(سخنرانیِ آقای علی عبدالرضایی در گروه تلگرامی حزب ایرانارشیست که توسط ادمینهای فعال به صورت متن پیاده و در کتاب <شرلوژی> منتشر شده است)
روشنفکر کسیست که سوال میکند، زور را نمیپذیرد و به دنبال منطق و تعقل میرود. درست مثل لیلیث یا همان شیطان که از خدا پرسید چرا بین او و آدم برابری برقرار نیست؟ در واقع شرط پذیرش، منطق و مقبولیت حکم است. بسیاری بر این عقیدهاند که آنارشیسم، ضد رئیس است، اما آنارشیسم ضد رئیس و لیدر نیست. آنارشیسم در واقع در پی مقبولیتی برای رسیدن به ریاست منطقیست. به جای شاه یک ریاست منطقی میتواند حاکم باشد و در همین راستا حکومت کمیتهها و حکومت محلی مطرح میشود.
اساسن فلسفه به معنای نقد است و هر جا بحثی از فلسفه باشد، ما با نقد طرف هستیم. در قدیم، ما «ردیه» را داشتیم که به معنای نقد بود اما امروز اگر اخبار و جراید را دنبال کنید، در حوزههای علمیه نشانی از ردیهنویسی پیدا نمیکنید. طلاب دیگر با هم بحثی ندارند و همگی وقایع و مباحثی را که در گذشته، محل بحث و اختلاف نظر بود پذیرفتهاند و با هم به توافق رسیدهاند. فیلسوفانی که بر مبنای سنت اسلامی مشغول تحصیلاند، دیگر آن سنت را رعایت نمیکنند. آنها اصلن برای تحصیل به آنجا نرفتهاند و بیشتر به یک لشکر مذهبی و ایدئولوژیک شبیهاند و در آن فضا انگار قرار نیست کسی سوالی بپرسد؛ چون اساسن اهل «نه» نیستند. نه» اهمیت زیادی دارد، «نه» فلسفهباز است. در قدیم، فیلسوفان ما از «نه» نمیترسیدند و از ردیهنویسی هیچ ابایی نداشتند. ردیهنویسی به معنای تفکر آزاد بود، جامعه هم ردیهنویسی را دوست داشت و آن را دنبال میکرد. مثلن اگر ابوحاتم رازی، چه در مجلس مناظرهاش و چه در اعلام نبوت، بر تفکر زکریای رازی ردیه نوشت، جامعه این اجازه را به زکریای رازی میداد که با مطرح کردن دیدگاهش، در مقابل ابوحاتم که حاکم و داعی بزرگ اسماعیلیه بود، قد علم کند. علاوه بر این، ردیهای که ابنسینا بر ابوالحسن عامری مینویسد، ردیهنویسی غزالی علیه فیلسوفان هم عصرش و پاسخی که سهروردی و ابنرشد به غزالی میدهند، نشان میدهد در آن زمان، ما دارای حیات فلسفی بودیم و حکمتی وجود داشت که مدام میخواست خودش را تازه کند. تا قبل از دوران صفویه «نه» برای ما ارزش داشت و صرفن متضادی برای کلمهی «آری» محسوب نمیشد. «نه» فلسفهساز بود. البته نمیتوان هرگونه «نه»ای را ارزشمند تلقی کرد، در اینجا منظور من «نه»ایست که حاصل تفکر و برآمده از نقد باشد. روشنفکر ایرانی فکر میکند صرفن باید در مقابل حکومت و قدرت، کورکورانه «نه» بگوید و اگر جایی «آری» گفت، یعنی بردهی حکومت است. او بیشتر خیر و شری عمل میکند. درست است که روشنفکر باید در قبال خواستههای قدرت (دشمن)، «نه» بگوید، اما این «نه» عقلی و فلسفی نیست؛ چون گاهی امکان دارد حق با بلاهت باشد! روشنفکر کسیست که سوال میکند و کورکورانه چیزی را نمیپذیرد. پس شیطان یک روشنفکر است؛ زیرا کورکورانه چیزی را قبول نکرد. او از خدا پرسید چرا من باید آدم را سجده کنم و حق هیچگونه اظهار نظر و ارادهی شخصی نداشته باشم؟ چرا باید او از من برتر باشد؟ در واقع شیطان زیر بار حرف زور نرفت و همین برای اثبات روشنفکر بودن او کافیست.
»نه» مدخلی برای فکر کردن است. وقتی شما در مقابل چیزی که منطقی به نظر نمیرسد «نه» میگویید، باید توضیح دهید که چرا اهل «نه» هستید. اغلب روشنفکران ایرانی برای «نه»ای که به کار میبرند، هیچ توضیح و توجیهی ندارند. «نه» علاوه بر بزرگ بودنش، استتیک هم دارد و این استتیک «مخالفت» است، شما باید علت مخالفت خود را بدانید. همانطور که آنارشیسم برای مخالفت با ریاست، دلیل دارد و طرفدار ریاست منطقیست. آنارشیسم میخواهد قدرت مرکزی دارای کمترین قدرت باشد و اساسن قدرت در کل سیستم توزیع شود، به این دلیل ایجاد قدرتهای محلی را پیشنهاد میکند، مثل همین شوراهای شهری که در ایران هست. باید در تمام حوزهها این کار انجام گیرد تا جامعه به سمت دیکتاتوری نرود. بهتر است جامعه توسط مردم اداره شود و همه سهمی از قدرت داشته باشند .آنارشیستها کسی را که شرایط ریاست ندارد، به عنوان رئیس نمیپذیرند. یک آنارشیست با خود میگوید چرا کسی که از من باهوشتر و تحصیلکردهتر نیست، باید رئیس من باشد؟ رئیس باید بیشتر از من بداند و من از او بشنوم و یاد بگیرم تا یک دلیل منطقی برای ریاست او بر خودم اقامه کنم. خلاصه اینکه «نه» سازندهی فکر و فلسفه است و به تو قدرت میدهد تا در برابر بدویّت بایستی.
دانلود کتاب شرلوژی از اینجا
این سخنرانی را در ساوندکلاود بشنوید