متنی از کتاب «آنارشیستها واقعیترند»
گيرم كه از تاريخ نداند ولى از همين ديروزِ نزدیک كه بايد بداند، پس چرا جشن مىگيرد!؟ چرا قاتلى را به قاتلِ ديگر ترجيح مىدهد!؟ او شاعر است، نويسندهست، هر ساله مرثيهاى براى مرگ مختارى مىنويسد، روشنفكرى مبارز است، فكر مىکند كه سالهاست دارد عليه حكومت مىجنگد و انتظار دارد تاريخ از اين توّهمى كه او دارد قدردانی کند. در حالى كه خود از تاريخ هيچ نمىداند يا عمد دارد كه فراموش كند. او مدير و متفكر نيست چون به خاطر نمىآورد و حكومت اسلامى از همين ضعف او استفادهها كرده؛ از روشنفكرى ظاهرن مستقل، بى كه بداند يا بخواهد سربازى جان بر كف مىسازد. تعداد اين مزدوران كم نيست؛ كم نيستند تعداد آنهايى كه خوشحالند. درى نجف آبادى قاتل روشنفكران دهه هفتاد يا ملاى شكنجهگر محمدى رى شهرى از زمره هفت نفر اولى هستند كه انتخاب كردهاند تا بروند خبرگان و نقشهى قتل بكشند. مدياها همه خوشحالند كه جاى قاتلها عوض شده، نجف آبادى جاى يزدى نشسته رى شهرى جانشين مصباح شده. واى اين گروتسک را تاريخ چه نام مىدهد جز بلاهت!؟ دارم به شعور و شجاعت پوينده فكر مىكنم وقتى كه فرياد برمىداشت بيشتر ما از زمره ناباورانيم پس چرا بايد اساسنامهى كانون نويسندگان را خدا آغاز كند!؟ دارم به مختارى كه مرگ او دارد هى بچه مىكند فكر مىكنم، به سامى به سيرجانى به دو بطرىِ خالى مشروب كه روى مرگ مترجم بورخس، پاز، ملويل و كنراد و كوندرا انداختند، به احمد ميرعلائى فكر مىکنم، به زالزاده و تفضلى، به غفار حسينى كه صدايش فقط در خانه خفه شد. دارم به دادگاهى كه هرگز عليه رى شهرى و نجف آبادى تشكيل نشد فكر مىكنم. يعنى روشنفكر امروزينِ ايرانى كسىست كه جان مىگذارد تا جاى دادگاه، قاتل روشنفكران را بر كرسىِ مجلس خبرگان بنشاند!؟
فوریه 2016