مصائب آنارشیست بودن _ علی عبدالرضایی

این مطلب مربوط به سخنرانی علی عبدالرضایی در گروه تلگرامی حزب ایرانارشیسم است که توسط یکی از اعضای فعال گروه پیاده شده است.

آزادی در آنارشیسم و ایرانارشیسم، حدود ندارد و بی­‌شک مخاطبان من حتمن متوجه این بی حد و مرز بودن شده‌اند. اصولن من در تمام عرصه‌ها حد و حدود نمی­شناسم و حرفم را می‌زنم. در این میان ممکن است به عده‌ای بر بخورد و در مقابل، تعداد زیادی هم از این موضوع لذت ببرند. آن‌هایی که اذیت می‌شوند، از لحاظ سمنتیک معتاد هستند؛ معتاد به این‌که معناهای مورد نظر خودشان را بشنوند. البته ممکن است آدم‌های خوبی هم باشند، ولی درکی از خوبی ندارند و بیش­تر به این خوبی معتاد شده‌اند. این‌جاست که معضل ما آغاز می‌شود. جهان ما، جهان ماست و زندگی‌مان، زندگی ما. در واقع انقلاب آنارشیستی هم­زمان که سیاسی‌ست، فرهنگی و اجتماعی نیز هست. آنارشیست‌ها بر خلاف مارکسیست‌ها فرقی بین انقلاب فرهنگی و سیاسی قائل نیستند. آن‌ها انقلاب فرهنگی را موکول به بعد از انقلاب سیاسی یا سوسیالیستی نمی‌کنند، در حالی‌که سوسیالیست‌های طرفدار اتوریته یا دولت کارگری، انقلاب فرهنگی را در حد مسائل و مشکلات اقتصادی تنزل می‌دهند و فرهنگ و شعور را کاملن وابسته به اقتصاد و سیستم اقتصادی می‌دانند. ممکن است جامعه‌ای ثروتمند باشد و مردمش قدرت خرید کتاب را داشته باشند، ولی از لحاظ فرهنگی خیلی لیبرو و پیش­رو نباشد. چنین وضعیتی را در بسیاری از کشورهای دنیا شاهدیم. این مسئله‌ی بسیار مهم که اغلب نسبت به آن بی‌توجه­ند، پاشنه‌ی آشیل مارکسیست‌ها یا سوسیالیست‌های خطی‌ست (سوسیالیست‌هایی که جنبش‌های اجتماعی را برای به ­دست آوردن قدرت، مطالبه می‌کنند). در واقع ما هم­زمان با براندازی، به سمت انقلاب شعوری حرکت می­‌کنیم، بر خلاف اغلب نحله‌ها، ایرانارشیست‌ها انقلاب شعوری را با عملیات در میدان همراه می‌کنند؛ چون بدون این انقلاب شعوری، رسیدن به موفقیت­‌های دیگر غیرممکن است. اساسن تمامی جنبش‌های زیرزمینی اقلیت­‌ها طی دو قرن اخیر، تحت تاثیر فرهنگ، هنر و ادبیات آنارشیستی و تعلیمات آزاد و بدون مرز به­ وجود آمده‌اند. هنر و استتیک حاکم و دولتی در تمامی جوامع طبقاتی، مدام در خدمت ثروتمندان و سرمایه‌داران بوده‌ است. اما رویکرد آنارشیست‌ها نسبت به این مقوله چیست؟ سهم عمده در کالج شعر و داستان متعلق به فرودستان بود و بهترین شاعران کالج، مرزنشین و ساکن شهرهای کوچک و دورافتاده­ا­ند. ما از شهرهای بزرگ کم­تر عضو می‌گرفتیم و بیش­تر بر فرودستان و اقلیت‌ها تاکید داشتیم.
چندی پیش درباره‌ی ری‌استارتی‌ها از من سوالاتی پرسیده شد. من نفس عمل ری‌استارتی‌ها را دوست دارم؛ چون محور اصلی در کار آن‌ها خشم است. اصولن نظریات آنارشیستی خشم‌محورند و فلسفه‌ی این نظریات را خشم نوشته است. من مدام می‌گویم تنها سلاح شما خشم و رهبران واقعی‌تان جوانان به­ ستوه آمده‌اند، زیرا می­‌دانم که ریشه‌ی فلسفه‌ی آنارشیسم خشم به­ ستوه آمدگان، کارگران و طبقه‌ی فرودست است. از جمله پیشگامان عرصه‌ی فرهنگ و ادبیات، دادائیست‌ها و سوررئالیست‌ها هستند. در مانیفست سوررئالیست‌ها که در سال 1924 در پاریس منتشر شد، گفته شده که به خیابان‌ها بریزید و شیک‌پوش‌ترین عابران را بزنید و بدرید. اما چرا این­گونه از جنبش‌ها آنارشیستی‌ تلقی می­‌شوند؟ چون این عده معتقد بودند عابران شیک­پوش نشانه‌ای از طبقه‌ی استثمارگر، منفعل و الکی­ خوش‌ و غیر شهروند هستند. آن­‌ها از امکانات شهروندی استفاده می­‌کنند اما سیاسی نیستند. الکی­ خوش بودن بسیار فجیع است و بزرگ­ترین ظلم‌ها را همین‌ عده مرتکب می‌شوند. این طبقه مفت و مجانی از امکاناتی که بعد از جنگ و تلاش ما حاصل می‌شود، استفاده می‌کند و می‌توان آن‌ها را جزو طبقه‌ی خاکستری دانست. اگر بخواهیم از این زاویه به موضوع نگاه کنیم نمی­‌توانیم ری‌­استارتی‌­ها را افرادی الکی­ خوش بنامیم و رهبرشان را سانسور کنیم. مهم نیست که لیدر ری­‌استارت یعنی محمد حسینی وابسته به اطلاعات سپاه ا­ست یا نه، مهم کار آن جوان است که در نهایت شجاعت، نارنجک و یا کوکتل­ مولوتوف را در پایگاه بسیج می‌اندازد. حرکت این جوان، یک حرکت آنارشیستی‌ست زیرا خشم‌محور است و ایجاد انرژی و روحیه‌ی انقلابی می‌کند. به همین دلیل تمام کسانی که آن جوانان را به­ خاطر لیدرشان تخریب می­‌کنند، ضد انقلاب محسوب می­‌شوند. باید از دل خشم ری‌استارتی‌ها تئوری و معناهای انقلابی بیرون آورد (مثل تئوری­‌سازی برای عملیات ساعت سیاه، که معنازدایی از سطل آشغال و نسبت دادن زباله‌ای مهلک‌تر (بیت رهبری) به سطل بود). در عملیات ساعت سیاه ما با یک انقلاب معنایی مواجه­‌ایم و از آن­جایی که ما به عنوان روشن­فکر و فیسلسوف ایرانارشیست، یک واقعن‌ایرانارشیست هستیم، باید طور دیگری به مسائل نگاه کنیم. در اصل ما داریم علیه مقدماتی می‌جنگیم که دیگران احیا کرده‌اند و به نوعی در برابر چرندیاتی که به آنارشیسم نسبت م‌ی­دهند، ایستاده‌ایم.
در فرهنگ لغات، آنارشیست‌ها را بی‌قانون و ضد قانون توصیف می‌کنند. البته بی‌­شک چنین لغت‌نامه‌هایی برای استفاده‌ی عوام نوشته شده‌اند، زیرا آنارشیست‌ها قوانین و اصول خاص خودشان را دارند. در واقع آن‌ها به اخلاق سیاسی پایبندند و از این حیث، اخلاقی‌ترین نحله محسوب می‌شوند. آنارشیست‌­ها به هر قیمتی در هر رسانه‌ای ظاهر نمی­‌شوند و اهل معامله نیستند. مثلن در حال حاضر ایرانارشیسم تنهاست و تحت سیطره‌­ی سانسور همه‌جانبه است، زیرا وارد هیچ نوع معامله­‌ای نشده، از کانال‌­­های تلگرامی مشکوک حمایت نکرده و کاری با تلویزیون­­­‌های استعمارگر ندارد. در منابع و کتاب‌های احزاب مختلف اعم از راستی‌ها و تئوکرات‌ها (دین‌محور)، آنارشیست‌ها به عنوان آدم‌های جانی، بی‌حیا و وحشی توصیف شده‌اند که تا مغز استخوان به میکروب سیفیلیسی کمونیسم مبتلا هستند! سلطنت‌طلب­‌ها اغلب ما را کمونیست می‌خوانند، در صورتی‌که هیچ نسبتی بین ما و کمونیست‌ها وجود ندارد. کمونیست‌ها می‌میرند تا دیکتاتوری پرولتاریای دل­خواه­شان را به­ دست بیاورند. در صورتی که ما اساسن ضد دولت و تمرکز قوا هستیم. به همین دلیل تمام پیشنهاداتی را که دیگران می‌پذیرند، رد می‌کنیم زیرا ما به شدت از قدرت و رئیس و ریاست متنفریم. اغلب کسانی که به دنبال ریاست هستند، از رانت‌ها و موقعیت‌های سرشار از سود سوءاستفاده می‌کنند. خیلی‌ها درباره‌ی دمکراسی حرف زده‌اند، اما اولین نحله‌ای که دمکراسی مستقیم در ایران را تئوریزه کرد، ما بودیم. ما معتقدیم باید میکس و ترکیبی از دمکراسی مستقیم و دمکراسی غیرمستقیم در حکومت آینده‌ی ایران برقرار شود تا به آزادی مدنظرمان برسیم. ایرانارشیسم تنها جنبشی‌ست که اعتقاد دارد اگر حاکمیت به مردم برسد و واقعن سوسیالیستی باشد، باید در هر شهر، روستا و محله‌ای دفاتر و ادارات همه‌پرسی داشته باشیم تا مثلن یک رئیس‌جمهور چهار سال فرصت دیکتاتوری نداشته باشد. ما مردمی دیکتاتورساز و یا رئیس‌ساز داریم و اسلام هم در کشورمان بدل به الیگارشی شده (یک خانواده‌ی دوازده امامی) و متاسفانه خصلت دیکتاتورسازی در جان و خون مردم رخنه کرده است. حتی چهار سال هم برای فرصت دادن به یک شخص یا حزب زیاد است؛ پس باید دفاتر همه‌پرسی دایر شود. این تئوری حاصل یک عمر مطالعه و تحقیق در فرهنگ و تاریخ ایران است و تنها تئوری­ است که هنوز از ما ندزدیده‌اند.
 اما چرا با این‌که ما به ‌ستوه آمده و ضد قدرتیم، برای مدل آینده‌ی حکومت ایران پیشنهاد ‌می­‌دهیم؟
ما اولین حزب آنارشیستی در طول تاریخ ایران هستیم و همان­طور که گفتم راست‌ها و مذهبی­‌ها، حکومت‌های دینی، کاپیتالیستی، لیبرالیستی و در کل حکومت­­‌های قرون وسطایی مثل جمهوری اسلامی به ما لقب کمونیست­‌های بوگندو و سیفیلیسی داده­‌اند و سلطنت‌طلبان هم برای این­که ما را بکوبند، کمونیست صدای­مان می‌زنند، چون کمونیسم سابقه‌ی وطن‌فروشی دارد (حزب توده و کمونیست‌های روسی)، در حالی­ که زاویه‌ی ما با حزب توده قابل قیاس با گارد سلطنت‌طلبان نسبت به آن­‌ها نیست. البته قضیه به همین­‌جا ختم نمی‌شود، اولین کسانی که آنارشیست‌ها را هرج­ و مرج طلب نامیدند، مارکسیست‌ها بودند. در کتاب‌های مارکسیستی آمده: «آنارشیست‌ها هرج­ ومرج­ طلبان چپ و خُرده‌بورژواهای پول‌دار هستند و در عین‌حال آتش‌بیاران معرکه‌ی ضدانقلاب‌اند!» دلیلشان هم این بود که مثلن وقتی در قیام اکتبر روسیه، نیروهای خودی را به خاطر کوچک‌ترین مخالفتی، خائن تلقی می‌کردند و می‌کشتند، افرادی مثل کروپتکین به این کار معترض می‌شدند و چنین کاری را خلاف دمکراسی و نمایه‌ای از دیکتاتوری می‌دانستند. به همین دلیل به آنارشیست‌ها برچسب ضدانقلاب می‌زدند، در حالی که آن‌ها بیش‌تر به قتل و زیر پا گذاشتن اصول دمکراسی معترض بودند! می‌گویند آنارشیست‌ها پادوهای ایده‌‌آلیست هستند، یعنی به دنبال آزادی‌ها و آرمان‌های ایده‌آلیستی‌ند، در صورتی که بارها گفته‌ایم ما به سمت این اتوپیا و حکومت بی‌دولت و آزادی بی حد و حصر حرکت می‌کنیم و در اصل خواهان آزادی بی­ محدوده‌ بیان هستیم و معتقدیم در هیچ کجای جهان چنین آزادی‌ای وجود ندارد و اساسن آزادی بیان مطلق و عدالت واقعی هنوز محقق نشده است.
یک آنارشیست واقعی و باسواد می‌داند که ما هرگز به این آرمان‌ها نخواهیم رسید. اما سعی می‌کنیم به سمتش حرکت کنیم، به همین دلیل بحث ساختار حکومتی نوکمونالیسم را پیش می‌کشیم، یعنی حکومت مرکزی به مثابه‌ی دفتر مدرسه. نه این‌که یک مرکز سرمایه داشته باشیم و شهری مثل تهران مرکز همه‌ی وزارت­خانه‌ها و ارگان‌های دولتی و محل خرج تمام درآمدهای مملکتی شود. می‌توان ساختار یک اتومبیل را طوری تغییر داد که اجزای آن در سرتاسرش پخش شود، مثلن در کشور آلمان می‌بینید که هر شهری یک استعدادی دارد، هامبورگ مرکز کشتی­رانی‌ست، بانک­داری در فرانکفورت است و سیاست در برلین قرار دارد. ما از همه‌ی این­‌ها در تهیه‌ی مدل نوکمونالیستی ایرانارشیستی استفاده کرده‌ایم.
همان‌طور که گفتم آنارشیسم بارها مورد هجوم و تهمت قرار گرفته. مثلن ارتش سرخ در سال 1920 خطاب به آنارشیست‌ها می‌گوید: «گم شوید و به جایگاه واقعی خود، یعنی زباله‌دان تاریخ بروید» و این در حالی‌ست که حالا ارتش سرخ در زباله‌دان تاریخ است نه آنارشیسم. نحله‌های جدید آنارشیستی در کشورهای مختلف روز به روز بیش‌تر می‌شود، در حال حاضر مخالفین و انقلابی‌های واقعی در سراسر جهان آنارشیست‌ها هستند. در مقابل زیاده‌خواهی‌های ترامپ در آمریکا، این سیاه‌جامه‌های آنارشیست‌ هستند که مدام خیابان‌ها را پر می‌کنند نه کمونیست‌ها و سوسیالیست‌ها. هر کجای جهان که جنبش و تظاهراتی رخ می­دهد، پای آنارشیست­‌ها در میان است. در سال 1906 استالین در مقاله‌ای به نام «آنارشیسم یا سوسیالیسم» می‌نویسد: «ما بر این باوریم که آنارشیسم دشمن واقعی مارکسیسم است و باید آن‌ها را با یک مبارزه‌ی واقعی مجبور به سکوت کرد.» طبق چنین دیدگاهی استالین دست به قتل‌عام و سرکوب فجیع در روسیه می‌زند و با حربه‌ی سانسور، آنارشیسم را تحریف می‌کند. اما چرا استالینیست‌ها این­همه از آنارشیست‌ها وحشت دارند و توده‌ای‌ها در ایران تخیلات مریض خود را به خورد مردم داده‌اند!؟ تمام کتاب­‌های ضد آنارشیسم در ایران، ترجمه‌ی توده‌ای‌هاست؛ زیرا استالین پیرو این سیاست بود، اما کروپوتکین برخلاف استالین، منطقی و انسانی رفتار می‌کرد.
ما نحله‌های مختلف آنارشیستی داریم، مثلن تولستوی یک آنارشیست مذهبی و بسیار صلح‌جو بود و در زمان خودش طرفداران زیادی داشته، و در واقع تنها مسلک مذهبی آنارشیستی در جهان از آن تولستوی است. مدعیان دانش سیاسی که دائم از گاندی و ماندلا مثال می‌آورند، اغلب بی­سوادند و درکی از مسلک تولستوی ندارند. حتی اصلاح‌طلبان سوسیالیست که خوش­نام‌ترند، در انتقاد از تاکتیک آنارشیست‌ها می‌گویند: «این یک توهم است اگر خیال کنید همبستگی استعمارگران و زورگویان در اثر انفجار چند کیلو دینامیت از هم می‌پاشد.» عجیب است که این‌ عده برای ضربه زدن دست روی آنارشیست­‌های خشن می‌گذارند، در حالی که آنارشیسم جنبه­‌های مختلفی دارد و آنارشیست‌های خشن (نحله‌ای که در حال حاضر در ایران به آن نیاز داریم) به دنبال تغییرات سریع‌ هستند و من با توجه به این زاویه از ری­استارتی‌­ها حمایت می­کنم. ما دو نحله‌ی آنارشیستی داریم یکی مسالمت‌جو و اصلاح‌گر مثل تولستوی و چامسکی که در جامعه‌های دمکراتیک‌تر به دنبال آزادی‌های بیش­تر هستند و دومی آنارشیست‌های رادیکال و خشن که عملکردشان در جوامع دیکتاتوری جواب می‌دهد. آن‌ها تخریب‌گر و نابودکننده‌­اند و جلوی دیکتاتور می‌ایستند و با هیچ­کس شوخی ندارند. معمولن نیروهای انتظامی و پلیس این جوامع به­‌شدت از چنین آنارشیست‌هایی در هراس‌ند؛ چون آن­‌ها خواهان تغییر و تحول سریع هستند. به همین دلیل سوسیالیست‌های اصلاح‌گرا، آنارشیسم را در آنارشیست‌های رادیکال خیابانی و تخریب‌چی که پلیس‌ها را کتک می‌زنند و با آن‌ها می‌جنگند، خلاصه می‌کنند. آن‌ها در حالی می‌گویند که نابودی حکومت استثمارگر و زورگو در اثر انفجار دینامیت محال است که ما مدام می‌بینیم با چنین حرکاتی انقلاب و نابودی دیکتاتور اتفاق افتاده. هر انقلابی در دنیا با توجه به تکنیک‌هایی آنارشیستی میسر شده، حتی انقلاب سوسیالیستی لنین در شوروی. اگر بیش­تر انقلابیون روسیه یا همان بلشویک‌ها می‌خواستند مسالمت‌جو باشند، هرگز پیروز نمی‌شدند. هر جا که حرف از اکتِ در میدان و ترور و خشونت است، رد پای آنارشیست‌های رادیکال را می‌توان دید که همگان مقلدشان هستند. هر ایسم سیاسی که مروج عملیات در میدان است، باید از آنارشیست‌ها یاد بگیرد، چون این‌ کار در خون آنارشیسم جریان دارد.
قضیه به این‌جا ختم نمی‌شود و نحله‌های دیگری هم دست به تحریف آنارشیسم زده­‌اند و تنها یک بُعد خاص از آن را برجسته کرده‌­اند. آنارشیستی که به مرحله­‌ی جنگ رسیده، ناچار وارد خیابان می‌شود. او در این زمان دیگر با کسی تعارف ندارد و اهل عمل است. آن‌هایی که مثل لوکاچ خود را روشن­فکر کمونیست می‌دانستند، وقتی که درباره‌ی آنارشیسم می­‌نوشتند، می‌گفتند: «تشویق ترور و تحسین قتل در ادبیات و هنر مثل کاری‌ست که سوررئالیست‌ها انجام می‌دادند و عملکرد آن­‌ها در نهایت باعث جمود فکری شد.» اما آیا کار سورئالیست‌ها واقعن باعث جمود فکری شده یا اساس ادبیات جدید و متاخر را به نمایش گذاشته است؟ اساسن لوکاچ نگاهی مارکسیستی به تمام مسائل داشت و شاید به رئالیسم جادویی که به نوعی از سوررئالیسم و متاثر از آندره برتون است، توجه نمی‌­کرد. لوکاچ در جایی دیگر می‌گوید: «ادبیاتی که خشونت‌محور باشد، ادبیاتی‌ست که باعث جمود فکری می‌شود و این­گونه هنرمند را بدل به انسانی کر و لال می‌کند.» طبق گفته‌ی لوکاچ، نویسنده اگر فقط از وقایع بگوید و مرید استالین شود، دیگر خواجه نیست. می‌بینید؟ همه می‌خواهند به نوعی آنارشیسم را سانسور، خفه و تحریف کنند و همین مسئله باعث شد من آنارشیست بشوم؛ زیرا نمی‌توانستم این سانسور را تحمل کنم. من هم دقیقن مثل آنارشیسم، به عنوان یک ابژه‌ی انسانی و سوبژه‌ی فکری و اندیشنده سانسور شده بودم و در واقع من و آنارشیسم هم­سرنوشت و هم­جان بودیم. اساسن ریشه‌ی نظریه‌پردازی و تئوریزه شدن آنارشیسم در جنبش کارگری قرن اخیر است. خشم شدید یک انسان تحقیرشده‌ نسبت به فرد استعمارگر و پرخاش­جو را در نظر بگیرید، منظورم همان خشمی­‌ست که یک کارگر نسبت به کارفرمای خود دارد و با لحن خاصی مدام به او چَشم می­‌گوید و آن انرژی و خشم در بدن­ش ذخیره می­‌شود. در اصل این ما هستیم که واقعن انسان را رعایت می‌کنیم و برای رعایت انسان می‌جنگیم. ما نمی‌خواهیم توهین بشنویم پس دست به اکت می­‌زنیم و خشم­‌مان را نشان می‌دهیم تا به ما توهین نکنند و به حدود انسان تجاوز نشود. شما می‌گویید مثل مسیح باشید. پس در اصل شما مسیحی هستید نه چپ، شما قربان­ صدقه‌­ی قدرت می­‌روید و منت­ش را می‌کشید. همین حالا رضا پهلوی به شما می‌گوید به خیابان رفته و مخالفت بدنی، ببخشید مخالفت مدنی خود را نشان دهید، اما وقتی جراتش را ندارید، چگونه می‌خواهید مخالفت مدنی انجام دهید!؟ یک حکومت تئوکرات کثیف وجود دارد که ملتش را قتل‌عام می‌کند، اما عده‌ای خواجه مثل بنی‌صدر که هم­پای خمینی جنگیده و مدام دم از تظاهرات و خشونت می‌زده، حالا مردم را به مبارزه‌ی مدنی و پرهیز از خشونت فرا می‌خواند. مگر این‌ عده در پروسه‌ی انقلاب پنجاه ­و هفت کم ترور کردند و آدم کشتند؟ آن‌ها سینما رکس را با بیش از سیصد نفر انسان، زنده‌زنده سوزاندند تا مردم آبادان را وادار کنند که به انقلابیون ملحق شوند. اما حالا می‌گویند دست به خشونت نزنید! انقلاب پنجاه ­و هفت چگونه پیروز شد آقای بنی‌صدر!؟ آیا آن انقلاب مسالمت‌جویانه پیروز شد؟ به هیچ‌­وجه. تازه محمدرضا پهلوی تحصیل‌کرده و تاحدودی روشن­فکر بود و به سه زبان مختلف تسلط داشت. کسی که چند زبان می‌داند، لااقل یک پنجره در ذهن­ش بیش­تر از دیگران دارد و جهان‌های دیگری را شناخته و حداقل مثل این ملاها نبوده است. شما علیه شاه انقلاب خشن کردید، اما در برابر خامنه‌ای می‌خواهید انقلابی عاطفی و مسالمت‌آمیز داشته باشید!؟ تازه می‌خواهید آمریکا هم به کشورتان حمله نکند؟ واضح است که شما قصد ندارید کاری بکنید.
تا به حال ما بیش از ده مانیفست آنارشیستی داشته‌ایم. مثالی را که درباره­‌ی تولستوی زدم، به یاد بیاورید. او یک نویسنده‌ی روس، فردی انسان‌دوست و طرفدار آنارشیسم مذهبی_مسیحی بود و اساسن به کاربردن هرگونه خشونت در برابر جانیان و قاتلان را منع می‌کرد و این دیدگاه در زمان خودش طرفداران بسیاری داشت. آیا این یک نحله‌ی آنارشیستی نیست؟ پس چرا لوکاچ که درک عمیقی از تولستوی داشت، او را نمی‌دید و آنارشیسم را تنها در اکت‌های خیابانی خلاصه می­‌کرد؟ می‌خواهم شما را متوجه این موضوع بکنم که چقدر در حق آنارشیسم خیانت شده. اصل بر این است که آنارشیست‌ها خود را تنها آلترناتیو برای پیروزی سوسیالیسم انسانی و آزادی‌بخش می‌دانند و به ‌جای دولت و حاکمیت قدرتمند و متمرکز، خواهان جامعه‌ی آزادند. از نظر ما در جامعه‌­ی سرمایه‌­داری، فن و صنعت و تکنولوژی نه تنها در خدمت انسان نیست بلکه مقدمات بیماری و یک سرطان فرهنگی و در نهایت مرگ تدریجی را فراهم می­‌کند. ما خود را سوسیالیست واقعی می­‌دانیم و هدف اصلی­‌مان حذف استثمار انسان به دست انسان است و آن­قدر می­‌جنگیم تا سبب نابودی دولت طبقاتی و خشن شویم. این ما هستیم که در فعالیت­‌های سوسیالیستی‌­مان به افکار آزادی‌خواهانه و رها میدان می­‌دهیم و فضایی را برای تحقق دمکراسی ایجاد می­‌کنیم. مبارزه با اعتقادات قرون وسطایی مسجد و منبر و پیشرفت از طریق تعلیم و تربیت عقلی، هدف اصلی ماست. در طول تاریخ ایران کسی را نمی­‌بینید که وقت بگذارد و مسائل سیاسی روز را از لحاظ شعوری بررسی کند و توخالی بودن سیاست­‌های حکومت ملاشاهی را به همه نشان دهد و در عین­ حال افراد زیادی هم دست به تقلید از او بزنند و در آخر سانسورش کنند. مثلن در سال چهل­ و دو خمینی چند فحش به شاه می­‌دهد و سال­‌ها از فضای سیاسی ایران محو می‌­شود و بعدها ادعا می‌­کند که صاحب انقلاب پنجاه­ و هفت است، در حالی که همه می­‌دانیم او هیچ­کاره بود. ما هر روز در حال نظریه­‌پردازی هستیم و در اصل، این جان حقیقت است که ما را گرد هم آورده تا بحث کنیم. برای همین بقیه حیرت می­‌کنند و ناگزیرند که از ما تاثیر بگیرند. چرا که این صدای حقیقت و انسان است. فقط مانده‌­ام که چرا مدام می­پرسند در ازای این کارها به دنبال چه هستی و وقتی پاسخم را می­‌شنوند، باورشان نمی­‌شود که یک نفر­ به انسان باور داشته باشد و همه‌­ی هدفش تحقق و رعایت انسان باشد. انگار حتمن باید پول یا مقامی در حکومت آینده بخواهی تا باورت کنند! اساسن با عقل ایرانی جور درنمی‌­آید که به دنبال رهبری نباشی، چون ایرانی در طول تاریخ فقط شاه و ملا را دیده و در واقع شاه و ملا تنها تصویری­‌ست که مردم ایران از سیاست دارند.
چندی پیش در یک طوفان توئیتری و به خاطر محدودیت توئیتر، من عمدن سعی می­‌کردم در جملات کوتاهی به این پرسش پاسخ دهم که چرا بلاهت، میان­مایه­‌ها و ساکنان طبقه­‌ی بخورنمیر از ایرانارشیسم وحشت دارند؟ آیا تولستوی یا باکونین هرج­ ومرج­ طلب بودند!؟ آیا اشترنر، دلوز و فوکو این اقتدارستیزان ضد دولت هرج­ ومرج­ طلب بودند!؟ آیا نوشت‌ه­ایی از این‌­ها خوانده­‌اید؟ چه­ طور کسی می­‌تواند باکونین روسی را بخواند و از انسانیت و مرام­شان و از این­که آن­‌ها این­قدر تلاش می­‌کنند تا انسان، انسان را استثمار نکند، لذت نبرد؟ این توطئه­‌ی مارکسیست­‌ها بوده که آنارشیست‌­ها را هرج­ ومرج­ طلب بنامند؛ چون سوسیالیست‌های واقعی آنارشیست­‌ها هستند و دلیل­ش هم این است که هرگز در پِی قدرت نبوده‌­اند. اساسن قدرت انسان را آلوده می­‌کند. این­همه حکومت کمونیستی در قرن اخیر داشته‌­ایم اما حالا می­فهمیم که وقتی کروپوتکین به لنین می­گفت: «هی احمق! تو به تنها چیزی که ربط نداری، انقلابی بودن است» چه آگاهی و درک بزرگی داشت. لنین همیشه به انقلابی بودن­ش پُز می­‌داد. کانون نویسندگان ایران نیز کتاب تاریخ صد سالگی انقلاب اکتبر روسیه را منتشر کرده است! بلاهت تا بدین حد!؟ یعنی هنوز می‌­شود در رسای دیکتاتوری مثل استالین نوشت؟ مثلن رهبر راه کارگر مقالاتی درباره‌ی فیدل کاسترو دیکتاتور کوبا نوشته و چنان قلم­ فرسایی کرده که انگار در حال توصیف خداست. این­ عده نگاهی شیعی و مذهبی دارند و فقط به یک راه برای نیل به آزادی معتقدند. به همین دلیل من از ایدئولوژیست­‌ها انزجار دارم و اساسن ما به این دسته هیچ ربطی نداریم. اصولن حکومت‌­های ایدئولوگ مانند جمهوری اسلامی یا شوروی سابق، دوآلیست هستند و جامعه را به دو دسته‌­ی خودی و غیرخودی تقسیم می‌­کنند
اما واقعن چرا برخی این­قدر عجولانه درباره‌­ی تِز ایرانارشیسم یاو‌ه‌­پراکنی می‌­کنند؟ وقتی از استفان مالارمه‌ی شاعر خواستند نظرش را درباره‌­ی ترور و بمب­گذاری آنارشیست­‌ها بیان کند، گفت: «من کوچک­تر از آنم که راجع به اعمال این مقدسین نظری دهم.» درست است، حقیقتن چنین کسانی مقدس هستند. آدمی که جان­ش را کف دستش می­‌گذارد و یک پایگاه بسیج (پایگاهی که مرکز ظلم و مردم آزاری­‌ست و به نام امنیت، جامعه را ناامن می­‌کند) را به آتش می­‌کشد، قدیس نیست؟ چرا مردم در ایران از نیروی انتظامی و بسیج و سپاه متنفرند؟ چون پسر فرمانده‌­ی نیروی انتظامی سیصد میلیارد تومان از موسسه­‌ی ثامن‌­الحجج باج می­‌گیرد. چنین فرمانده‌­ای باید به جامعه امنیت دهد و جلوی باج­گیرها را بگیرد، نه این­که پسر خودش سرباج­گیر باشد. در مبارزه با حکومت باج­گیران، عده­‌ای قیام می­‌کنند و پایگاه آنان را آتش می­‌زنند. اما دیگران به آن­‌ها فحش می‌­دهند! مالارمه­‌ی شاعر نمی­‌تواند از چنین افرادی بد بگوید و معتقد است این اکت آنارشیستی مقدس است. چه­ طور می­‌توانید به آن‌ها فحش دهید؟ آیا کسانی که جنبش ما را تروریستی می­‌خوانند، به اندازه­‌ی سر سوزنی فعالیت انسانی کرده‌­اند؟ تمام سلطنت­ طلبان دوره­ی پهلوی از زمان رضاشاه تا به امروز معادل کارهای من را انجام داده‌­اند؟
ایرانارشیست­‌ها می­‌گویند دولت را کوچک و قدرت را تحقیر کنید تا دیگر هیچ زورگویی مقدس نشود. در واقع ما می­‌خواهیم هر مقدسی بدل به معمولی شود وگرنه ایران نام دیگر جهنم خواهد شد. تاویل این چند جمله­ چیست؟ رهبر ایران در حال حاضر سیّد و مقدس است. در روستاها برای سیّد محله­ نذر می‌­کنند تا در کارهای روزمره‌­اش موفق شود و علاوه بر این اگر اتفاق خوبی ­برای نذرکننده‌ها افتاد، به سید محله پول می‌دهند! دولت کوچک چه معنایی دارد؟ در حال حاضر تمام دولت در تهران متمرکز است و همه­‌ی امکانات و ثروت از آن‌جا در سراسر ایران پخش می‌شود. به همین دلیل خوزستان و یا بلوچستان این­گونه بدبخت است، در کوردستان کار نیست و مرد بانه‌ای مجبور به کول­بری‌ست. این یعنی دولت در ایران به خوبی در شهرهای دیگر پخش نشده. پس قدرت را تحقیر کنید و دست به کوچک کردن دولت بزنید تا آن‌چه خواسته‌ی شماست در سرتاسر ایران مثل مراکز استان‌ها پخش شود. استان­دار هر استان باید مستقل باشد نه این‌که مثل یک غلام حلقه به گوش منتظر اوامر پایتخت بماند. او باید استقلال داشته باشد تا درآمد آن استان را در همان­جا تقسیم کند، یا به عبارت دیگر مثل یک رئیس‌­جمهور برای استان خودش تصمیم­ بگیرد. اگر چنین ساختاری تشکیل شود، دیگر هیچ قومیتی مدام برای احقاق حقوقش اعتراض نمی‌کند و اتحاد بیش­تری بین اقوام شکل خواهد گرفت. ما چه نیازی داریم یک قبیله را به زور نگه داریم تا عذاب بکشد. اگر قرار باشد عرب‌های خوزستان مدام در رنج باشند، به مرور با ما احساس بیگانگی خواهند کرد. آن‌ها فقط به زبان دیگری حرف می‌زنند و خودشان را ایرانی می‌دانند، اما اَعمال حکومت مرکزی به شکلی‌ست که انگار آن‌ها ایرانی نیستند؛ چون رفتار برابری با آن­­‌ها نمی‌­شود. اگر بخشی از سرمایه و امکاناتی که از خوزستان مدام به تهران منتقل می‌شود، به بلوچستان یا دیگر جاها برود، آیا باعث اتحاد بیش­تر کشور نمی‌­شود؟ این اساس تفکر ماست. تعداد امام‌زاده‌ها طی این چهل سال، چهارهزار برابر شده و این در حالی­‌ست که می‌گویند مردم ایران ضد عرب‌ هستند، اگر این‌طور است پس چرا این­همه امام‌زاده‌ی عرب را می‌پرستند؟ ملاها مدام تولید خرافه می‌کنند و باعث عقب‌گرد جامعه می‌شوند. وقتی خرافات رواج پیدا می­‌کند، جامعه در سطح قبیله‌ای می­‌ماند. مدرنیزاسیون و تکنولوژی جدید به علت مصرف‌گرایی وارد اجتماع می‌شود، اما از آن سو حکومت با ساختن امام‌زاده، ایران را به قعر تاریخ و قرون وسطا می‌فرستد و چنین تضادی قابل هضم نیست و در نهایت مردم را بدبخت می­‌کند. این‌ها مسائلی‌ست که حتی در دانشگاه‌ها به آن اشاره نمی‌شود و اساتید هم به نوعی گرفتار همین خرافات هستند. مثلن از زیباکلام می‌پرسند «اگر دخترت بی‌حجاب از خانه بیرون برود، آیا جلوی او را می‌گیری؟» و او پاسخ می‌دهد «نه، اما از این کارش خیلی ناراحت می‌شوم!» چنین کسی ادعای رادیکالیسم دارد و رسانه‌ای مثل دویچه­‌وله هم به او جایزه‌ی آزادی بیان می‌دهد! به همین دلیل است که ما می‌گوییم هر مقدسی را باید بدل به معمولی کرد. اگر کسی سید و محمدزاده است، به خودش ربط دارد نه به ما. خود محمد بین یاران­ش فرقی نمی‌گذاشت و برده‌ی سیاه­پوستی به اسم بلال را موذن کرد. پس چرا حالا ایرانیان به سیدها بیش­تر از مردم عادی ارجحیت می‌دهند و احترام می­‌گذارند؟
حکومت ایدئولوژیک ناگزیر از تقسیم مردم به دو دسته‌ی خودی و غیرخودی‌ست. پس اشتباه نکنید، ما مثل حزب‌های دیگر نیستیم، احزاب ایرانی یا برای خواباندن اعضا تاسیس شده‌اند یا برای بیداری مخوف دوآلیستی. من می­‌خواهم مردم را نسبت به دشمنی با خودشان و صنعت غیرسازی آگاه ‌کنم. هیتلر در کتاب «نبرد من» می‌نویسد: «اگر می‌خواهید مردم را در حالتی نگه دارید که علیه شما طغیان نکنند، آن‌ها را مدام از خطر بیگانه بترسانید.» کاری که خامنه‌ای در آن استاد است و مدام از دشمن موهوم می‌گوید. او این کار را از هیتلر یاد گرفته و دائم مردم را از دشمن می‌ترساند.
در گزاره‌­ی دیگری در توئیتر می­‌نویسم: «آنارشیست‌ها واقعی‌ترند چون مدام پی تحقق غیرممکن‌اند. در قاموس ما عیاش‌های آلبر کامویی، «نمی‌شود» وجود ندارد. بی­خود نیست که مدام از راه تازه می‌رویم. هیچ­‌چیز لذت‌بخش‌تر از زندگی در خطرناک نیست.» همه برای امنیت تلاش می‌کنند و تمام فعالیت‌های سیاسی ایران در طول تاریخ در جهت ­امنیت ­محوری بوده، نه آزادی و عدالت‌محوری. آن‌ها یک زندگی امن می­‌خواستند، کاری که یک دیکتاتور هم می‌تواند برای مردم انجام دهد. مثلن خامنه‌ای پُز می‌دهد که داعش به ایران دسترسی ندارد، در حالی­‌که داعش نیز ساخته­‌ی دست خود جمهوری اسلامی­‌ست. در زمان شاه هم کشور امنی داشتیم، اما آیا آزادی در کشور حاکم بود؟ در آن برهه امنیت مالی وجود داشت و قیمت دلار برای سال‌های متمادی ثابت مانده بود. در واقع هویدا با نبوغ خود کار غیرممکنی را ممکن کرد، اما او نیز در نهایت به دست ملاها اعدام شد. بهتر است از این زاویه موضوع را بررسی کنیم و ببینیم مسئله­‌ی ما واقعن چیست؟ آیا به دنبال امنیت هستیم؟ دلیل این­که انقلاب فرانسه مثل انقلاب آمریکا به پیروزی نرسید، چه بود؟ البته این انقلاب تاثیر خودش را گذاشت و همه از آن عبرت گرفتند، اما دیگر مشابه این انقلاب تکرار نشد. انقلاب فرانسه به پیروزی نرسید؛ زیرا برای فقرزدایی اتفاق افتاده بود. در حال حاضر در انگلیس و فرانسه فقیر وجود ندارد، اما آزادی آن­گونه که در آمریکا هست در انگلیس و فرانسه نیست. البته اوضاع­ این دو کشور در سال­‌های اخیر خیلی بهتر شده، ولی ما در آمریکا یک آزادی درازمدت را شاهد هستیم و در آن­جا انسان به انسان خدمت می­‌کند. ما کاری به دو حزب حاکم در آمریکا یعنی دمکرات و جمهوری­‌خواه نداریم، اساسن آنارشیست­‌های آمریکایی مخالف سیاست­‌های ترامپ هستند و اکثر مخالفت­‌ها از جانب آنارشیست­‌ها مطرح می­‌شود. ما نگاهی کلی داریم، آمریکا نسبت به بقیه­‌ی کشورها­، کشور آزادی­‌ست. اما این حرف به این معنا نیست که آزادی کامل در آن­جا وجود دارد و همیشه انتقاداتی در میان است. ما حزب به آن معنایی که بین ایرانی­‌ها مشهور است، نیستیم. اساسن این­که ما آنارشیست هستیم دلیل نمی­‌شود به دیگران اجازه­‌ی حرف زدن ندهیم. ما حرکت و جنبش را به فعالیت حزبی کلاسیک و جانب‌دارانه ترجیح می‌­دهیم زیرا در ایران فعالیت حزبی صرفن ایدئولو­ژی­ محور است و نگاه خیر و شری و دوآلیستی و اساسن دوگانه ­سازی را ایجاد می­‌کند. مثلن فرض کنید من بگویم ما آنارشیست هستیم و کسی که از ما نیست، دشمن ماست. در حالی که این نگاه درست نیست زیرا بقیه دشمن ما نیستند، کما این­که خانواده و دوستان من می­‌توانند آنارشیست نباشند، اما هم­چنان دوست و خانواده­‌ی من باقی بمانند. آنارشیسم یک نحله­‌ی زیستی­‌ست، و هیچ اجباری برای آنارشیست شدن در کار نیست. ما، مردم و جامعه را به دو دسته‌­ی خودی و غیرخودی تقسیم نمی‌­کنیم و از غیرآنارشیست­‌ها نمی‌­ترسیم، چون آن­‌ها مخوف نیستند. به همین علت می­‌گویم ما ضد حکومت ایدئولوژیک‌­ایم و شیفته­‌ی حکومتی هستیم که در آن نمایندگان مجلس از چند حزب باشند. قدرت و کشور چندحزبی را ستایش می­‌کنیم و حتی کشورهای چندحزبی مثل انگلیس و آمریکا را که محوریت‌­شان با یک دوآلیته­‌ی حزبی­‌ست، قبول نداریم. مثلن در انگلیس با حزب کارگر و حزب محافظه­‌کار مواجه­‌ایم و در آمریکا قدرت بین جمهوری­‌خواهان و دمکرات­‌ها رد و بدل می‌­شود و یک دوآلیته­‌ی خیر و شری نیز در آن­جا برقرار است. از نظر ما بهتر است از این دوآلیسم فراتر برویم و چند حزب قدرتمند داشته باشیم. در انگلیس هر شش سال یا حزب کارگر قدرت را در دست می‌­گیرد یا حزب محافظه­‌کار و محال است حزب سوم یعنی حزب سبز به قدر کافی رای بیاورد. مثلن در انتخابات دو دوره­‌ی قبل، حزب اول بیش­ترین رای را نیاورد و مجبور شد با حزب سبز متحد شود تا به اکثریت آرا برسد و بتواند نخست­ وزیر را انتخاب کند. اصل قضیه این است که ما حکومت تک ­حزبی را نمی­‌توانیم بپذیریم و دنبال خودی و غیرخودی­‌سازی نیستیم.
در توئیت­ دیگری نوشتم: «ما با خدا خودارضایی نمی­‌کنیم، اما اگر خدایی هم در کار باشد، بی­‌شک برده‌­دار نیست، فقط انسان است که انسان را برده می­‌خواهد». یعنی ما اعتقادی به خدا نداریم، اما اگر همان­طور که می­‌گویند خدایی وجود داشته باشد، این خدا برده‌­د­ار نیست و مثل خدای اسلام آدم­‌ها را محدود و مقید به نماز خواندن نمی­‌کند. قطعن خدا از انسان­‌ها انتظار بردگی ندارد و این آدم­‌ها هستند که از آدم‌­های دیگر برده می­‌سازند. به همین دلیل آنارشیست­‌ها ضد استعمار، استثمار و استبداد هستند؛ زیرا امکان ندارد کسی قدرت را در دست بگیرد و استعمار را اِعمال نکند. در واقع غیرممکن است در جامعه­‌ای دولت اقتدارگرا و قدرتمند حاکم باشد اما این اقتدار منجر به استثمار و استبداد نشود، چرا که استبداد خصلت هر قدرتی‌­ست. برای مثال استبداد در کشوری مثل ایران به بالاترین حد خود می­‌رسد و در جایی مثل سوئد در پایین‌­ترین نقطه می­‌ایستد. اساسن هیچ انسانی آزاد نیست، آن­­‌ها فقط آزادند که ارباب خود را انتخاب کنند! در واقع در جهان حاضر انسان آزاد وجود ندارد، و آن آزادی که شاهدش هستید، آزادیِ خریدنی­‌ست و طبیعتن برای خرید باید پول داشته باشید و اگر پولی در جیب­تان نباشد آزاد نیستید؛ چون نمی‌­توانید آزادی مورد نظر را بخرید. پس هیچ انسانی هنوز به آزادی دست پیدا نکرده و شما فقط در انتخاب ارباب آزاد هستید و این خصلت دمکراسی حال حاضر است. ایرانارشیسم تلاشی­‌ست جمعی جهت نابودی سنت­‌های ارباب­‌رعیتی. ما دمکراسی واقعی می­‌خواهیم نه دمکراسیِ بانکی و پول‌­محور، و نه دمکراسی­‌ای که هر کس پول بیش­تری داشته باشد و تبلیغات بهتری بکند، برنده می‌­شود. منظور ما دمکراسی شعور‌ی‌­ست. ما جامعه­‌ای می‌خواهیم که از نظر فرهنگی درست تغذیه بشود. نباید مردم را با فریب دادن به سمت خرافه سوق دهیم. دمکراسی فعلی فریب­‌محور است و کاملن منطقی‌­ست که در جامعه­‌ی خرافاتی ایران کارساز نباشد.
در آخرین توئیت نوشتم: «اگر به تئوری سیاسی عمل نشود از آن جز دروغ باقی نخواهد ماند، ایرانارشیسم تنها اسم یکی از ایسم‌­های سیاسی نیست، بلکه تئوری عمل به تئوری­‌ست.» یعنی تئوری عمل است یا عمل به تئوری، تئوری آن است. در ادامه می­‌گویم: «ایرانارشیسم منبع گرمابخش تاریخ است و هیچ قدرتی نمی‌­تواند مانع تحقق آرمان‌­هاش شود، چون ما در تخیل آزادیم.» آن­‌ها می­‌توانند من را زندانی کنند ولی تخیل را نمی‌­توانند از من بگیرند و در قفس بگذارند، چرا که من در زمینه‌­ی تخیل از بهترین‌­ها هستم و اساسن هیچ‌کس نمی­‌تواند از پس تخیلات یک شاعر بربیاید. من از همه شاعر می­‌سازم و به آدم­‌ها یاد می‌­دهم که در درون آزاد باشند، حتی اگر در بند و یا زندانی­‌اند. اگر یک تئوری سیاسی عملکردی نباشد و در خیابان نوشته نشود و اساسن به خیابان نرسد، آن تئوری مطلقن سیاسی نیست و بیش­تر دروغ­ بافی‌­ست و در عین­‌حال با صنعت فریب­کاری مرتبط است. خیلی از مرام­نامه­‌های سیاسی این­گونه­‌اند و به هیچ عنوان قابلیت اجرایی ندارند. مثلن ما اول عملیات ساعت سیاه را انجام می‌­دهیم و بعد آن را می­‌نویسیم و می­‌گوییم این کار ما یک تظاهرات نمادین بود. در قانون اساسی ما گفته شده که ایرانی­‌ها اگر معترض‌­اند می­‌توانند به خیابان بیایند و تظاهرات کنند اما دولت که باید مجری این قانون باشد ضد این قانون عمل می­‌کند و افراد معترض در خیابان­‌ها را شناسایی، دستگیر و شکنجه می‌­دهد. برای همین ما نمی‌­توانستیم در کشورمان تظاهرات کنیم و فکر کردیم بهتر است در نقاط مختلف ایران یک کار خاص را هم­زمان و به صورت انفرادی انجام دهیم که همان معنای تظاهرات را بدهد و بعد در هزاروپانصد نقطه­‌ی کشور بیت رهبری را آتش زدیم. یعنی بیت رهبری را به زباله‌­دان تاریخ نسبت دادیم. خواهید دید که حرف من پرت نیست زیرا به ­زودی بیت رهبری با محتویات و آشغال­­‌هایش به زباله‌­دان تاریخ خواهد پیوست و در نهایت خواهد سوخت. ما وعده­‌ی سر خرمن نمی‌­دهیم، همین حالا تمام اکت­‌های ما نتیجه داشته، ولی با هر اکتی که آغاز می‌­کنیم معمولن پای یک مخالفت در میان است و این مخالفت­‌ها هم از جانب ملاها و ملازاده­‌هاست و هنوز هم ملا و ملازاده علاوه بر نفت و گاز، چیزهای دیگری هم از ما می­‌دزدند. زمانی که در ایران بودم مصاحبه­‌ای کردم و به تمسخر گفتم که انقلاب ایران یک انقلاب پست­‌مدرنیستی­‌ست. دقیقن یک هفته بعد از آن مصاحبه، «علی لاریجانی» که حالا رئیس مجلس است و در آن زمان رئیس صدا و سیما بود، سرمقاله­‌ای در روزنامه­‌ی تازه ­تاسیس «جام­‌جم» نوشت و در آن سرمقاله به پست­‌مدرن بودن انقلاب اسلامی تاکید کرد! بعد از آن ماجرا رویکرد جمهوری اسلامی نسبت به پست‌­مدرنیسم بهتر شد. تا قبل از آن وقتی بحث از پست­‌مدرنیسم می­‌شد انگار داشتیم از یک مرام سیاسی برانداز حرف می‌­زدیم و مطرح کردن آن خطرناک بود. اما با مصاحبه­‌ی من پست‌­مدرنیسم بدل به مقوله‌­ای عادی شد. به‌­خصوص وقتی درباره­‌ی تکنیک احیای سنت حرف زدم و گفتم در انقلاب اسلامی در نهایت به دین رجوع شد و این موضوع می­‌تواند در یک گرایش پست­‌مدرنیستی قرار بگیرد و با احیای سنت مرتبط باشد. البته من قصدم تمسخر آن­‌ها بود. بعد از جنگ جهانی، آلمان­‌ها جا  نداشتند و از طرفی باید به مردم اسکان می­‌دادند، در نتیجه تصمیم گرفتند آپارتمان­‌های قوطی­ کبریتی بسازند. آپارتمان­‌هایی با متراژ کم و استتیک ابزورد، اما این کارشان باعث بالا رفتن آمار خودکشی در آلمان شد. بعد از آن ماجرا قرار شد فضای حسی این آپارتمان­‌های مدرن را بیش­تر بکنند تا مردم در خانه­‌های خود لحظات عاطفی‌­تری داشته باشند. بنابراین بخشی از آرشیتکت داخلی این آپارتمان­ را تغییر دادند. مثلن در گنبدها و نماهای داخلی دست بردند و این تغییرات را از معماری باروک و خانه‌­های ویکتوریایی الهام گرفتند و بعد این رویه را وارد معماری مدرن کردند و از این طریق معماری پست‌­مدرن پدید آمد. در واقع پست­‌مدرنیسم از طریق معماری و احیای سنت وارد عرصه شد و برای این­که در آلمان با خودکشی مقابله کنند از سنت برای ایجاد فضای عاطفی بهره بردند، مثلن با ساخت بالکن در ساختمان­‌ها فضایی حسی­‌تر ایجاد کردند تا افراد مجالی برای هوا خوردن و نفس کشیدن داشته باشند. در حالت کلی معنای احیای سنت این بوده است. در انقلاب اسلامی مردمی که در زمان شاه زندگی می­‌کردند اسلام را محوریت قرار دادند. اما این می­‌تواند انقلاب پست­‌مدرنیستی به معنای منفی آن باشد. کما این­که میشل فوکو قبل از انقلاب پنجاه ­و هفت، در سفر به ایران و با دیدن تظاهرات مردم مقاله‌­ای می‌­نویسد و از انقلاب اسلامی دفاع می‌­کند. اما یک ماه پس از این­که گاردهای تمامیت‌­خواهانه­‌ی این رژیم را می­‌بیند، حرفش را پس می­‌گیرد و علیه انقلاب اسلامی مصاحبه می­‌کند و مقاله­‌ی دیگری را در مخالفت با آن­‌ها می­‌نویسد. مسلمانان مقاله‌­ی اول فوکو را که قبل از پیروزی انقلاب نوشته، ترجمه کرده‌­اند اما مقاله­‌ی بعدی را نادیده گرفته‌­اند و طوری شده که وقتی بحث از فوکو می­‌شود، عده­ای سریع می­‌گویند او از انقلاب پنجاه ­و هفت دفاع کرده است! در حال حاضر مشابه کار فوکو را ژیژک انجام می­‌دهد و ممکن است چامسکی هم دست به چنین کارهایی بزند. این دو در داخل ایران نیستند و نمی‌­دانند از چه چیزی دفاع می‌کنند. چامسکی و ژیژک ضد سیاست­‌های ترامپ هستند، در حقیقت تمام روشن­فکرهای جهان مثل این دو نفرند، اساسن سرمایه‌­داری کلاسیک مورد نفرت تمام روشن­فکران جهان است و همه باید گارد بگیرند، ولی گاهی ممکن است منافع همان استعمار یا سرمایه‌­داری کلاسیک با منافع مردم ایران این­همانی داشته باشد. اما آن روشن­فکران در جریان نیستند، آن­‌ها فقط می­‌بینند که پای آمریکا در میان است و در هر شرایطی باید با آمریکا مخالفت بکنند و این­جاست که اوضاع خراب می­‌شود و من به آن­‌ها می­‌گویم که ما حق نداریم در امور کشورهای مختلف دخالت کنیم چرا که از داخل آن کشورها بی­‌خبریم. این موضوع را روشن‌فکران جهانی هنوز نمی‌­دانند، ما مدام باید مردم­‌خواه باشیم و از سیاست‌­های مردمی پیروی بکنیم؛ زیرا رنجی را که مردم متحمل هستند، ما متحمل نمی­‌شویم. من معمولن پتیشن­‌هایی را که مربوط به کشورهای دیگر را امضا نمی‌‌کنم. اغلب دوستان نیز سر این موضوع از دست من شاکی­‌اند و می­‌گویند چرا از امضا کردن این پتیشن­‌ها خودداری می­‌کنی؟ جواب من این است که من نمی‌­دانم در آن کشور چه خبر است و باید در رابطه با جزئیات سیاسی آن کشور بیش‌تر بدانم. متاسفانه اغلب امضاهایی که در رابطه با ایران جمع می­‌شود، پیشنهادش توسط جاسوس‌­های رژیم در خارج  از کشور مطرح شده و من نمی‌­توانم از کنار این مسئله به سادگی رد شوم. اخیرن نیز در برنامه‌ای از چامسکی به خاطر امضای نامه‌ای که به موگرینی (مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا) نوشته شده بود و در آن خواستار حفظ برجام توافق هسته‌ای ایران با قدرت‌های بزرگ جهانی شده بودند، انتقاد کردم و تاکید کردم که روشن­فکری جهان هنوز در این رابطه بی­‌تجربه عمل می­‌کند و بهتر است این موضوع را یاد بگیرد؛ چون قرار نیست ما خیر و شری عمل بکنیم. ممکن است آمریکایی که ملاها به آن شیطان بزرگ می­‌گویند در جاهایی به نفع انسان عمل کند، کما این­که ممکن است خامنه­‌ای نیز گاردی انسانی بگیرد. از این زاویه است که ما به مشکل برمی‌­خوریم، برای همین به شما می­‌گویم که یک حزب یا یک حرکت را فقط در زمینه­‌ی همان حرکت تایید بکنید. اگر من الان کسی را تایید بکنم به این معنی نیست که فردا هم او را تایید خواهم کرد. من آن اکت را تایید کردم نه آن شخص را. مثلن در رابطه با ری­‌استارت تنها آتش زدن پایگاه بسیج مورد تایید من است، نه چیزهای دیگرش. ایرانی­‌ها به این درک نرسیدند که ما در چینش و چیده شدن آزادیم؛ یعنی می­‌توانیم چیزهای خوب را سوا بکنیم و از این چیزهای خوب یک مجموعه بسازیم. همان کاری که من در ایرانارشیسم کردم. من در این تز از تمام جریان­‌ها و ساختارهای سیاسی با توجه به فرهنگ خودمان، انتخاب کردم و آن‌ها را کنار هم چیدم و در نهایت ایرانارشیسم ساخته شد. اگر هم پیشنهادی نبود خودم پیشنهاد دادم، مثل تاسیس ادارات همه­‌پرسی. در اصل این­جا فقط چینش من مطرح است و حالا عده­ای از این چینش تقلید می‌­کنند. مسئله این نیست که من برای اولین بار از دمکراسی مستقیم حرف زدم، موضوع این‌جاست که برای اولین بار من از میکس دمکراسی مستقیم و دمکراسی غیرمستقیم در ایران صحبت کردم.

منبع کتاب ایرانارشیست‌ها از فردا آمده‌اند

اشتراک بگذارید!