(بخشی از سخنرانی آقای علی عبدالرضایی در گروه تلگرامی حزب ایرانارشیست که اخیرن در کتاب شرلوژی منتشر شده)
در ایران یا بهتر است بگویم در بسیاری از کشورها و فرهنگها، زن را موجودی عاطفی و نرم تصور میکنند. «سیمون دوبووار» میگوید: «ما زن به دنیا نمیآییم، بلکه زن میشویم.» یعنی زن به همان شکلی درمیآید که جامعه به او پیشنهاد میکند و این موضوع به خصلت بازار و مسئلهی سیستم تقاضا مربوط است. در واقع جامعه انتظاراتی از جنس زن دارد و او را به شکل آن انتظارات درمیآورد؛ به همین دلیل عصیان علیه جامعه، علیه باور و علیه رسمیت امری ضروریست. مثلن این باور بین مردم جا افتاده که زن حتمن باید زیبا و کمرباریک باشد و همین موضوع منجر به رژیم گرفتن بسیاری از زنها شده، البته اوضاع در ایران فجیعتر است؛ چون زن در آنجا بیشتر جنبهی سکسی و مصرفی پیدا کرده و حتی فمنیستترین زنها نیز خودشان را در هیئت کالا میبینند. در حالیکه چنین نگاهی کاملن غلط است و اساسن نگاه آزادی نیست. ما باید بیشتر به مسئلهی زن بپردازیم؛ زیرا برخی باورها دربارهی زن از اساس اشتباهند. مثلن چرا میگویند زن خشن و خشممحور نیست!؟ اصلن چرا زنها را سوسول فرض میکنند؟ اکثر پارتیزانهای شعوری و خشمگین ما، زن هستند و در این مدت بسیاری از خشنترین و خطرناکترین عملیاتها را آنها انجام دادهاند. در قیام فرودستان چهکسی شجاعت به خرج داد، روسری را بر سر چوب گذاشت و جنبش رزا پارکس میدان انقلاب را رقم زد؟ زنها میدانند اگر در مکانهای عمومی بدون حجاب باشند، پلیس دستگیرشان میکند و کتکشان میزند، اما هرگز عقبنشینی نمیکنند و به مبارزه ادامه میدهند. آیا چنین کاری شجاعت نمیخواهد و خشممحور نیست؟ اینجاست که میفهمیم طبقهبندی از اساس اشتباه است. برای ما مسئلهی زنان اهمیت زیادی دارد؛ چون آزادیخواهیم و میدانیم پیشنیاز آزادی رسیدن به عدالت است و پیشنیاز عدالت هم، داشتن جامعهای بدون تبعیض. تبعیض در هر جامعهای با تبعیض جنسیتی آغاز میشود و روزی که موفق شویم تبعیض جنسیتی حاکم در ایران را از بین ببریم، بیشک در آن روز به آزادی نیز خواهیم رسید. فمنیسم نظریهی عجیبیست و اساسن همهی فمنیستها جز لیبرالفمنیستها متاثر از آنارشیستها هستند. در کل آنارشیستها و فمنیستها بسیار بههم نزدیکند.
آنارشیستها از اواسط قرن نوزدهم (بین سالهای ۱۸۶۰ و ۱۸۵۰) انتقاد خودشان از کاپیتالیسم و دولت را با انتقاد شدید از مردسالاری گره زده بودند. یعنی همزمان که ضد دولت و سرمایهداری بودند و از منافع کارگر دفاع میکردند، تحقق برابری جنسیتی هم برایشان از اهمیت بالایی برخوردار بود. تکتک متفکرهای آنارشیست (جز پرودون و تا اندازهای اشترنر) ضد مردسالاری و خواهان برابریاند. آنها از آزادی زنان دفاع کرده و قرائتی فمنیستی را به دست دادهاند. در بین متفکران آنارشیست هم تعداد زنهای متفکر زیاد است (مثل اِما گلدمن و…). هیچ جریان چپ یا راستی نیست که مبارزهای را آغاز کند و از زن هم بگوید. نگاهی به جریانهای کمونیستی، سوسیالیستی و… بیندازید، درست است که آنها از زنان دفاع کردهاند، ولی ماهیت ضد کاپیتالیستی جنبششان مقدم بر مسائل جنسیتی بوده است. این زنهای آنارشیست بودند که قبل از شکلگیری فمنیسم برای اولین بار فریاد زدند «جهان مدرن تحت سلطهی مردهاست».
مثلن «آنا ماریا موزونی» ایتالیایی که در آرژانتین زندگی میکرد، مینویسد: زن بهزودی میفهمد کشیشی که او را لعنت میکند، قانونگذاری که به او ظلم میکند، شوهری که او را به یک شیء جنسی تقلیل میدهد، چشمچرانی که مدام اذیتش میکند و آن کاپیتالیستی هم که با دسترنج او (زن کارگر) ثروتمند میشود، همگی مرد هستند. اینجا دقیقن نقطهی تقاطع و اتحاد آنارشیستها و فمنیستهاست.
مناسبات مردسالاری در غرب و در خیلی از کشورها عوض شده، البته نمیتوان ادعا کرد مردسالاری بهطور کامل از بین رفته، مثلن من هنوز نشانههای مردسالاری را در انگلیس میبینم و در آمریکا هم این مسئله کاملن مشهود است، اما وضعیت این کشورها قابل قیاس با وضعیت حاکم در ایران نیست. در ایران به طرز عجیب و غریبی سیطرهی زامبیوار مردسالاری را میبینیم و زنها هنوز در زندگی خصوصی و اجتماعی خودشان برده محسوب میشوند. اگر در ایران یک زن کارگر باشی، سه نوع ستمگر به تو ظلم میکند: اول مرد، دوم کارفرما و سوم شرع، شرعی که جنسیت مردانه دارد. اساسن ایرانارشیسم کاملن بر این موضوع اشراف و آگاهی دارد و بر پایهی این آگاهی، مبارزه علیه مردسالاری را به اندازهی مبارزه علیه دولت مقتدر و کاپیتالیسم ضروری میداند و این مبارزه را هرگز متوقف نخواهد کرد؛ چون تا مردسالاری از بین نرود تبعیض جنسیتی پابرجا میماند. شایعترین نوع تبعیض، تبعیض جنسیتیست. میدانیم که بیعدالتی از تبعیض آغاز میشود و وقتی تبعیض از میان برود، ما یاد میگیریم که بین دو چیز فرقی قائل نشویم و این دو چیز هر چیزی میتواند باشد. در واقع تبعیض جنسیتی مادر تمام تبعیضهاست و اگر بتوانیم آن را از بین ببریم، همزمان تبعیض نژادی و تبعیض طبقاتی هم از بین خواهند رفت. تنها در چنین حالتی ما به عدالت خواهیم رسید و وقتی عدالت محقق شود، آزادی نیز تحقق پیدا خواهد کرد. تا وقتی در ایران زن به عنوان کالا خریداری شود و با تعیین مهر و شیربها به فروش برسد یا در خانه تحت عنوان خانهدار حبس شود و مدام با حجاب، او را بپوشانند و حذفش کنند، محال است آنجا برابری اتفاق بیفتد و جامعهای آزاد شکل بگیرد. در ایران هنوز بردهداری حاکم است؛ اساسن تا زمانی که زن مهر و شیربها میگیرد یک برده محسوب میشود و زن برده همیشه تحت سیطرهی مرد میماند. پس ایرانارشیسم مجبور است مدام برای آزادی و رفع تبعیض جنسیتی مبارزه بکند.
ما چرا فریاد میزنیم که از فردا آمدهایم؟ چرا انقلاب ساختاری را هدف غایی و نهایی خودمان انتخاب کردهایم؟ چرا میگوییم تا قبل از براندازی باید در خیابان اکت داشته باشیم؟ البته فراموش نکنید که بعد از براندازی انقلاب اصلی کلید میخورد و کار ما تازه آغاز میشود. انقلاب ما باید انقلابی ساختاری باشد. ما سوسیالیستهای ایرانی و سلطنتطلبها را مطلقن قبول نداریم؛ زیرا این دو دسته هیچ درکی از ساختارهای سیاسی ندارند و بیشتر به دنبال انقلابی روبنایی هستند. تحقق انقلاب ساختاری برای ما بسیار مهم است، در چنین انقلابی شاهد تغییر در تمامی مناسبات و ساختارها خواهیم بود و بیشک اولین چیزی که باید تغییر کند، رابطهی بین زن و مرد است. مبارزه علیه مردسالاری تا وقتی مرد زن را به عنوان ناموس خودش کنترل میکند، ادامه خواهد داشت و این یعنی تا زمانی که زن تحت کنترل مرد است، انقلابی رخ نخواهد داد.
وجود شکاف و دوآلیسم جنسیتی، بنیادیترین دلیل به وجود آمدن جامعهی طبقاتیست. اولین طبقهبندی اجتماعی زمانی آغاز شد که مرد شروع به حکمرانی بر بدن زن کرد و در نهایت بیرحمی زن را در طبقهی پست و پایین و خودش را در بالاترین طبقه قرار داد. جامعهی طبقاتی بر اساس جداسازی شکل میگیرد و هیچ جداسازیای فجیعتر از جداسازی جنسیتی نیست. البته ما علیه شکاف طبقاتی هم فعالیت میکنیم و اساسن هستیم تا شکاف بزرگی که بین طبقهی فرودست، متوسط و بالادست وجود دارد از بین برود. جامعهی طبقاتی اول بر اساس جنسیت تعیین شد. زن از نظر زامبیهای دوران عرب جاهلی ضعیفتر بود و نوعی کالا محسوب میشد، آنها با حمله به کشورهای دیگر میخواستند مرد را بکشند و زن و دختر او را به دست آورند، در واقع زن و دختر غنائم اصلی جنگ محسوب میشدند و امامان شیعه هم از همین رویه پیروی میکردند. متاسفانه این طبقهبندی و جداسازی در رگ و ریشهی ماست و تا از بین نرود، کشورمان رنگ آزادی را نخواهید دید.
اِما گلدمن میگوید: «پیشرفت، آزادی و استقلال زن، فقط و فقط باید از خودش سرچشمه بگیرد. اول، از طریق قبولاندن خودش به عنوان یک شخصیت یا یک شخص حاوی فردیت و نه به عنوان یکی از زنانی که صرفن کالای سکس محسوب میشوند.» کسانی که با من داستاننویسی کار کردهاند میدانند فرق بین تیپ و شخصیت چیست، زنها در جوامع سنتی و مردسالار به عنوان تیپهای اجتماعی حضور دارند و فاقد شخصیتند. به ندرت در چنین جامعهای زنی شخصیت خاص خودش را پیدا میکند.
مردی که در ایران یک زن را عقد میکند، به او شیربها میدهد و خرج عروسی هم به عهدهی اوست، و در نهایت مالک بدن زن میشود. اِما گلدمن بعد از شرط اول، شرط دوم را «رد کردن حق هر مردی بر بدن زن» میداند. یعنی اینطور نباشد که شوهر بر بدن زن حقی داشته باشد و هر وقت دلش خواست با زن سکس کند و خودش را مالک بدن او بداند. در ایران یکی از دلایل طلاق، عدم تمکین زن از شوهرش است به این معنا که اگر مرد بخواهد با همسرش بخوابد و زن راضی به سکس نشود، مرد میتواند او را طلاق بدهد و دادگاه هم سریع حکم طلاق را صادر میکند! گلدمن در شرط سوم میگوید: «با سر باز زدن از باردار شدن (مگر آنکه خودش بخواهد)، از طریق سر فرود نیاوردن در برابر خدا، دولت، جامعه، شوهر، خانواده و…» او میگوید یک زن باید از افکار عمومی جاری رها شود و نباید از قضاوت مردم بترسد و اساسن نباید به جامعه اجازهی قضاوت بدهد.
کارگزاران جامعهای که قضاوت میکند مردها هستند، و چون مردها به دلیل سلطهی مردسالاری، مدام مسئول و عهدهدار استثمار و حاکمیت بودهاند، وقت آن است که به جامعه استتیک زنانه بدهیم و جامعه را زن بکنیم. باید به زنها فرصت مدیریت داد و یا شرایطی را مهیا کرد که در آن لااقل شانس برابر برای مدیریت داشته باشند. اگر جامعه زنانه شود، اجتماع و کشوری غیر اقتدارگرا خواهیم داشت که تعاون ایرانارشیستی و اشتراک جمعی در آن حرف اول را خواهد زد. اما سوال اینجاست که آیا ما باید هیرارشی مردانه را بدل به هیرارشی زنانه بکنیم؟ یعنی اگر قبلن همهی رئیسها مرد بودند، حالا باید زن باشند؟ نه، این کار درست نیست و متاسفانه خیلی از فمنیستها این اشتباه را مرتکب میشوند و سعی دارند هر چیزی را که مرد است، بدل به زن بکنند و مطلقن درک درستی از برابری ندارند. در واقع خود این مسئله هم معضل بزرگی برای ماست.
مونثسازی ایرانارشیستی یعنی چه؟ مونثسازی جامعه نمیتواند بدون خودمدیریتی و عدم تمرکز قدرت تحقق پیدا کند. کشورهایی که حکومت مرکزی مقتدر دارند، از هیرارشی و سلسلهمراتب پیروی میکنند و اساسن سلسلهمراتب در ساختارهایی وجود دارد که حاوی اتوریته باشند و اتوریته محصول مدیریتهای سلسلهمراتبیست. در اصل اتوریته و اقتدار در این حکومتها نقش اول را ایفا میکند و خود اتوریته از زمره دلایل پیدایش جامعهی مردسالار است. برای محقق شدن مونثسازی، باید اتوریته از سیستم حذف شود و هیرارشی را هم از بین ببریم، چون در صورت از بین رفتن هیرارشی، سیستم پتانسیل تبدیل شدن به زن را پیدا خواهد کرد. فمینیستها با توجه به تجربه و باور آنارشیستها به عدم تمرکز قدرت و اصالت خودمدیریتی، از ساختارهای سلسلهمراتبی منزجرند. خیلی از فمنیستها هم به سازمانهای استوار بر اصول دمکراسی مستقیم و سیستمهایی که دارای فرمهای سیاسی زنانهاند، باور دارند؛ یعنی معتقدند که اگر دمکراسی مستقیم وجود داشته باشد و مجموعهی زنها حق تعیین سرنوشت خودشان را داشته باشند، جامعه بهطور اتوماتیک زن میشود و چنین باوری منطقیست. جامعهی زنانه چه چیزی را میتواند به ارمغان بیاورد؟ در جامعهی ایران زنها از استتیک مردانه برخوردارند. اگر به حرکت و بدن بازیگران زن در تئاتر و سینمای ایران توجه کنید، کاملن متوجه این موضوع خواهید شد. در کمدیهای تلویزیونی ایران همه در حال جک گفتنند، طوری که اگر چشمهایتان را ببندید و فیلم را نبینید، باز هم میخندید؛ زیرا ما با فیلم و تصویر مواجه نیستیم و سر و کار ما بیشتر با حوزههای ذهنی و گفتار است. یعنی حوزهی گفتار بر نوشتار غلبه کرده، ما فقط چیزهایی را میشنویم و نیازی نیست چشممان کار کند. در کمدی ایرانی ما با سینما طرف نیستیم، مشتی نقال فقط جک تعریف میکنند. اکثر کمدینهای ایرانی مثل «سیدکریم» (جکگوی دهه ۵۰ و ۶۰) هستند و نیازی نیست شما آنها را ببینید. این در حالیست که بازیگری رابطهی مستقیم با حرکت بدن دارد. وقتی حرکت بدن زن زیر چادر و مانتو مشخص نیست چگونه میخواهد اکت داشته باشد؟ تازه بازیگر زن ایرانی با میمیک چهره هم آزاد نیست؛ چون ممکن است چشمک بزند و چهرهاش سکسی بشود! به همین دلیل میگویم بازیگران زن سینمای ایران استتیک خود را مردانه کردهاند، یعنی شبیه مردها رفتار میزنند تا سبب تحریک و خودارضایی تماشاچی نشوند! این خواستهی ملاست! چرا که اگر از طریق این فیلمها تماشاچی خودارضایی کند، دیگر سراغ عقد و صیغه نمیرود و بیزینس ملا تعطیل میشود (این معضل تمام فکر و ذکر ملا را درگیر کرده است). ایرانارشیستهای واقعی هرگز اجازه نمیدهند ایدئولوژیهای اقتدارگرای چپ و راست با تولید گروههای شبهفمنیستی از آرمانهای فمنیسم سوءاستفاده کنند. برای مثال طی شش سال گذشته ما ایرانارشیستها بیشترین مقالات را علیه فمنیستهای مذهبی نوشتهایم. جنبشهای شبهفمنیستی حکومتی، همیشه سازمانهای سلسلهمراتبی و تمرکزگرا را بازتولید میکنند و این نوع فمنیستها معتقدند که داشتن کارفرماها، سیاستمداران و مدیرهای زن مشکل را حل میکند و ما را به جامعهی برابریخواه و عدالت جنسیتی میرساند. این در حالیست که مونثسازی جامعه مستلزم از بین بردن سیستم کارمزدی کاپیتالیستی و حاکمیت مدیریتیست. در واقع در وهلهی اول باید این سیستم از بین برود. فمنیستهای مسلمان نمیدانند آموختن اینکه چطور بتوانی به یک استثمارگر و ستمگر تبدیل بشوی، راه رسیدن به برابری نیست، بلکه چنین کاری فقط تبدیل هیرارشی مردانه به هیرارشی زنانه است؛ یعنی در این پروسه سلسلهمراتب مردانه بدل به سلسلهمراتب زنانه میشود. ما در بستری که زنها تجربهی مدیریتی و ریاست ندارند، در حزب ایرانارشیست کاری کردهایم که کنار هر مدیر مردی یک مدیر زن قرار بگیرد و این اکت ما کاملن عمدیست. البته کارمان جنبهی آزمایشی دارد چرا که نمیخواهیم به این باور تن بدهیم. ممکن است تمام مدیران ما به خاطر نحوهی اداره کردن، حرفهای بودن و تخصصشان، زن باشند، ولی فعلن در مرحلهی آزمایش هستیم. از آنجایی که زن ایرانی در ساختارهای احزاب و ساختارهای مدیریتی به بازی گرفته نمیشود، تجربهی کمتری دارد و اساسن احساس میکند که نباید به راحتی ویراژ بدهد، به همین دلیل او حتی در سخنرانی و حرف زدن نیز آزادی مردها را ندارد. ما سعی کردیم زنها را هم در چنین کارهایی دخالت بدهیم، در بعضی جاها بهجای اینکه مسئولیتی را به مرد بدهیم به زن دادهایم و در بعضی حیطهها هم مردها را مسئول کردهایم و این یعنی در شروع کار ممکن است توازن بههم بخورد. اگر زنها دنبال برابری هستند نباید اینگونه فکر کنند که با مدیر و رئیسجمهور و رهبر شدن مشکلشان حل خواهد شد؛ چون سرمایهداری باهوشتر از این حرفهاست، سرمایهداری بدون اینکه برابری جنسیتی را در ساختار و حوزهی سمنتیک و استتیک لحاظ بکند، برای مثال به جای رئیس مرد، یک رئیس زن انتخاب میکند. مثلن در انگلیس یک نخستوزیر به نام «مارگارت تاچر» وجود داشت. نوع رفتار و رلی که تاچر ایفا کرد از هر مردی مردانهتر بود. او فجیعترین سیاستها را علیه کارگری اعمال میکرد. در حال حاضر خیلیها دوستش دارند و عدهای معتقدند سیاستهای تاچر دنبالهی سیاستهای چرچیل بود. تاچر به نفع سرمایهداری عمل کرد اما سیاستهایش به کارگران زغال سنگ آسیبهای زیادی زد. مارگارت تاچر یک زن نبود، او فقط نخستوزیر انگلیس بود اما نمیتوان او را زن تلقی کرد. مشابه تاچر در کشورهای دیگر هم وجود دارد، «آنجلا مرکل» صدراعظم آلمان یک زن است، اما اغلب از گاردهای مردانه پیروی میکند. فکر نکنید اگر همهی رئیسجمهورها و رهبران عالم زن باشند، یعنی ما به اهدافمان رسیدهایم. عوض کردن سیستم کارمزدی سرمایهداری مهم است. باید سیستم را به سمت خودمدیریتی برد و کاری کرد که از این حوزههای تمرکزگرا، آن قدرتی که فقط در یک مرکز کار گذاشته شده، دفرمه شود. تنها در صورت دفرمه شدن چنین قدرتی، دیگر جنسیت جایگاهی نخواهد داشت و فرق بین زن و مرد هم از میان خواهد رفت. ارزش کار نیز بستگی به حرفهای بودن و ظرفیت هر فرد خواهد داشت، و در مواجه با زن و مرد به برتری علمی هر کدام توجه خواهد شد نه جنسیتشان.
اِما گلدمن میگوید یک زن برای اینکه به بازتعریفی از خود برسد و جایگاه واقعی خودش را در زندگی پیدا کند، باید علیه تمکین عصیان بکند. یعنی فقط در صورتی که دلش خواست تن به انجام کاری بدهد و اگر تمایلی نداشت هرگز اجبار را نپذیرد؛ چون زن برده نیست. بهتر است دربارهی آنارکوفمنیسم بیشتر مطالعه کنیم، آنارکوفمنیستها اعتقادات جالبی دارند و میتوانند به ما کمک زیادی بکنند. اصلن مسئلهی زنسازی یعنی چه؟ چرا ما جامعه را زن میخواهیم؟ آیا این حرف ما دربارهی تمام جوامع مصداق دارد؟ خیر، حرفهای ما فعلن در ایران، عراق، افغانستان و به طور کلی در کشورهای خاورمیانه مصداق بیشتری دارد، چون در این جوامع استتیک مردانه مد است و بر همهچیز سیطره دارد. این کشورها برای بهتر زندگی کردن ناگزیرند جامعه را زن بکنند و فوکوسشان روی مونثسازی باشد. جامعهی ایرانی دچار فقدان زن است. چرا باید زنها در ایران استتیک مردانه داشته باشند؟ تمام این فاطیکماندوها و زنهای حزباللهی دچار بحران هویت هستند. به بودوباششان توجه کنید و نوع حرف زدنشان را ببینید. برای اینکه رای بیاورند حرفهای فمنیستی میزنند، ولی حرفهایشان همزمان بر ضد نوع پوشش و رفتارشان است. فمنیستهای مسلمان به مثابه یک جک هستند. معیارهای فمنیستی این عده مسخره است، آنها هنوز از روش فاطمه زهرا پیروی میکنند! یک زن عرب متعلق به هزار و چهارصد سال پیش! دورانی که زن، برده محسوب میشد. آنها حتی نمیگفتند زن اگر کافر باشد او را میکشیم، چون اصلن زن را داخل آدم حساب نمیکردند و در قرآن هم مخاطب مردها هستند و به مردان گفته شده اگر مردی کافر بود میتوانید به همسرش تجاوز بکنید، دخترش را به کنیزی بگیرید و پسرش هم غلام شما محسوب میشود. یعنی در واقع این کتاب اجازهی تجاوز به پسر و دختر کافر را هم دادهست. پس بیس فمنیست مسلمان چیز احمقانهایست. اسلام ایدئولوژی مردسالاری است و استتیک ضد زن دارد و اساس آن در جهت فریب دادن زنهاست. به این جمله توجه کنید: «از دامن زن مرد به معراج رود!» این توهینآمیزترین جملهایست که برای تحمیق و فریب زنها گفته میشود. ملاها میگویند اگر مرد به معراج و هفت آسمان رفته و برای خود خدایی شده، به این دلیل است که زن او را به دنیا آورده و در واقع از دامن زن به این مقام رسیده! احمقانه نیست؟ تمام رنج و سختی و درد زایمان را زن تحمل کرده و در عوض مرد به معراج رفتهست! متاسفانه بعد از دوران صفویه و نظریهپردازی محقق کرکی اوضاع زن بهمراتب فجیعتر شد، کرکی در نظریهپردازیاش مدام توی سر زن زد و در واقع بعد از نظریهپردازی او زنها استتیک مردانه پیدا کردند و نقششان در جامعه روز به روز کمرنگتر شد.