست به‌ هیچ‌وجه نمی‌تواند استاد و مراد باشد، زیرا ناگزیر به خیانت نسبت به مسائل و پیشنهاداتی‌ست كه خود مطرح می‌كند، در حالی‌كه خصیصه‌ی اصلی استاد، پایداری دیدگاه و پافشاری روی عقیده و حضوری مداوم در یک مسیر است. شاعر آنارشیست دائمن در حال حركت است و باید به این نكته كه تنها به این مسیر وارد شده و حتی تنها برمی‌گردد، کاملن واقف باشد. فلسفه‌ی شاعر آنارشیست همین تنهایی‌ست. شاید به این فکر بیفتید که ادبیات در تنهایی اتفاق می‌افتد و تمام شاعران، نویسندگان و فیلسوفان بزرگ تنها بوده‌اند، اما این‌طور نیست. هایدگر در مطلب معروفى مسأله‌ی «خلوت» را مطرح کرده و بحث جالبی در این مورد دارد. خلوتی که توسط هایدگر مطرح شده هیچ ربطی به تنهایی ندارد؛ او به کوه می‌رفت و با تماشای برف و روستاییان، در کلبه‌ی خود به تفکر می‌پرداخت. در حالی‌‌که درون تفکر او نوعی گفت‌‌وگو با بیرون جریان داشت. هایدگر تنها نبود، در واقع او با کوه و دشت و… در حال گفت‌‌وگو بوده و به جهان بیرون توجه ویژه‌ای می‌کرد؛ یعنی برای او جهان بیرون به‌طور کلی حذف نشده بود. ممکن است شما روزی از خانه بیرون بزنید و از خیابان‌های شلوغ عبور کنید، در رستورانى شلوغ بنشینید ولی هیچ‌کس را نبینید و به هیچ‌چیزی توجه نکنید! یا در کوچه‌ای پر رفت و آمد قدم بزنید اما در خود فرو بروید و توجهى به اطراف نداشته باشید. گاهى در حالى‌که میان جمعیتى حضور دارید، احساس تنهایى مى‌كنید، تنهایید؛ به خانه برمی‌گردید و باز هم لحظه‌های خود را در تنهایی سپری می‌کنید. در واقع شما توجهی به محیط و پیرامون خود ندارید و این بی‌توجهی می‌تواند حاصل افسردگی و ورشکستگی یا مشکلات دیگر باشد، اما یک شاعر آنارشیست اگر خودش اراده کند، واقعن نمی‌بیند. او دچار تنهایی درونی‌ست؛ به این معنی که بیرون را به طور کلی حذف می‌کند تا جمعیتی را در درون خود ملاقات كند. این کار یعنی کشف دنیای درون كه من اسمش را مى‌گذارم «کشف فردیت» و این فردیت گاهى در جمع اتفاق می‌افتد، جمعى كه در درون‌ش زندگى مى‌كنند. دلیل این‌که یک شاعر آنارشیست را تک‌رو می‌پنداریم این است که او با دنیای درون خود متحد شده و صداهای درونی خود را شنیده، در تنهایى و خلوتى که اتخاذ کرده صدای آن سرخ‌پوست، سیاه‌پوست، روسپی و روسپی‌زاده و… را می‌شنود، بعد بدل به همه‌ی آن‌ها شده و تمامی آن‌ها را زندگی می‌کند. اکثر مواقع، انتقاداتی در مورد داستان‌ها و رمان‌های من مطرح می‌شود که چرا تمامی نقش‌ها را خودت ایفا می‌کنی، طورى كه انگار فقط دارى خودت را مى‌نویسى؟ در پاسخ باید گفت: نوشتن بهانه است. در واقع ما برای شناخت بیش‌تر می‌نویسیم و برای فعال کردن نیهیلیسم تلاش می‌کنیم. منظورم این است که در آن تنهاییِ برگزیده و دیالوگ‌هایی که با من‌های وجودی خود داریم، یک «من» اتفاق می‌افتد. «من» در زبان فارسی به معنی اندیشیدن است. وقتی در اوستا، پاى اهریمن پیش كشیده می‌شود، منظور یک شخص یا شیء بیرونی نیست بلکه اهریمن این‌جا به معنای «اندیشه‌ی بد» است. بر این اساس «من‌شناسی» به کشف اندیشه و شعور و درک هستى منجر مى‌شود و این شناخت در تنهایی و اتحاد با گفت‌وگوی درونی رخ می‌دهد. به قول هایدگر، شخصی شهر‌نشین را در نظر بگیرید كه تعطیلاتش را رفته در دهكده‌اى بگذراند، او در مواجهه با یک روستایى ممكن است مهربانى به خرج دهد اما مدام نگاهى توریستى و از بالا به پایین به آن شخص دارد و روستایى را عضوی از طبقه‌ی فرودست می‌بیند و فکر می‌کند که خود از شعور و فرهنگی برتر برخوردار است، در حالی‌‌که نمی‌داند روستاییان گفت‌وگو و خلوتی با پیرامون خود دارند، و این فرد شهرنشین از چنین خلوتی بی‌بهره بوده‌ست. شعوری که در آن خلوت اتفاق می‌افتد، در ازدحام وجود ندارد. بر این اساس، خلوت و تنهایی بسیار متفاوت‌اند. ممکن است در کلبه‌ای وسط  جنگل زندگی کنید و دیگران به تنهایی شما اشاره کنند، در حالی‌‌که شما تنها نیستید بلکه در خلوت به سر می‌برید. شخص تنها، حتی ممکن است در ازدحام و شلوغی زندگی کند ولی تنها باشد. تنهایی اصیل یعنی فردی در چاه ویلِ درون خود غواصى كند. ما در درون خود، جهانی بسیار نامحدود و میکروسکوپیک داریم و شناخت این ابژه‌ها و حالات و تخیلات درونی به درک عمیقی منجر مى‌شود و اتفاقن شعور از این تمرین و ممارست به وجود می‌آید. در واقع تنهایی دلیل اصلی تک‌رو بودن شاعر آنارشیستی ا‌ست. او دچار تنهایی‌ست و تنهایی خود را بسط می‌دهد. در تنهایی نوعی آزادی مطلق وجود دارد، همه‌ی شخصیت‌هایی كه درون شاعر زندگی می‌كنند، به طور نسبی از آزادی برخوردارند، چرا كه آزادی تک‌تک‌شان مطلق است. آزادی امری كاملن فردی‌ست؛ شرایطی كه حسیت و فردیت در آن به خلاقیت می‌رسد و تا زمانی كه حكومت و دولتی وجود داشته باشد، این آزادی در بیرون تحقق پیدا نمی‌كند.
البته هر شاعرى به دلیل برخوردارى از «درک دوم» یا «تخیل»، از بقیه‌ی مردم آزادتر است؛ یعنى هر شاعرى در تخیل‌اش آزادی دارد حتی اگر پشت میله‌هاى زندان باشد. اساسن هم یک آنارشیست و هم یک شاعر از قوه‌ی تخیل برخوردارند، چون هر دو در پى تحقق امری غیرممكن‌اند. آنارشیسم براى شاعر، آزادى بى‌حد و حصر قائل است. به همین دلیل شاعر آنارشیست هرگز پاسخی نهایى ندارد و غالبن براى طرح سؤال است كه مى‌نویسد؛ یعنى دائمن در حال پرسش است تا فكر تازه‌اى تولید كند. او در واقع از مانیفست و دستورالعمل خاصی پیروى نمى‌كند. این عمل مربوط به ایدئولوژی‌ها، مذهب‌ها و دولت‌هاست که برنامه و طرح مشخصی در زمان‌های خاص دارند. تمام تلاش ایدئولوژى این است كه برنامه‌ای تخصصی تنظیم كند و بر اساس آن به همه‌ی مردم مثل گله‌ی گوسفند پاسخ بدهد. در واقع قانون هیچ اهمیتى براى فردیت قائل نیست و همه را در یک بسته قرار مى‌دهد و به این صورت، كار را تمام شده تلقى مى‌كند. اما برای شاعر آنارشیست تحمل این  بسته‌بندى ممكن نیست، از نظر او هیچ‌چیز پایانی ندارد و همه‌چیز در حال شروع است؛ شاعر آنارشیست به نیهیلیسم فعال اعتقاد دارد. جهان از نظرش بى‌معناست اما این باعث نمى‌شود مثل نیهیلیست‌هاى شعارى، به‌خاطر فقدان معنا خودكشى كند، بلكه برعكس او زندگى را یک شانس می‌داند و از این فرصت استفاده مى‌كند تا معناى مورد نظرش را بسازد. این‌که شاعرى شخصن به معنایى خودویژه برسد و سعى كند آن را در شعرهایش با مخاطبش در میان بگذارد، با نویسش بر اساس دستورالعملى كه از سمت لیدر یا رهبر حزبى و مذهبى به او حقنه مى‌شود، تفاوت دارد. در واقع شاعر متعهد یعنى كسى كه به برد‌گی فكری تن داده و جز آلت دست نیست. اصولن شاعر آنارشیست قرار نیست طبق خواست و علاقه‌ی مردم بنویسد، از این جهت او همیشه پیشرو است نه پیرو. بی‌‌سبب نیست كه همیشه در هر كشورى، شاعران آنارشیست چه از سمت حكومت چه از سوی مردم و چه از طرف اپوزیسیون سانسور شدند. در واقع از نظر شاعر آنارشیست، اپوزیسیون به شكلى كه متداول است فرقى با قدرت مركزى و حكومت ندارد، زیرا در تلاش است حكومت را عوض كند و حكومت تازه‌اى تشكیل بدهد. این در حالی‌ست که آنارشیست‌ها در پى تشكیل حكومت و كسب قدرت نیستند، و به این علت می‌توان آن‌ها را اپوزیسیون واقعی تلقی کرد. همیشه شعر و شعور در هر جامعه و كشورى بانى واقعى صلح بوده. شعر با طرح عشق و برخوردارى از انرژى بالا، قادر است از جنگ جلوگیرى كند. جنگ‌ها را فقط حكومت‌ها تولید مى‌كنند و هرگز در هیچ كجایى جنگى موفق نشده آزادى را به ارمغان بیاورد و این شعر و شعور بوده كه مدام تولید آزادى و صلح كرده، شاعر آنارشیست نیز ضد خشونت است.
در پایان، با ارائه‌ی چند نکته بحث را خاتمه می‌دهم‌. عده‌ای این روزها سعى مى‌كنند به شعر آنارشیستی خصیصه داده و در حوزه‌ی اجرا و تکنیک به آن سمت و سو دهند. ما این خصیصه‌ها را بر اساس آن‌چه در متن اتفاق می‌افتد و این‌همانی مؤلفه‌های متنی با اعتقادات آنارشیستی  قیاس می‌کنیم. وقتی یک آنارشیست واقعی را ضد رئیس و اقتدار و اتوریته می‌دانیم، به این معناست که آنارشیست و شعر آنارشیستی، اصل‌محور نیستند؛ یعنی اعتقادی به حقیقت غایی ندارند و شعر را در چارچوب خاصی قرار نمی‌دهند، ولی تحت زیبایی‌شناسی خاصی رفتار می‌کنند. از آن‌جایی‌ که ما در عصر تکنولوژی و سیطره‌ی دانش‌ها زندگی می‌کنیم و به این دلیل که یک آنارشیست واقعی فردی تعقلی‌ست و برای شعور و فکر، ارزش خاصی قائل است و به همان میزان به دانش روز هم بها می‌دهد، پس اگر در کاری قصد داریم به كنش و فعالیتی حرفه‌ای بپردازیم، ملزم به کسب تخصص و دانش در آن حرفه هستیم. از این بابت شعر آنارشیستی، تئوری‌محور است ولی این تئوری، واحد نیست و اقتدار یک مؤلفه را نمی‌پذیرد، بلكه معتقد به سبک‌ها، روش‌ها و مؤلفه‌های مختلفی‌ست.
ممکن است شاعری حتی تا یک سال به یک سبک و روش، اشعاری خلق کند اما اگر به این رویه تا ابد ادامه دهد، شاعری آنارشیست محسوب نخواهد شد. از طرفی آنارشیست‌ها به این‌گونه از دمکراسی کاپیتالیستی که در حال حاضر وجود دارد، اعتقادی ندارند؛ زیرا دمکراسی کنونی، دمکراسی کاپیتالیستى‌ست و توسط مراكز بانکى هدایت مى‌شود؛ اگر هم اعتقادی داشته باشند گونه‌ای از دمکراسی را تأیید می‌کنند که در هائیتی (که یک کشور آفریقایی‌ست) اتفاق افتاد. آنارشیست‌ها تنها وقتی پای شعور در میان باشد، به دمکراسی و رأی اکثریت اعتقاد پیدا می‌کنند و در واقع معنای حقیقی دمکراسی همین است. در حال حاضر پول نمایه‌ى قدرت است و رأی‌ها را می‌خرد و بردگانى را انتخاب می‌کند كه جز اجراى فرمان نمى‌كنند. یعنى در این انتخابات، خواست فرد و فردیت نقشى ندارد بلکه تبلیغات همه را مثل موم به شكلى كه دل‌ش مى‌خواهد درمى‌آورد. ما هنوز به جایی نرسیده‌ایم که در دنیا به تعداد افراد، حزب (احزابی تک‌نفره) داشته باشیم و هر کسی از شعور سیاسی و فرهنگی برخوردار باشد، اما به‌خاطر این فقدان، نمی‌توان حكم داد که آنارشیست‌ها اساسن اعتقادى به دمكراسى ندارند، اتفاقن برعكس، اجراى دمكراسى  متنى یكى از خصیصه‌هاى ادبیات آنارشیستى‌ست و شما مى‌توانید صداهاى مختلفى را در شعرهاى آنارشیستى معروف بشنوید، یعنی چندصدایی، پلی‌فرمی و پلی‌فونی در این‌گونه متون كاربرد زیادی دارد. به همین ترتیب، مثلن متن‌هایی که چندژانری هستند و فضاهای مختلفی در آن‌ها به ‌کار رفته است و حتی آثاری که دژانره شده و شعر در قسمت‌هایی به سمت داستان، شکل‌سازی و ژانرهای دیگر سوق پیدا می‌کند و نه تنها فقط از مؤلفه‌های شعری بهره نمى‌برد بلكه براى اجراى دمكراسى متنى از امكانات دیگر ژانرها نیز سود مى‌برد، جزو علایق و از خصیصه‌هاى مهم متن‌های آنارشیستی‌اند. نمی‌توان با قطعیت مؤلفه‌های خاصی را به شعر آنارشیستی نسبت داد، چرا که شعر آنارشیستی تنها از لحاظ اندیشگانى از منطقی زیرساختی تبعیت می‌کند و این موضوع در تفکر و جهانی که شاعر معرفی کرده، اتفاق می‌افتد و هیچ ربطی به مؤلفه‌ها، اجرا، صورت، پرفورمنس و تکنیک ندارد. یک شاعر آنارشیست از لحاظ زیرساخت‌های ذهنی، شاعری آنارشیست تلقی می‌شود و تمام مطالبی که در حیطه‌ی اجرا به شعر آنارشیستى ربط مى‌دهند مهملاتی بیش نیست. در واقع استفاده از الفاظِ ادبیات و هنر آنارشیستی خیلى درست نیست، آنارشیسمِ هنری وجود داشته، اما چیزی به ‌نام شعر آنارشیستی در حیطه‌ی تکنیک و مانیفست، مطلقن وجود ندارد و از این رو معمولن باید از لحاظ زیرساخت‌های ذهنی سراغ ادبیات آنارشیستی رفت.

دانلود کتاب شرلوژی از اینجا

این سخنرانی را در ساوندکلاد بشنوید

اشتراک بگذارید!