قدرت زبان و زبان قدرت_علی عبدالرضایی

سخنرانی علی عبدالرضایی در گروه صدهزارنفری حزب ایرانارشیست که توسط یکی از اعضای فعال حزب به متن تبدیل شده‌ست.

برخورد یا درک دوتایی زبان قدرت و قدرت زبان بسیار مهم است. در اصل، قدرتِ زبان رابطه‌ی مستقیم با تیزهوشی و تفکر دارد و در برابر آن زبانِ قدرت رابطه‌ی مستقیم با پول دارد. معمولن در جوامع جهان سوم مثل ایران، زبانِ قدرت فاقد تعقل است. مثلن یک رابطه بین احمدی‌نژاد و خمینی وجود دارد، خمینی با یک زبان ساده می‌گوید آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند و این حرف روی تمام اقشار جامعه تاثیر می‌گذارد، چون زبانش ساده است. نوع کلمات کسانی مثل خاتمی و به خصوص خامنه‌ای، طوری‌ست که با زبان عوام فاصله دارد. خیلی از عوام زبان خامنه‌ای را نمی‌فهمند. او در سخنرانی‌هایش خیلی وقت‌ها دستور زبان را رعایت می‌کند، و این کاری‌ست که بسیاری از آخوندها حتی ‌آن‌را بلد نیستند. حتی روحانی نمی‌تواند نامه بنویسد و در نوشته‌هایش بیش‌تر از کلمات عربی استفاده می‌کند. احمدی‌نژاد هم ذاتن زبانی دارد که قشر فرودست جامعه‌ی ایرانی را در بر می‌گیرد و به همین دلیل، منطقی‌ست که آن‌ها زودتر حرف‌هایش را باور کنند و مقهور زبان قدرت ‌شوند. قدرت زبان یک منش روشن‌فکری دارد. بین ملاها فقط طالقانی بر قدرت زبان اشراف داشت. زبان قدرت، سعی می‌کند در اتاق‌های فکر، خودش را به مولفه‌های قدرت زبان مسلح کند. مثلن وقتی از نظر اقتصادی کم می‌آورند و می‌خواهند چپاول بکنند اسم مدرسه‌های زمان شاه را می‌گذارند مدرسه غیرانتفاعی. این شما را وارد مرحله‌ی قدرت زبان می‌کند. یعنی از راه قدرت زبان، آن‌ها به منافع خود می‌رسند. اسم دزدی را می‌گذارند اختلاس، چون خیلی از افراد طبقه‌ی پایین جامعه حتی نمی‌دانند اختلاس یعنی چه؟ و تا بخواهند بفهمند زمان می‌برد و آن‌ها کارشان را کرده‌اند. یا مثلن اسم دانشگاه پولی و خصوصی را می‌گذارند دانشگاه آزاد و آن را با آزادی که مقدس است، همراه می‌کنند و تا مردم بفهمند چه کلاهی بر سرشان رفته، جیب‌شان خالی شده است. علم را پولی می‌کنند و به گند می‌کشند. هر چقدر که حوزه‌ی علمیه و چرندخوانی مجانی‌تر می‌شود در مقابل دانشگاه‌ها پولی‌تر می‌شوند. تنها راه مبارزه با این‌ها تعقل است. معنای قدرت زبان این نیست که بیش‌تر فارسی یاد بگیریم و از تکنیک‌های شعری استفاده کنیم، بلکه به این معناست که عملکردی شعوری داشته باشیم؛ چون در زبان، اندیشه و تفکر اتفاق می‌افتد. بزرگ‌ترین مبارزه با زبان قدرت این است که شعور را در جامعه بالا ببرید و روی فرهنگ جامعه کار بکنید. مثل همین کاری که ما طی این چند سال انجام داده‌ایم. شما در این‌جا کار شعوری و تولید فرهنگ کرده‌اید. خیلی چیزها عوض شده و این نشان می‌دهد که تاثیر گذاشته‌اید. مثلن دیده‌ام که می‌گویند «ادیت نومدرنیستی»، این نومدرنیستی و نئومدرنیزم تولید این‌جاست، و اساسن نمی‌فهمند که نومدرنیسم با تعریف ما ساخته شده است. مدرن یعنی حال حاضر و نومدرن حال حاضری‌ست که تازه باشد. با توجه به این تعریف، ما نومدرنیزم را می‌سازیم و بر اساس آن ایده‌سازی می‌کنیم. این‌ها نمی‌دانند که این مفاهیم مال علی عبدالرضایی است، اگر بدانند از آن استفاده نمی‌کنند. از عبارات «ادبیات و هنر فست‌فودی» استفاده می‌کنند و فکر می‌کنند مال کسانی دیگر است. این همان رفتاری‌ست که ما علیه زبانِ قدرت به کار می‌بریم. یعنی ایجاد فرهنگ و رفتار شعوری و نام‌سازی نه نامه‌سازی. ما نامی می‌سازیم که تاثیرگذار باشد و در نتیجه ایجاد فکر کند و بستر بسازد. حالا اگر این کار درست تبلیغ شود تاثیر می‌گذارد، کار انقلابی کردن این نیست که در خیابان‌ها شعار بدهیم. می‌توانیم بر افراد دوروبرمان تاثیر بگذاریم و بگوییم آن‌چه که می‌دانی را تقسیم کن، خسیس نباش، باور کن که همه‌چیز پولی نیست. در خارج از ایران حتی ایرانی‌ها از ایرانی‌ها بد می‌گویند و نمی‌خواهند تغییر ایجاد کنند. یکی از شاگردانم خانمی بود که به معنای واقعی برده‌ی شوهرش بود. شوهرش مهندس بود و با آخوندها روابطی داشت، در نتیجه ثروتی به هم‌زده و خانواده‌اش را به خارج فرستاده بود. چنین آدمی همیشه از ایرانی‌ها بد می‌گفت در صورتی که خودش از همه بدبخت‌تر و بی‌عرضه‌تر بود. این بدبختی ماست که همه از هم بد می‌گویند و هیچ‌کس نمی‌خواهد چیزی را تغییر دهد. من عاشق ایران و ایرانی‌ها هستم ولی باید چیز مهمی در ما تغییر کند و آن، این است که بفهمیم قدرت چگونه از زبان استفاده می‌کند و چگونه ایده‌هایش را از طریق فریب به مرحله‌ی اجرا می‌رساند. باید این‌ها را لو بدهیم و فقط با اشراف بر قدرت زبان می‌توانیم این کار را عملی کنیم. چرا از شعرهای زبانی می‌ترسند؟ چرا می‌خواهند ادبیات را ساده کنند؟ چون این گونه همه‌چیز ساده می‌شود و میان‌مایه‌ها عاشق سادگی هستند. ذهن پیچیده دنبال متن و شعر پیچیده می‌رود و شعر بندتنبانی ارضایش نمی‌کند. ذهن پیچیده غزل پست‌مدرن و شعر شمس لنگرودی را نمی‌خواند، زیرا می‌داند که جای این‌ها می‌تواند شعر صائب تبریزی را بخواند.

اشتراک بگذارید!