“در مورد آرشیو مهمترین بحثهای حزب ایرانارشیسم و مرامنامه حزب”
به طور کلی ما موافق نوشتن مرامنامه نیستیم و بیشتر علاقه ما حرکت به سمتیست که در مورد مفاهیم مورد نظرمان بحث کنیم. چون برخی از مفاهیم تعریف خاص ندارند و با هر بار بازنگری در دورههای مختلف دچار دگرگونی میشوند. مرامنامه سعی دارد یک جمع واحد بسازد، اما ما به هزاران جمع نیاز داریم که روی مفاهیم بنیادی به توافقهای نسبی رسیده باشند، حتی ممکن است این توافق نوشته نشود و به صورت یک سیر جامعهپذیری درآید و فرد، در پروسهای آن را قبول کند یا بهتره است بگوییم خودش سازند این باور جمعی باشد. پس مرامنانه نمیتواند مشکل ما رو حل کند. آنچه مشکل ما رو حل خواهد کرد برخورد و توضیح و تحلیل است. برای همین علی عبدالرضایی و تحریریه حزب ایرانارشیسم سعی دارند روی پروژههای مختلفی کار کنند تا از این طریق شناخت مخاطب را گسترده کنند. اگر دقت کنید، هیچ جریانی نیست که به اندازه ما مشغول مفهوم سازی باشد. از سخنرانیهای روزانه در گروه، تا پنج کتابی که تا امروز منتشر شده است، همه نشان از تاکید ما روی انقلاب شعوری دارد. مجموعه این مفاهیم دستگاه فکری و یک چهارچوب معنایی به ما میدهد که بر اساس آن سعی میکنیم اکت و عمل کنیم. ممکن است خیلیها بگویند این چهارچوب فکری و نظری نیز یکجور دیکتاتوری را به همراه دارد؛ در صورتیکه این چنین نیست. ما ایرانارشیسم را به عنوان یک پیشمتن در نظر میگیریم تا در نهایت پس متن خودمان را تولید کنیم. ایرانارشیسم یک داده “information” یا اطلاعات اولیه است، یعنی ابزاری جهت شروع به فکرسازی و فکر پردازیست. پس هنوز چیزی خلق نشده و از این زاویه ایرانارشیسم به تعداد افرادی که در آن حضور دارند متفاوت و چندگانه است. در واقع وقتی میگوییم “ایرانارشیسم در میدان نوشته میشود” یعنی در پروسه عمل است که ایرانارشیسم مدام بازتولید میشود. مانند کودکی که در جامعه و خانواده به جامعهپذیری میرسد. فقط در صورتی که کودک وارد جامعه شود و روی آن تاثیر بگذارد، یا بخشی از آن باشد جامعهپذیری اتفاق میافتد. ایرانارشیسم هم تا زمانی پابرجاست و میتوان از آن دفاع کرد که همه در نویسش آن شریک باشند. این نویسش به چندین شکل مختلف میتواند اتفاق بیافتد، مثلن در ایرانارشیسم ما مدام با سوبژکتیویته امر سیاسی روبرو هستیم، وقتی یک ایرانارشیست این ذهنیت را به سمت عینیت میبرد پس بخشی از آن را مینویسد و همینجا ایرانارشیسم از بین میرود. پس فقط در پروسه و فاصلهای که بین ذهن و عین وجود دارد؛ ایرانارشیسم حضوری اکتیو پیدا میکند. در قبل و بعد از آن چیزی به اسم ایرانارشیسم وجود ندارد. این پروسه و این فرآیند و این نیل به سمت چیزی، آن چیز را میسازد، اما وقتی ساخته شد بیشک نیاز به دگرگونی دارد. متاسفانه این نوع نگرش خیلیها را دچار بدبینی میکند. مثلن اکثرن گمان میکنند که این دگرگونی، هرج و مرج تولید میکند. یا هیچ اصولی در آن ثبات ندارد و این عدم ثبات باعث میشود جامعه در هیچ اصل مشترکی به توافق نرسد. در صورتی که این دگرگونی لزومن از سر جامعه گریزی یا اتوریته گروهی یا فردی اعمال نمیشود. بلکه مجموعه بازیگرانی که در جامعه و طی پروسه بلوغ اجتماعی قرار دارند بسته به نیازهای خود این دگرگونیها را ایجاد میکنند. شاید این نگاه برای خیلیها آرمانگرایانه باشد و آن را نشان از این بدانند که ما مقام انسان را به عنوان موجودی به شدت پیشرفته و جامعهپذیر ارتقا دادهایم و بگویند این با حقیقت موجود فرسنگها فاصله دارد. اما از نظر ما تنها این نگاه میتواند زندگی ساز باشد. ما در قرن ورشکستگی آرمانها هستیم. به قول عبدالرضایی همه دارند از مرگ حرف میزنند. از تئوریهایی مثل مرگ روشنفکر لیوتار تا مرگ مولف و مرگ فلسفه و مرگ قهرمان چند دهه است که عبور کردهایم. قرن ما مرگ اندیش است. کافکا و ادبیاتی کافکایی روی همه سایه انداخته است. قرن ما، قرن ظهور رفرمیستها و فراموشیست، قرن دست کم گرفتن ارزشهای انسانی و پناه بردن به زندگی کافکاییست. نگاه کافکا به شدت بوی گه سنت را میدهد. مسلمن در چنین قرنی از زندگی و ارزشهای انسانی حرف زدن مثل دیوانگیست. ما متاسفیم که آدمها تا این اندازه از خود بیگانه شدهاند. حالا ما به شدت به ادبیاتی سیاسی نیاز داریم که همزمان که چشم به آینده دارد زندگی ساز هم باشد. آرشیوی از سخنرانیهای علی عبدالرضایی در مورد ایرانارشیسم برای کسانی که تازه با حزب ما آشنا شدهاند.