این بحث مربوط به سلسله سخنرانیهای علی عبدالرضاییست که توسط یکی از اعضای فعال حزب ایرانارشیسم پیاده شده است.
اگر ما ضد سنت هستیم و قرار است از مقدس یک معمولی بسازیم؛ چرا پا را فراتر نمیگذاریم؟ مگر هدف ما عادی کردن امر ممنوع نیست؟ در قانون ملا «کیر» قدغن است و همهچیز محدود شده. در عینحال هیچچیز هم بیعدالتی قانون ملا را کنترل نمیکند و اساسن کسی جلودار این قانون نیست. از نظر ملاها، چیزی فراتر از قانون آنها (قرآن) وجود ندارد. به همین دلیل قانون ملا همیشه فراتر از «منِ انسانی» حرکت میکند و در حال امر کردن است. در واقع این قانون نه تنها به شما خدمت نمیکند، بلکه مدام در حال سرکوب شماست. تنها ظهور لیبرتنهاست که میتواند علیه قانون و اخلاق ملا، قانون و اخلاق انسانی خودش را تولید بکند. اخلاق انسانی هم تولید نمیشود، مگر با دفرمه شدن اخلاق ملایی! بیشک فقط قدرت کیر و کوس میتواند اخلاق ملایی را دفرمه کند.
نیچه از اَبَرانسان حرف میزند و مارکیدوساد (رهبر نیچه) از لیبرتنها میگوید. در واقع ابرانسان نیچه، لیبرتنها هستند. لیبرتنهایی که قرار است در ایران ظهور کنند. لیبرتن یعنی آزادی، آزادی در تنانگی و تنانگی انقلابی. لیبرتنها عیاشان مدرن هستند. در برابر لیبرتنها مذهب خلع سلاح میشود و جای آن «دا» و «دئنا» مینشیند. در اصل فقط دا طبیعیست و وقتی دا پا به میدان میگذارد؛ لیبرتن نیز با آن همراه میشود. لیبرتنی که خودِ آزادیست. آزادیِ تنها و لختی که پشت به ستوه آمدگی ظاهر شده، در واقع لیبرتنها سوشیانتهای ما هستند که پا به خیابانهای تهران میگذارند. تنها یک احمق میتواند از این نجاتدهندگان واقعی بترسد و آنها را بیادب خطاب کند.
ما علاوه بر اینکه ایرانارشیست و ایرانمان هستیم، لیبرتنهای ایرانارشیست و یا ایرانارشیست لیبرتن هم هستیم. شیوهی مبارزه و نگاه ما متفاوت است. لیبرتن و لیبرته را بهخاطر بسپارید. در کارگروه لیبرتنها، ما فقط ابرانسانهای خودمان را احضار میکنیم. ابرزنها و ابرمردهایی که ورای اخلاق اسلامی عمل میکنند. همان ابرانسانهایی که تنها پیرو اخلاق تازهای که خودشان تولید کردهاند، هستند و نام این اخلاق تازه را قانون میگذارند. در سال ۱۷۹۷ یعنی در اواخر قرن هجدهم، روسو دربارهی شاهکار مارکیدوساد یعنی «ژوستین» (مصائب تقوا) مینویسد: «هر دختر جوانی اگر فقط یک صفحه از این کتاب را بخواند، گمراه خواهد شد.»
ما شاهد چنین گفتاری در بین ملاها و تودهایها نیز هستیم. آنها میگویند: «هر کسی یک صفحه از بوف کور، آئورا و یا مسخ را بخواند، خودکشی خواهد کرد.» البته در گفتار ملاها خودکشی جای گمراهی آمده و در اصل گزارهی P تبدیل به گزارهی Q شده است. در این حالت ما با یک امکان روبهرو میشویم. امکانِ تحریفِ یک تاویل. ما چهچیزی دربارهی کتاب «عقل» مارکی دوساد میدانیم و چقدر میتوانیم راجع به آن حرف بزنیم؟ چگونه میتوانیم لیبرتن مارکی دوسادی را تعریف کنیم؟ اساسن چهطور میتوان به تحلیل و تعریف لیبرتن مارکی دوساد رسید، بدون اینکه درکی از ابرمرد یا ابرانسان نیچه داشت؟ تمامی این مفاهیم در نوعی پورن اتفاق میافتند. ما گاهی با اندیشهی پورن طرف هستیم و گاهی با خود پورن و گاهی اوقات هم با تنانگی، همان تنانگی که پشت اندیشه مخفی شده است. کلمه چگونه میتواند استریپتیز کند؟ البته منظورم از پورن معنای عامیانهاش و چیزی که در ایران از آن برداشت میشود، نیست. معمولن ایرانیها تنها فیلمهای سکسی را پورن تلقی میکنند! پورن به معنای فاش، عیان بودن، ضد ریاکاری و پوشیدن و ضد حجب و شرم است. در واقع این ضدیتیست که مارکی دوساد در قرن هجدهم برای اولین بار آن را طرح میکند. همان ضد دوگانگی ریاساز! ریاکاری از تقابل خیر و شر به وجود آمده، یک سمت ریا خیر است و سمت دیگرش شر. و برای اینکه شر را مخفی بکنند، ادای خیر را درمیآورند. دروغ مصلحتی ملا را در نظر بگیرید و پنهان کردن کارهایی را که در خفا انجام میدهد و در عیان آنها را میپوشاند. این جماعت مناسب استیجند؛ زیرا تفکرشان پشت استیج اتفاق میافتد و با ساخت استیج، منِ واقعیشان را در پشت پرده پنهان میکنند و ما شاهد چیزی جز فیک، در صحنه نیستیم. ما با انبوه فیکها محاصره شدهایم. همین ریاکاری باعث میشود شما هنگام تماشای لیبرتنها لذت ببرید و تخلیه شوید؛ اما در نهایت فحش بدهید! ما باید با لخت کردن ریاکاری، فحشها و کلمات را هم لخت کنیم و در حقیقت از ریا پاکشان کنیم. سلاح یک لیبرتن، کیر یا کوسش است. کیر در اینجا مثل تفنگ همان بسیجی عمل میکند. پس ما خلع سلاح نشدهایم و علاوه بر خشم، کیر راست و کوس خیس مهمترین سلاح ما هستند. خشم ما همهی ملاها را خلع سلاح میکند و در عینحال هیچ اسلحه و بمب اتمیای، توانایی از بین بردن یک کیر راست را ندارد. در این صحنه شعور به پا خاسته و بیشک آزادی واقعی تنها با لیبرتنها تحقق پیدا میکند.
لیبرتنیسم بین مرگ و زیست اتفاق میافتد. ملا میگوید اینها فقط میخواهند کیرشان را به نمایش بگذارند. نه، کیر اینجا تفنگی علیه ریاکاریست. اگر درکی از تعلیق داشته باشید؛ متوجه خواهید شد که وقتی لیبرتنی کیرش را درآورده، بقیه هاجوواج نگاهش میکنند و این در حالیست که قانون حق شلیک به او را دارد، اما مسئله اینجاست که دیگر قانونی وجود ندارد. زیرا قانون ملا دچار تعلیق شده و خود ملا هم معلق است. مدتهاست که دیگر شما رهبری به نام خامنهای ندارید. او مرده است، البته منظورم مرگ جسمی نیست، مرگ سیاسی او مدنظر من است. مرگ سیاسی جمهوری اسلامی و خامنهای، در قیام فرودستان اعلام شد. مرگ اخلاق مذهبی هم در آن پروسه اتفاق افتاد و ماههاست که اعضای بدن آن اخلاق، قطعهقطعه و در حال منهدم شدن است. از دی ماه تا امروز، کثافتکاریهای جدیدی از جمهوری اسلامی علنی شده. در واقع جمهوری اسلامی دیگر هیچ سمتی ندارد و از هر سمتی با آن برخورد کنید، بوی عفونت میدهد و تمام اینها حکایت از تعلیق دارد. تعلیقی که باعث شده جمهوری اسلامی نتواند خودش را بازسازی کند. اما این عدم توانایی در بازسازی، چه معنایی دارد؟ شما تمام گندکاریهای جمهوری اسلامی را در تلویزیون و حتی در روبهروی خانهتان هم میبینید، مثلن نیروهای دولتی که باید از مغازهها حفاظت بکنند با چماق و باتوم به جان مغازهها و ماشینها میافتند. این یعنی آن قانون در تعلیق دچار ایستایی شده و حالا شما خود آن قانون و یا خود کتاب قرآن را میبینید. این کتاب چیزی را عرضه کرده که ما هرگز تقاضا نکرده بودیم و این عدم تقاضا باعث شده تا همان قرآن هم دچار تعلیق شود. مردم دل خوشی از مذهب ندارند. در ویدئویی که مربوط به یکی از اعتراضات خیابانیست، لیبرتنی را میبینیم که کیرش را درآورده، و چند نفر نیز با نقاب در اطراف او ایستادهاند. آیا برای لیبرتنی که کیرش را درآورده، تنها تنانگی اهمیت دارد؟ نقابداران دنبال چه چیزی هستند؟ آیا میخواهند ایرانارشیسم را تعریف کنند؟ یا لیبرتنایرانارشیست را؟ این اتفاق از چه نوع زیرساخت ذهنیای نشأت گرفته است؟ اینگونه رفتارها در ایران سابقهای ندارد و حالا انگار در خیابانهای ایران لیبرتنهای ساد را احضار کردهایم.
لیبرتنی که ساد از آن حرف میزند؛ درون یک نظام کنترلی قرار گرفته، در واقع او در محاصرهی قوانین عرفی، اخلاق و قوانین دولتی و مذهبی قرار دارد و با اینکه همهی آن قوانین را میشناسد و درکشان کردهست؛ قبولشان ندارد و در نهایت علیه این قوانین قیام میکند. حالا ما لیبرتنهای ساد را در تظاهرات ایران میبینیم. قیامی که هدفی جز قیام ندارد و خود قیام منجر به یک سلاح شده و کیر را بهمثابهی بیلاخ در مقابل قرآن و قوانین قرآنی نشان میدهد. این قیام حضور یک لیبرتن را که نمایهای از لذت است، به نمایش میگذارد. ما چهل سال شاهد غیاب لذت و زندگی بودیم و در این مدت آنچه که در میدان حضوری فعال داشت، مرگ بود! مرگ لذت. زیبایی پشت حجاب مخفی شد و تنوع هم کارهای نبود. مرد را در ریش و پشم خلاصه کردند! لذت هم از هر جهت غایب بود. همان لذتی که ملاها به پشت عبا و فاطیکماندوها آن را به زیر چادر بردند و ملی مذهبیها و مجاهدین خلق هم پنهانش کردند. لذت برای لیبرتن سادی، در همین تلاشِ همیشگی برای فراروی از وضعیتها و نظامهای کنترلی مستقر است. در اینجا ما با وسوسهی لیلیثی و لیلاوی هم طرف هستیم. لیبرتن در ایران به هیچ وجه دنبال ارضای میل خود نیست؛ چون ما در آنجا با یک میل جمعی و ملی مواجهایم. ملتی که خواهان لذت است، آزادی و عدالت را نمایهای از لذت میبیند. لذت، عدم تبعیض، برابری جنسیتی، دفرمه کردن جنسیت و در کل تمام این امیال در هیچچیز حضور پیدا نمیکند، مگر یک غایت و آن غایت فقط در آزادی تعریف میشود. غایت آزادی نیز، آزادی بیانیست که حد و مرزی نداشته باشد. به این دلیل ما شاشزادهها، مجاهدین خلق لچک بهسر و ملی منقلیها و سنتیها را برنمیتابیم. سنت برای ما تهوعآور است و همان طور که اشاره کردم لیبرتن به هیچوجه دنبال ارضای میل خودش نیست، او دنبال میلی ملیست. در اصل لیبرتن انحراف خودش را دنبال میکند. انحرافی که محصول سنت است، ما با انحراف مواجهایم، انحراف از انسانیت و باور به انسانیت و حالا اگر نظمی در این چهارچوب وجود ندارد که به تعریف این انحراف و مراقبت از آن مشغول باشد، فراروی از قانون اسلامی و مذهبی هیچ معنایی نخواهد داشت. قانون، سنت، خامنهای، جمهوری اسلامی و اساسن همهچیز در تعلیق است. برای همین مدام آب و برق قطع میشود؛ چون همهچیز از حالت عادی خارج شده.
باید یک لیبرتن سادی را چند بار تماشا کنید. بالا نیاورید، چون وضع موجود همین است و در واقع این نمایش اخلاقِ در تعلیق و یورش ریاکاری را نشان میدهد. در اصل کیر آمدهست تا با یورش ریاکاری مبارزه کند و مردم را از شر ریاکاری نجات دهد. حالا باید از دیوثها پرسید چرا کوس را شرمگاه و کیر را آلت تناسلی نامیدهاند؟ آلت تناسلی یعنی کیر ایجاد لذت نمیکند و صرفن برای تولید مثل است. این را مذاهب ابراهیمی به ماگفتهاند. در اصل مذاهب هستند که کوس را به شرمگاه و کیر را به آلت تناسلی بدل کردهاند. آنها کیر را اسلحهای برای زیست و لذت و دلیل زندگی نمیبینند. کوس برایشان نجات دهنده و دریچهی بهشت نیست. نمیخواهند قبول کنند که تو در کوس آرامش داشتی، چون مادری جای تو نفس میکشید و از خون آن مادر نوش جان میکردی. همان مادری که طی نه ماه نقطهای را بدل به نوزاد کرد. این بدنسازی کار مادرت است و بهشت همانجاست. وقتی مادرخدا از بهشت بیرونات میکند؛ تمام عمر عقدهی بازگشت به بهشت مادر را داری. بعد از آن مدام برای تداعی فضای رحم تلاش میکنی. میخواهی بهشت مادر را کنار دریا، روی ساحل شور داشته باشی و یا در وان حمام نمک میریزی تا آن فضا را بازسازی کنی. اما این کار شدنی نیست. ما در ایران سنت، قانون و ملا را دچار تعلیق کردهایم، بهطوری که ملاها از پنجم دی ماه هر غلطی که میکنند، به هیچ دستاوردی نمیرسند. چون سنت، قانون سنتی و سنت پیشینیان دچار تعلیق است. این لیبرتن با درآوردن کیرش علیه سنت هفتتیر کشیده، پس تو ناگزیری خودت را تسلیمش کنی، بسیجی! وقت آن رسیده تا سنت درونیات را به کیر این لیبرتن تسلیم کنی، ملا! حالا باید سنتی بودنت را، اسلام را، وادار به اسلام آوردن به کیر این لیبرتن کنی. ای ملا در برابر این کیر تسلیم شو! مسلمان شو! اسلامی شو. جمهوری اسلامی ناگزیر از اسلام آوردن به کیر این لیبرتن است. باید تسلیم این قدرت بزرگ و تنانگی شود؛ چیزی که یک عمر با ریش و پشم و حجاب و مسجد و در لوای یک عرفان تخماتیک، سعی در مخفی کردنش داشته است.
در این شرایط تعلیق و وضعیت استثنایی، تنها لیبرتنِ ماست که وارد میدان میشود و اکت او فراتر از قرآن و قانون حرکت میکند. حالا وقت آن رسیده که حاکم بهخاطر تصمیماتش مجازات شود. خامنهای، سردار سپاه، دروغ، سنت و ملاهای دیگر مجازات میشوند. اینجا نه فقط قدرت و سنت حاکم، بلکه فراتر از اینها که دچار تعلیق شده هم مجازات خواهد شد و در نهایت، «مجازات» نیز مجازات خواهد شد. درست زمانی که معنا به پایان رسیده بود و انسان معنازده شده بود؛ دوباره معنای تازهای متولد میشود و انسان سادی و خطرناکی پا به میدان میگذارد. دخترها را تماشا کنید. دختری که تا قبل از دی ماه میترسید؛ حالا سطل آشغال (بیترهبری) را به آتش میکشد و «خامنهای کوسکش» را فریاد میزند. همین دختر در خیابانها شعار «توپ تانک فشفشه/ خامنهای کوسکشه» را سر میدهد. این نشانهها یعنی حالا در عصری هستیم که ملاگایی و سنتگایی بدل به مد شده. اینها در عینحال قدرت زبان را هم به نمایش میگذارند. من با زبان میتوانم به هر ملا و سنتی تجاوز کنم؛ چون زبانم ریشه در حکمت ایرانی که یوناییها آن را سوفسطایی مینامیدند، دارد. حالا همهی فقه و فقها را بیاورید تا زیر این لیبرتن، این نمایهی خرد بخوابند و در برابر کیرش، کیرپرستی کنند. سنت کیرپرست شده و دیگر جا زده، جاده هم ندارد؛ چون جایش را داده. حالا ناگزیر از تسلیم است. سنت شیخی، شاهی یا مجاهدخلقی به درد ما نمیخورد. این روزها ما فقط نیاز به تازگی، زندگی، شعف و اخلاق تازه داریم. باید انسانیت و دمکراسی را احضار کنیم. ما خواهان یک سیستم لائیک و حکومتی مملو از عدالت با حاکمیت مردم هستیم. اگر حاکمیت مردم برقرار نشود؛ دوباره به ظهور کیر خواهیم رسید و لیبرتنهایی ظهور میکنند که با هیچکس شوخی ندارند.
وقتی لیبرتنی را میبینید، ناخودآگاه دچار ارگاسم فکری میشوید. از تنانگی گذر کنید و بیخیال کیر و کوس شوید. ارگاسم را حرکت دهید و اگولسنس را در مغز پیاده کنید. مغز را از بند رها بکنید، ما بیشتر از آزادی خواهان رهایی هستیم. چون آزادی «از» و «برای» دارد، اما رهایی تعلیق ندارد و همهجا هست. آزادی را باید بهدست آورد و میتوان از دستش داد، ولی رها که باشی، دیگر به بند کشیده نخواهی شد. آدم رها، آدم رهاست. لیبرتنِ رها، لیبرتن سادیست که در زندان هم تخیل آزادی دارد. چه بلایی سر ساد آوردند؟ مذهب در قرن هجدهم از هر ترفندی برای سرکوب ساد استفاده کرد، اما ساد باقی ماند تا نیچه، مدرنیسم و پست مدرنیسم را رقم بزند. پیامبر عصر حاضر کسی جز مارکی دوساد نیست؛ چون تنانگی را احیا کرد همانطور که فمنیسم را. هلن سیکسو و ژولیا کریستوا نتیجهی تلاشهای مارکی دوساد هستند. این دو پیامبران و خدایان کوچک ساد محسوب میشوند. معمولیها هرگز نمیتوانند غیرمعمولی را تحمل کنند و برای همین دست به شکنجهی خاصها میزنند و تبعیدشان میکنند. اما بعد از گذشت زمان، همین معمولیها از همان غیرمعمولی، مقدس میسازند. عیسا به خاطر غیرمعمولی بودنش مقدس شد. پیامبر و پیامبری داستانی بیش نیست. عیسا یک خاص بود و به همین دلیل او را شکنجه کردند و به صلیب کشیدند، و بعد ناگزیر شدند بعد از مرگش از او یک مقدس بسازند. اگر از این زاویه به موضوع نگاه کنیم، مارکی دوساد هم همان عیساست، او آمده بود انسان را از بند رها کند، اما مثل عیسا او را هم شکنجه کردند.
ما تاوان قرون وسطا را در همین چهل سال دادیم. حالا چهکار باید بکنیم؟ چه اتقافی باید بیفتد؟ آزادی. اگر قرار است قانون اساسی جدیدی نوشته شود و سیستم حکومتی تازهای داشته باشیم؛ باید مبنا را بر آزادی بگذاریم. چون ایرانیها به طرز فجیعی محتاج آزادی هستند و اساسن آزادی، ایرانیساز است. حالا در ایران همه انیرانی هستند و وقتی بدل به ایرانی واقعی میشوند که دوباره آزادی را هجی کنند و آن را به دست بیاورند. رسیدن به آزادی، راهی جز زیر پا گذاشتن سنت و تعلیق آن قانون کثیف و اخلاق مذهبی ندارد. همان چیزهایی که هزاروچهارصد سال به ایرانیها تحمیل شده است. ما نه نژادپرستیم و نه ناعادل، بلکه فقط خشمگینیم. در این بدویت دیونیزوسی، یکجور رفتار فرامدرن و نومدرن آپولونی هم وجود دارد؛ چون از منطق انسان جدید پیروی میکنیم و شما توانایی درک ما را ندارید. برای همین کیر را آلت تناسلی و کوس را شرمگاه مینامید. هر چیزی که برای شما زشت باشد؛ ما جهان شما را بدل به آن زشت میکنیم. شما باید دیدتان را عوض کنید و چشمهایتان را بشویید، زیرا همهچیز را پلید میبینید. این روزها جریان تازهای در ایران آغاز شده و اگر میخواهید در این آزادی شریک بشوید؛ همکاری کنید و در مقابلش «نه» نباشید. تا به امروز در مقابل همهچیز «بله» بودهاید. الان که با نه بزرگ میخواهیم خلاقیت را آغاز کنیم، در این خلق شریک باشید و نگاهتان را تغییر دهید، دیگر نباید بترسید. صبر کنید تا از این لختی، زندگی آغاز شود. جا نزنید تا معنای زندگی را درک کنید. آنوقت میفهمید که تا به امروز مرده بودید و اصلن زندگی نکردهاید.
منبع:
کتاب ایرانارشیستها از فردا آمدهاند
این سخنرانی را در یوتیوب کالج شعر بشنوید:
این سخنرانی را ساوند کلاود حزب ایرانارشیسم و بدون نیاز به فیلتر شکن بشنوید: