اشاره: پارسال دقیقن در چنین روزهایی ایمیلم هک شد، ایمیلی که مکالمهی سالهام در آرشیو خود داشت و ناگهان بر باد رفت. چهار یادداشت زیر را همان زمان برای هکر جواد نوشتم.
۱
اول به موبايلم زنگ زد و صميمانه گفت خوبى على جان؟ تعجب كردم، معمولن ايرانىها به من زنگ نمىزنند، پرسيدم شما؟ گفت جوادم! نشناختى؟ به اين زودى فراموشم كردى؟ شمارهات را از رحمان گرفتم، گفتم رحمان را هم نمىشناسم، لطفن خودت را درست معرفى كن، بعد هم به تتهپته افتاد و فهميدم سرِ كارىست و قطع كردم. دوباره زنگ زد، جواب ندادم، بار سوم جواب دادم اما اين بار فقط الوالو كرد و هر چه گفتم جز الو نشنيدم تا اينكه قطع كرد و هنوز دقايقى نگذشته بود كه مربعى بر صفحهی ايميل آىپدم ظاهر شد و تقاضاى پسورد كرد، وقتى كه واردش كردم نوشت پسورد شما چند دقيقه پيش عوض شده! بعد از طريق آيفونم اقدام كردم پاسخ همين بود و سپس لپتابم را روشن كردم كه صفحهى روشنش بالا نيامده مُرد، بعد ديدم كه پسوردهاى هر دو اپل آىدىم هم عوض شده و رفتم سراغ ايميل ديگرم، آن را هم هک كرده بودند! بعد هم زنگ زدم به پليس اينترنتى تا در جريان قرار بگيرند و وقتى يک ساعت توضيح دادم، قرار شد آنها خودشان پيگيرى كنند. راستش من هنوز نفهميدم اينها چرا سرِ كالج شعر اينقدر حساس شدند، اينهمه صفحه و كانال ميليونى دارند پورنوسياسى و ضدشان مىنويسند، همه را ول كردهاند و دم به ساعت گير مىدهند به ما كه حرفى جز دربارهى شعر و شعور نداريم تا با كسى در ميان بگذاريم.
اگر روزى دربارهی مشكلاتى كه طى يازده ماه فعاليت در كالج شعر داشتيم به انگليسى بنويسيم، بىشک مخاطب خارجى حيرت خواهد كرد. حالا سه روز است كه ماموران علافِ اطلاعات دارند توى صفحات ايميل و فيسبوک و تلگرام و همين صفحهی اينستاگرام چرخ مىزنند، دنبال چى؟ نمىدانم، اينهمه هزينه و وقت صرف كردهاند تا درون نويسندهاى را بكاوند كه فرقى با بيرونش ندارد، اين را ديگر هر قاقى مىداند كه من سى سال است لخت و عور وسط ميدان زندگى مىكنم، ماندهام ورود به ايميل و صفحات مجازىم قرار است چه اطلاعات تازهاى نصيبشان كند! آدمهاى بدى هم نيستند، خوشبختانه سردارانِ اينترنتى امام زمان تاكنون از هيچ حسابم سوءاستفاده نكردهاند، تمام صفحات مجازىم هم دست نخورده باقى مانده دارند واو به واو، چتها و مسيجهاى خصوصىم را مىخوانند، طفلى! چه كار طاقتفرسايى! كاش لااقل چند سال پيش هكم كرده بودند و حالى مىبردند، اين اواخر يعنى طى يكى دو سال اخير حال عشقبازى نداشتم تا لااقل فيلم و عكسى گيرشان بيايد و جلقشان را بزنند، جواد جان! هى برادرانش! من سياسى هم كه باشم حكومت جد كمرزدهى ايران را پشيزى حساب نمىكنم و اگر دعوايى داشته باشم جز با نوليبراليسم جهانى نيست.
لطفن فعلن تشريف داشته باش، برات مىنويسم باز.
۲
جواد جان!
تو اگر فقط هكر بودى دلم نمىسوخت، اگر فقط يک پاسدار يعنى اگر تنها يک برده بودى مطلقن ناراحت نمىشدم، تو آدم بدى نيستى وگرنه اين صفحه را هم مىبستى، تو فقط مأمورى، و مأمور يعنى بردهى بردهاى كه خود بردهى بردههاى بعدىست، همهتان بردهى آنهاييد! اين آنها كه مىخواهم اينجا دربارهشان حرف كنم يک جور ديگرند جواد! آنها مثل آقات عمامه ندارند، فقط هارت و پورت نمىكنند، مثل امام تازهى لمپنهاى آمريكايى پيامبرانه حرف نمىزنند و با وعدههاى خركى، طبقهی فرودست را به رويا نمىبرند. ديگر دنيا دست سياستمدار جماعت نيست جواد! آنها نامرئىاند! حالا بُل نگيرى و فكر كنى منظورم هموست كه سربازِ اويى، نه! امام زمان كه چه عرض كنم آنها از خدا هم بالاترند، ايران آزمايشگاهشان بود، نتيجهى آزمايشِ احمدىنژاد چنان عالى از آب درآمد كه دارند عينهو سرىسازى مىكنند، پريروز احمدىنژاد آمريكايى رياست آغاز كرد و فردا روز هم انواع فرانسوى و آلمانى به بازار مىآيند. دوباره دنيا دارد برمىگردد به دورانِ اربابرعيتى جواد! البته حالا اسمش را شيک كرده و گذاشتهاند نوليبراليسم!
آنها بردهدارانى هستند كه ديگر بردهى زرد و سياه و مهاجر به كتشان نمىرود، حال مىكنند اگر جلوى تلويزيون بنشينند و به دست و پا زدنِ عروسک خیمهشببازیشان كه رييسجمهور كشورىست قاهقاه بخندند، دنيا خراب شده جواد! فرداست كه سرمايهدارى بيفتد به جان سرمايهدارى! ديگر نياز نيست كمونيستها با جيب خالى و پزِ عالى هى حسرت بخورند، به زودى گرگهايى كه مجبورند لاغرى كنند به جانِ چاقها مىافتند! آنها هم سرمايه دارند هم سرمايهگذار، يكى مثل لرى فينک كه تريليونتريليون در هر سوراخ كه بخواهد فرو مىكند تا دم به ساعت بچه كند، اخيرن اسمش لو رفته! اينها هر دوره چند عروسک را وقت انتخابات بزک مىكنند تا يكىشان را تو با رأى بخرى و پاى اطوارش به رويا بپردازى و براى هر دوتان پاى تلويزيون قاهقاه بخندد، ابر نوليبراليستها فقط اينگونه تفريح مىكنند جواد! آنها اسم ندارند، رسم ندارند، اغلب موسسهای دارند كوچک، پول را از سرمايهدارها و منابع مالى دولتها مىگيرند و سالانه هشتادوشش تريليون دلار، هر جاى دنيا كه چرب و چيلى باشد سرمايه مىگذارند و نفعِ نجومى مىبرند، شركت گمنامى مثل بلاكراک در نيويورک يكى از آنهاست كه سال گذشته حدود شش تريليون دلار وارد بازار كرد، در حالى كه بودجهى ساليانهى كشورى مثل آلمان از سيصدوپنجاه ميليارد دلار تجاوز نمىكند.
تو اصلن معنای این جملات را میفهمی جواد!؟ اینها فقط عدد نیستند، تو اصلن میتوانی صفرهای شش تریلیون را بشماری!؟ دارم برات از پول حرف میزنم که آقات خودش را براش سرِ توافقِ برجام جر داد تا پشیزی دستش را بگیرد و سرِ مردم بیچارهی سوریه بمب کند! کاش مرا میفهمیدی جواد! که اگر میفهمیدی صد سال سیاه هکم نمیکردی، برات باز مینویسم پسر! تو چندان بد نیستی، من معلمم! سعیام را میکنم، شاید عوض شدی!
۳
جواد جان، مرا ببخش، كمى تأخير داشتم، راستش بعدِ يادداشت قبلى يا خواب بودم يا بهشدت درگير، اول اين نامهى بالا را پليسى آمد و داد دستم، بهشدت مهربان و دلسوز بود، انگار پروندهام را خوانده بود و مىدانست اهل اين سوسولبازىها نيستم. بار اول يكى توى فيسبوک دربارهام چيزهاى عجيبغريب مىنوشت، آن زمان دوست دخترى داشتم پوليش كه به جد سكسى بود، بايد عكسش را ديده باشى، ايميلهاى سال دوهزار و هشت را كه چک كنى خواهى ديد عجب لعبتىست. همو وقتى در جريان آن بالماسكهى كذايى قرار گرفت اول براى فيسبوک نوشت و وقتى نتيجه نگرفت زنگ زد پليس و در چشم به هم زدنى غائله ختم شد. بعد از آن ازم امضا گرفتند و بايد به عنوان شهروندى انگليسى، هر سناريويى را كه عليهم فيلم مىكنند گزارش دهم. پليس كه رفت، دوست ژورناليسى زنگ زد و گفت حوالىِ خانهى من است و دوست دارد سرى بهم بزند، بار سوم است كه تلويزيونى خواسته با من دربارهی جنبش شعورى كالج شعر حرف بزند. اين بار قبول كردم، آىدى اسكايپ يكى از بهترين ادمينهاى كالج را دادم و گفتم او سخن گوى ماست. اول منمن كرد اما بعد براى هماهنگى شماره تلفنش را خواست، بعد هم چرخى توى گوگل زد و گفت اين دوستمان را كسى نمىشناسد، گفتم تو را مگر مىشناسند؟ ابرويى كج كرد و گفت من فقط در اينستاگرام چند صدهزار نفر فن دارم، گفتم آنها نفر حساب نمىشوند و صفحهى اينستاگرامِ يک كله خالىِ سريالهاى تلويزيونى را نشانش دادم كه پنج ميليون نفر پیش بودند! برخى گاو و گوسفند و جغله دورشان جمع كردهاند و باورشان شده، در حالى كه تخم چپ همين شاعران گمنامِ كالجى نيستند، تنها يازده ماه است كه دارند كار مى كنند اما مطمئنم از لحاظ نظرى و سواد تئوريک از شاعرى كه يازده كتاب منتشر كرده سرترند، همهشان هم جوانند، جوانانى كه اگر آشغالهايى مثل تو از اين بيش اذيتشان نكنند به زودى شعر فارسى را دگرگون خواهند كرد، هيچكدامشان هم سياسى كار نيستند جواد! در عوض جان مىدهند براى درک سمتِ تازهاى از فلسفهى ادبيات! تو اصلن اين حرفها را مىفهمى؟ شک دارم! شنيدهام حتى در بهار امسال، نيمكتِ پارکهاى ايران پر از برگ زرد بود، ديگر آنجا سبزى نمانده باقى بر درخت، و اگر رنگى در كار باشد جز كرمهاى سبزى چون شماها نيست كه زندگى باقى نگذاشتهايد، راستى چرا يادت نمىدهند كه مواد و موادچىهاى مخدّر را هک كنى؟
۴
جواد جان، تحمل مهمان زوركى هرگز برام آسان نبوده اساسن آدمِ مهماننوازى نيستم اما يک طورهايى تو اينجا هستى كه انگار نيستى، و همين حضورت را خواستنى كرده با اينهمه خيلى درست نيست كه تنها بخوانى. دلم مىخواهد بار بعدى كه اين صفحه را باز مىكنم تو را بخوانم، اين جورى هم دمكراسىِ متنى رعايت مىشود، هم فكر نمىكنم كه شما جنها از فرط بىخايهگى ترسناكيد. تهران كه بودم سالها در كلبهى تنهايى كه تهِ باغى بزرگ افتاده بود زندگى مىكردم، هر كه آنجا مىآمد شبانه جنّى سراغش مىرفت، پيش آمده بود گاهى كه اين جنّ لعنتى يكى را تا ميدان ونک دنبال كند، مثلن يک بار شاعرى حكومتى خواست بيايد به خانهام كه ادعاى درويشيّت و چيزدانى داشت، وقتى رسيد داشتم به طرزى نقشبندانه سماع مىكردم، نشسته بود در پذيرايى به تماشايم كه بادِ مادرقحبهاى از پنجرهى اتاق خوابم وارد شد و زد پرده را انداخت، بعد هم طفلى دِفرار! جماعتِ ترسو! همهتان اينگونهايد، تو هم ترس برت داشته مطمئنم، چيزى در عكسها ديدهاى كه عقدهاىت كرده مىفهمم، هميشه اينطور بوده من جنگلىام، مهمانِ ناخوانده اگر به خانهام بيايد و از چيز برى باشد جفت مىكند، من چيز براى ليلى كه شما اسمش را گذاشتهايد شيطان، كنار گذاشتهام. برادرانت با آىدىِ ترسو ديشب در تلگرام نوشتند كه عكسهام را پخش مىكنند، چه خوب! مدتهاست كه ديگر فاطى كماندويى به خانهام پست نشده! پخش كنيد آن چيز را كه خود داوطلب شوند، من براى هيچ زيبارويى نه ندارم، پاى بغلخُسب كه در ميان باشد فكرم از كار مىافتد و واهمه گورش را گم مىكند. مرگ اساسن حقير است مگر اينكه در تختخواب اتفاق بيفتد. راستى طى سه روز اخير، خيلىها كه خود را هكر معرفى مىكردند با من تماس گرفتهاند تا كمک كنند، همهشان روشنفكرانه مىنوشتند و انگار از فرهنگ جواد انزجار داشتند اما خودشان هم جواد بودند. تازه فهميدم تلگرامِ فارسى پاتوق هكرهاست، با كمال افتخار ادعا مى كنند فلانى را هک كردهاند و بقيه هم كف مىزنند براى شيرينكارىشان! مرتيكهى نخراشيدهى يغور، خود را مبارز و چپ معرفى مىكند و مىگويد كه خود هكر است! غبن اين است كه تو تنها نيستى جواد! روزگار غريبىست، جواد ايران را برداشته، هر كه مىبينى يک جورهايى هكر است.