پارتیزان‌ها چه کسانی هستند-علی عبدالرضایی

زمانی که ما از «پارتیزان» صحبت می‌کنیم، تصورات عجیبی در مورد آن‌ها ایجاد می‌شود و معمولن همه به افراد چهارشانه، دوره‌دیده و خشن فکر می‌کنند. وقتی کشوری بیگانه به کشور شما حمله می‌کند شما ناگزیر به بیرون راندن آن نیروی غاصب هستید و پارتیزان‌های ایرانارشیست نیروهایی مردمی هستند که طی تجربه‌ی چهل‌ساله به این نتیجه رسید‌ه‌اند حکومتی که بر آن‌ها سیطره دارد، حکومتی ایرانی نیست. برای همین به جای آن‌که آن‌ها را «چریک» بنامیم، به آن‌‌ها پارتیزان می‌گوییم. در کشور ما نهضتی به نام «نهضت سیاهکل» وجود داشت، و افراد این نهضت همه چریک بودند و با حکومتی دیکتاتور و مستبد می‌جنگیدند. ولی آن حکومت، حکومتی ملی بود و هدفش زوال کشور نبود؛ زیرا محمدرضاشاه را علی‌رغم عملکردهای اشتباهش، نمی‌توان فردی غیرملی تلقی کرد. در این چهل سال سیستمی بر ما سیطره داشته که از لحاظ فرهنگی، تبعیت از استعمار عربی می‌کند. برای مثال می‌بینیم چیزی که سال‌ها پرچم و نماد ملی ما بوده ناگهان از ما گرفته می‌شود و جای شیر و خورشیدی که از زمان ساسانی نقش سکه‌های ما بوده، «الله» می‌گذارند و آن را بیست‌ودو بار روی پرچم کشور که نمایه‌ی فرهنگ ماست، تکرار می‌کنند. این یعنی حکومت زبان و پرچم کشورمان را از ما گرفته‌ست. در تمام نامه‌های اداری کلماتی به کار می‌رود که یک ایرانی گاهی حتی معنای آن را هم نمی‌فهمد. پس در قدم اول پارتیزان‌ها افرادی هستند که غاصب بودن این حکومت را درک کرده‌اند و می‌دانند در تله افتاده‌اند. آن‌ها از جمله مردمی در دنیا هستند که به گروگان گرفته شده‌اند. اول مال آن‌ها را گرفتند. نفت و گاز و دریای‌شان تحت استعمار چین و روسیه درآمد. حکومت مرکزی به خاطر پول بیش‌تر حتی دختران ما را نیز به کشور‌های عربی صادر می‌کند. من اولین بار توسط یک غیر ایرانی با فاجعه‌ی مشهد آشنا شدم. دوست نویسنده‌ای دارم که از لندن به تهران و بعد از تهران به مشهد پرواز داشت. از این موضوع متعجب شدم و علت آن را پرسیدم و او در جواب گفت «آن‌جا ارزان‌ترین و زیباترین زنان جهان را دارد». فکرش را بکنید مشهد را که جنبه‌ی مذهبی به آن داده‌اند، به عنوان سکسی‌ترین شهر دنیا بنا کرده‌اند. این اتفاقی‌ست که آن‌جا رخ داده و ایرانی‌هایی که دم از ناموس می‌زنند، از این موضوع بی‌خبرند! اما پارتیزان کسی‌ست که به این امر واقف است. بسیاری از پارتیزان‌های ما معلم، شاعر‌ و در حالت کلی جوانانی به ‌ستوه آمده‌اند. آن‌‌ها دوره‌دیده‌ نیستند بلکه فقط اصل قضیه را فهمیده‌اند و حضور پیدا کرده‌اند و باقی را نیز فرا می‌خوانند. قطعن ترس در وجود کسانی که شعارنویسی می‌کنند، وجود دارد. اما با این‌حال آن‌ها تن به خطر می‌دهند و می‌دانند که راه دیگری نیست؛ زیرا وقتی شما را چپاول می‌کنند ناگزیرید که خشن عمل کنید. شعار ما این است: «ما هیچ‌چیز را برای خود نمی‌خواهیم بلکه همه‌چیز را برای همه می‌خواهیم.» پارتیزان یک فدایی‌ست اما قرار نیست پارتیزان‌ها بجنگند تا بمیرند. آن‌ها می‌جنگند که زندگی را به دست آورند. پارتیزان شاید یک دانشجوست و عضو جناح سیاسی خاصی نیست اما رنج  را فهمیده، او در واقع خود فریاد است و تنها فرق او با دیگران، رسیدن به شعور و دانایی‌ست. پارتیزان می‌داند که اعتقاد، افیون است و جامعه‌ی ما بیش‌تر از اعتقاد، به اعتماد نیاز دارد. شخص ثروتمندی را می‌شناختم که افسرده بود و راه‌کاری برای فرار از افسردگی می‌خواست، تنها مشاوره‌ی من به او این بود که به دیگران کمک کند. نه این‌که پولی به کسی بدهد بلکه کاری کند که فرد دیگری خوشحال شود. چنین کاری هم نوعی عمل پارتیزانی محسوب می‌شود، لزومی ندارد پارتیزان فقط مزدورآزاری کند و شعار بنویسد. او می‌تواند به دیگران زندگی دهد و آن‌ها را شاد کند. دین یعنی نقشه‌ی‌ راه برای نشان دادن مقصد، ولی تنها یک راه برای رسیدن به مقصد کافی نیست. راه‌های بی‌شماری به اندازه‌ی تمام انسا‌ن‌ها برای رسیدن به مقصدِ درست وجود دارد و پارتیزان‌ها نیز خلاق‌اند و کار‌های‌ مختلفی را برای رسیدن به هدف که همان امکان زندگی‌ست، انجام می‌دهند. در حال حاضر تقریبن تمام ایرانی‌ها مخالف حکومت‌اند، حتی همان پاسداران و بسیجی‌ها که حقوق‌بگیران رژیم‌اند، مانده‌اند که چه راهی را انتخاب کنند. گفتمان ما ناگزیر است که فراگیر شود. سوال این‌جاست که ما باید چگونه عمل کنیم؟ ما باید اکثریت شویم زیرا وقتی به اکثریت برسیم، رژیم به طور کامل نامشروع می‌شود. در حال حاضر مسئله‌ی اصلی ما، رهایی از چنگ اهریمن است. اما متاسفانه همه نسبت به این موضوع بی‌تفاوت‌اند. افراد زیادی حزب می‌زنند و فعالیت می‌کنند، ولی صرفن چند پیشنهاد برای بعد از براندازی دارند و برای شرایط فعلی ما پیشنهادی نمی‌دهند. بهترین راه این است که تعداد پارتیزان‌ها بیش‌تر شود؛ زیرا پارتیزان کسی‌ست که از هر فرصتی استفاده می‌کند تا به بدنه‌ی حکومت ضربه بزند و آن را ضعیف کند. اگر ترامپ با بیرون آمدن از برجام، بیرون حکومت را ضعیف می‌کند؛ ما باید رژیم را از درون بپوسانیم و ضعیفش کنیم. قرار نیست پارتیزان فریاد بزند و بگوید که من ایرانارشیستم، چرا که یک ایرانارشیست واقعی یعنی یک حیله‌گر واقعی. شما در مقابل شیطان تنها با استتیک شیطان می‌توانید مقابله کنید و راه دیگری جز این ندارید. شما پارتیزان‌‌ها می‌توانید بسیجی شوید و به دل پایگاه‌ها بروید تا بهتر به حکومت ضربه بزنید و مردم را به آگاهی برسانید. این کار شما نوعی مبارزه محسوب می‌شود. در اصل شما داخل سیستمی می‌شوید تا آن را از درون دچار ریزش بکنید. می‌خواهم بگویم هر کسی که پی به ظالم بودن این سیستم و زجر کشیدن مردم برده، پارتیزان است. اگر من شاعر وارد میدان شده‌ام به این دلیل است که به کسی اعتماد ندارم، وگرنه شاعر را چه به مبارزه‌ی سیاسی!؟ من نمی‌خواهم کسانی که به آگاهی و شعور رسیده‌اند، وارد هر گروه و حزبی بشوند. برای همین مدام در حال بحث و سخنرانی هستم و حالا به جرات می‌گویم که ما می‌توانیم یک برنامه‌ی سیاسی را تدوین کنیم. عده‌ای پارتیزان‌های فرهنگی هستند و عده‌ای پارتیزان‌های ایران‌بان. اما پارتیزان ایران‌بان چه کسی‌ست؟ پارتیزان ایران‌بان همان ایرانارشیستی‌ست که دغدغه‌ی وطن دارد. او می‌خواهد شناسنامه‌ی خود را داشته باشد و عاشق ایران و ایرانی‌ست، ولی تمام این‌ها دلیل نمی‌شود که از غرب و انگلیسی و آمریکایی متنفر باشد؛ زیرا فهمیده که چنین دیدگاهی احمقانه است. پارتیزان ایران‌بان می‌داند که اگر مشکلی به وجود بیاید، باید به دین‌ش که چیزی جز وطن و زبان خودش نیست، پناه ببرد. ایرانی‌ها انسان‌های بسیار مهربانی هستند، ولی حکومت موفق شده به کمک حزب توده و سایر احزاب موجود، جوی را در خارج از کشور به وجود بیاورد که ایرانی‌ها همه از هم متنفر باشند. اگر این‌جا با یک ایرانی صحبت کنی، متوجه می‌شوی که او سعی دارد مدام از ایرانی‌های دیگر بد بگوید؛ چون فکر می‌کند که این کار نشان‌دهنده‌ی پیشرفت است و نمی‌داند که خودش قابل مقایسه با سایر ایرانی‌ها نیست. اساسن چنین فردی احمق است. یکی از کار‌های کثیف فعالین فرهنگی جمهوری اسلامی این بود که جاسوسانی را در قالب احزاب مختلف در میان مردم فرستاده و کاری کرده که همه به هم مشکوک‌ شوند و از هم بترسند. باید این مانع را از نابود کنیم و دیوار ترس را بشکنیم  و برای آزادی خودمان وارد عمل شویم. شخصی از من پرسید که چرا شما و پارتیزان‌ها مدام فحش می‌دهید؟ در پاسخ به او گفتم حکومتی که در کشور ایران مستقر است، مدام به مردم تجاوز می‌کند و با استفاده از قدرتی که در اختیار دارد، پول مردم را می‌دزدد. اگر هم کسی اعتراضی کند، فوری زندانی و بعد اعدام می‌شود. چرا به چنین حکومتی معترض نمی‌شوید و به فحش دادن کسی که به ‌ستوه آمده و تمام هستی‌اش را از دست داده، اعتراض می‌کنید؟ اگر دقت کنید می‌بینید که کسانی هم‌چون اصلاح‌طلبان به جای انتقاد از ظالم، مدام در حال تذکر دادن به مردم هستند. مظلوم اگر فریاد نزند و اعتراض نکند، جرم‌ش از ظالم بالاتر است و فرقی با یک جنده‌ی فکری‌ ندارد. در اصل مظلوم است که ظالم را می‌سازد. من فحاشی را به آن‌ها یاد می‌دهم تا ایده بگیرند، وقتی می‌گویم «مادرسید» به آن‌ها ایده می‌دهم و زمانی که بحث «ملا‌گایی» را پیش می‌کشم، آن‌ها را به لحظه‌ی ارگاسم می‌رسانم. باید بگویم افرادی که این موضوع را نمی‌فهمند مطلقن درکی از زبان ندارند. ما باید در هزار جهت انقلاب کنیم. ما تنها آنارشیست نیستیم، بلکه ایرانارشیست هستیم و ایرانارشیست تز جدیدی‌ست که می‌توان گفت آنارشیست‌ها زیرمجموعه‌ای از آن هستند. هیچ آنارشیستی از ملیت حرف نمی‌زند و این در حالی‌ست که بیس ما ملیت است. ما متاخر‌تریم، پس چیز جدیدتری داریم و اساسن هر چه متاخر‌تر باشی یعنی به‌روز‌تر هستی. تک‌تک ما پارتیزان و ایران‌بانیم، چرا که وقت می‌گذاریم و جمع می‌شویم تا کاری بکنیم. خلاصه این‌که پارتیزان موجود عجیب و غریبی نیست، پارتیزان همان همسایه‌، برادر و خواهر شماست. همان کسی که می‌ترسد، ولی باز هم شعار می‌نویسد و می‌داند که ناگزیر باید این کار را انجام دهد. پارتیزان‌، کثافت‌ها، ملا‌ها و خانواده‌ی خامنه‌ای را می‌شناسد و از آن‌ها انزجار دارد. ما دیکتاتور نیستیم ما به ‌ستوه آمده‌ایم و به جنون رسیده‌ایم و تحت هیچ شرایطی به ملا و خرافات رحم نمی‌کنیم. ما پارتیزانیم اما تو هم می‌توانی پارتیزان باشی.


منبع: کتاب آنارشیست ها از فردا آمده اند

اشتراک بگذارید!