توافق شوم روسیه و امریکا بر سر تقسیم پرشیای کوچک

پرشیای کوچک

توافق شوم روسیه و امریکا بر سر تقسیم پرشیای کوچک
یا   از پرشیای ما فقط زبان پارسی مانده

 مواضع تحلیلی شورای هماهنگی حزب ایرانارشیست، بخش اول:

الف) سیاست موازنه‌ی مثبت: عبارت است از سیاستی که به ما می‌گوید برای حفظ امنیّت ملّی در برابر تهدیدات دو قطبِ قدرت جهانی، در ازای هر امتیازی که به یک ابرقدرت داده‌ایم، یک امتیاز به ابرقدرت دیگر نیز بدهیم. مثلاً اگر امتیاز نفت جنوب در دست انگلیسی‌هاست، امتیاز نفت شمال را به روس‌ها بدهیم.

ب) سیاست موازنه‌ی منفی: عبارت است از سیاستی که به ما می‌گوید برای حفظ امنیّت ملّی، در ازای هر امتیازی که یکی از دو ابرقدرت جهانی طلب می‌کند، یک امتیاز از امتیازاتی که پیشتر به ابرقدرت دیگر داده‌ایم را ملغی کنیم. مثلاَ وقتی روس‌ها تقاضای امتیاز نفت شمال را ارائه می‌کنند، ما امتیاز نفت جنوب را از انگلیس‌ها پس بگیریم.

پ) در ۱۳۲۳ امتیاز نفت شمال از سوی روس‌ها درخواست شد. محمد مصدق در مجلس چهاردهم نطقی کرد در ردّ این درخواست. بخشی از این نطق از این قرار است: “هر گاه ما از سیاست موازنه مثبت پیروی کنیم باید امتیاز نفت شمال را برای مدت 92 سال بدهیم و به این طریق، موازنه سیاسی برقرار کنیم. گذشته از اینکه ملت ایران برای همیشه، و اکنون مجلس با این کار موافق نیست و دادن امتیاز مثل این است که مقطوع الیدی برای حفظ موازنه، راضی شود تا دست دیگر او را هم قطع کنند.” پیگیری سیاست موازنه‌ی منفی از سوی مصدق، منجر به سلب امتیاز نفت جنوب از انگلیسی‌ها و ملّی شدن صنعت نفت گردید.

ت) در زمان به قدرت رسیدن مصدق، روس‌ها و انگلیسی‌ها دو ابرقدرتی بودند که جهان سیاسی ایرانِ آن زمان می‌شناخت. انگلیس قدرت غالب و میدانی بود. روسیه قدرتی روبه‌رشد و گسترش داشت و بیشتر دارای قدرت نظری و رسانه‌ای بود تا قدرت میدانی. حزب توده بازوی قدرتمند روس‌ها در ایران بود و دربار شاهی بازوی قدرتمند انگلیس‌ها.

ث) در تاریخ ایران، دو دوره وجود دارد که سیاست موازنه‌ی منفی به عنوان سیاست رسمی کشور مطرح شده است. دوره‌ی اول دوره‌ی ۲۷ ماهه‌ی قدرت محمد مصدق است. این دوره را دوره‌ی سیاست موازنه‌ی منفی حقیقی و خالص می‌نامیم. دوره‌ی دوم، دوره‌ی به قدرت رسیدن روح‌الله خمینی است. این دوره را دوره‌ی سیاست موازنه‌ی منفی شعاری و آلوده می‌نامیم.

ج) یک سیاست حقیقی و خالص عبارت است از سیاستی که در عمل آنچنان رفتار می‌کند که در نظر بیان داشته. مثل سیاست موازنه‌ی منفی مصدق که برا اساسِ آن، نطق ِ مصدق در مجلس چهاردهم منجر به لغو امتیاز نفت جنوب می‌شود.

چ)  یک سیاست شعاری و آلوده عبارت است از سیاستی که از الگوی نظریِ یک سیاستِ حقیقی و خالص پیروی می‌کند، امّا در عمل رفتاری می‌کند که الزاماً نه متضاد بلکه متفاوت است.

ح) سیاست موازنه‌ی منفی محمد مصدق منجر به رفع وابستگی کشور به انگلیسی‌ها شد. سیاست موازنه‌ی منفی خمینی منجر به تبدیل شدن ایران به مستعمره‌ی پنهان روسیه.

خ) استعمار پنهان عبارت است از استعماری که خویِ استقلال‌طلبیِ مردمان مستعمره را در نظر می‌گیرد و در توافقِ پنهان با سیاستمدارانِ حاکم، به تاراجِ خاموش منابع ملّی مستعمره می‌پردازد. در استعمار پنهان، سیاستمدارانِ خودفروخته اجازه‌ی تند‌ترین حملات به کشور استعمارگر را دارند. مثلاً خمینی می‌تواند با توهین‌امیزترین و منتقدانه‌ترین ادبیات در باره‌ی شوروی سخن بگوید.

د) کنشگری که سیاست موازنه (اعم از منفی یا مثبت) را الزامی می‌کند، همیشه آن ابرقدرتی‌ست که سهمی درخور از منابع ملّی کشور مستعمره ندارد. مثلاً در 1323، روس‌ها ابرقدرت کنشگر بودند که با پیشنهاد دریافت امتیاز نفت شمال، ایران را در موقعیت اتخاذ یک سیاست موازنه قراردادند. در مقابل، انگستان ابرقدرت مستقر بود که منابع ایران را به عنوان یک مستعمره‌ی نیمه‌پنهان در دست داشت.

ذ) از سال ۱۳۵۷، جمهوری اسلامی ایران، در پرشیای کوچک (ایرانی که امروز می‌شناسیم) به قدرت رسیده و این سرزمین را به عنوان مستعمره‌ی پنهانِ روسیه اداره می‌کند.

ر) استعمار پنهان همیشه پس از مدّتی به استعمار نیمه‌پنهان تبدیل می‌شود.

ز) استعمار نیمه‌پنهان مرحله‌ی نهاییِ استعمار پنهان است که در آن کشور استعمارگر بخشی از بهره‌برداری خود از منابع ملّی کشور مستعمره را به لباس قانون ملبس می‌کند. مثلاً انگستان به صورت علنی و قانونی حق امتیاز نفت جنوب را به ثبت قانونی می‌رساند. یا مثلاَ روسیه با تحمیلِ رژیم حقوقی دریای کاسپیان به پرشیای کوچک، بهره‌برداری خود از بخشی از منابع و ظرفیت‌های ملّی ایران را به ثبت قانونی رساند.

ژ) در سال 1397، جمهوری اسلامی ایران امتیاز کنترل ژئواستراتژیک دریای کاسپیان را به روسیه تقدیم کرد. مدّتی بعد، امریکا ناوگان جنگی خود را روانه‌ی خلیج فارس کرد و امتیاز کنترل ژئواستراتژیک خلیج فارس و تنگه‌ی هرمز را درخواست کرد.

س) اکنون جمهوری اسلامی ایران در وضعیتی قرار دارد که باید یک سیاست موازنه را برگزیند. ابرقدرت مستقر، استعمار خود را از مرحله‌ی استعمار پنهان به مرحله‌ی استعمار نیمه‌پنهان رسانده و ابرقدرت کنشگر تقاضای سهم کرده‌ست.

ش) در وضعیت حاضر، روسیه با قانونی کردن امتیاز کنترل ژئواستراتژیک دریای کاسپیان، و با توجه به نفوذی که در ارکان قدرت در جمهوری اسلامی ایران دارد، خیال خود را از بابت اتخاذ سیاست موازنه‌ی منفی از سوی ایران را راحت کرده‌ست.  بنابرین خیال روس‌ها از بابت ناتوانی ایران برای طرح دعاوی قدرتمند و کارا در عرصه‌ی بین‌الملل راحت است.

ص) مدتی پس از طرح تقاضا از سوی ابرقدرت کنشگر (یعنی امریکا)، ابرقدرت مستقر (یعنی روسیه)، اعلام کرد که خود را مسئول اقدامات ایران نمی‌داند و ایران باید بداند که در ماجراجویی‌های خود تنهاست.

ض) مدتی پس از اعلام بی‌طرفی ابرقدرت مستقر در ماجرای تقاضای سهم از سوی ابرقدرت کنشگر، ابرقدرت کنشگر انحلال لابی جمهوری اسلامی ایران در کشور خود را در دستور کار قرار داد. نایاک که لابی مستعمره‌ی روسیه در امریکا به شمار می‌رفت، رسمیت خود را برای تیم ترامپ از دست داد.

ط) می‌توان پرسید محمد مصدق با چه پشتوانه‌ای توانست در مقابل روس‌ها و انگلیسی‌ها قد علم کند؟ با کدام نیروی نظامی؟ با کدام قدرت حقوقی؟ پاسخ مدّتی بعد روشن شد: امریکا! محمد مصدق نه رهبر یک نیروی نظامی قدرتمند بود، نه یک حقوقدان بانفوذ در سطح بین‌الملل. مصدق فقط یک سیاستمدار خوش اقبال بود که باید در فرایند ورود ابرقدرت نوین جهان به ایران، و در روند دوران استعمار امریکاییِ پرشیای کوچک، به یک قهرمان ملّی بدل می‌شد. سناریوی شخصیتیِ مصدق باید وی را موجودی ضد استعمار معرفی می‌کرد. بنابرین برای تکمیل استیلای امریکا بر پرشیای کوچک، لازم بود این شخصیت بازنشسته شود. حالا محمد رضا پهلوی از یک مهره‌ی انگلیسی، به یک مهره‌ی امریکایی بدل شده بود. و این مسخ، بدون نقش‌آفرینیِ بی‌نظیر محمد مصدق ممکن نمی‌شد. درواقع سیاست موازنه‌ی منفی مصدق همانقدر دروغین و خائنانه بود که سیاست موازنه‌ی منفیِ خمینی.

ظ) امروز در دنیا ابرقدرت سومی برای ایران وجود ندارد. شاید در یک جهان موازی بتوان چین را به یک گزینه‌ی مناسب برای پشتیبانی از ایران، در جهت فراهم کردن شرایط اتخاذ سیاست موازنه‌ی منفی در نظر گرفت. انتقال ایران به آن جهان موازی، ممکن نیست.

ع) براساس آنچه تاریخ به ما‌ می‌گوید، جمهوری اسلامی ایران، در این موقعیت که باید یک سیاست موازنه اتخاذ کند، راهی جز درپیش‌گرفتن سیاست موازنه‌ی مثبت ندارد. زیرا ابرقدرت سوّمی درکار نیست که حامی ایشان شده و از ایشان در مقابل دو ابرقدرت مستقر و کنشگر دفاع کند.

غ) دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور ابرقدرت کنشگر در این قائله، به تازگی در توکیو اعلام کرد که به دنبال تغییر رژیم در ایران نیست. وی از نخست‌وزیر ژاپن، شینزو آبه، خواست تا برای گشودن راه‌های مذاکره با جمهوری اسلامی به او و تیمش کمک کند.

ف) دوران استعمار مطلق امریکا در ایران از ۱۳۲۸ تا ۱۳۵۷ طول کشید.

ق) در استعمار مطلق، سیاست موازنه برهم می‌خورد و یک ابرقدرت به مالکیت مطلق کشور مستعمره نایل می‌آید.

ک) از ویژگی‌های روانی اجتماع در دوران استعمار مطلق، سیر صعودی محبوبیّت ابرقدرتِ غایب و سیر نزولی محبوبیت ابرقدرت حاضر یا همان ابرقدرت مستقر است. مثلاً در دوران استعمار مطلق امریکا، علاقه‌مندی عامه‌ی مردم به ایده‌های کمونیستی و ارزش‌های شوروی کمونیستی رشد چشمگیری داشت. و در مقابل، در دوران استعمار مطلق روسیه شاهد افزایش محبوبیت ایده‌ی زندگی امریکایی در میان عامه‌ی مردم پرشیای کوچک هستیم.

گ) شواهد حاکی از آن است که امریکا و روسیه به توافق رسیده‌اند که دست از منازعه بر سر استعمار مطلق ایران بردارند و حال که حاکمیت ایران دچار استحاله‌ی ارزشیِ مطلق شده، و از اساس چیزی به نام ایران و ایرانی را در فهرست ارزش‌های خود نمی‌بیند، بهتر است به سیاست موازنه روی بیاورند و به تقسیم منابع ملّی ایرانیان به صورت مساوی و توافقی بپردازند.

ل) در خبرها می‌خوانیم که ایران پس از ۲۰ سال مقاومت، اخیراً از موضع خود درباره‌ی تقسیم دریای کاسپیان به پنج قسمت مساوی کوتاه‌امد.

م) دقیقاً 20 سال پیش در ایران، جنبشی آغاز شد بر علیه حاکمیت ظالم جمهوری اسلامی ایران. این جنبش که بعد‌ها به جنبش ۱۸ تیر معروف شد، حرکتی روشنفکری و دانشجویی بود که در همان آغاز توسط تیم اعتدال و اصلاحات مصادره و عقیم شد.

ن) تیم اعتدال و اصلاحات در این 20 سال به عنوان سوپاپ اطمینان رژیم جمهوری اسلامی ایران عمل کرد. در ماهیت روسی این تیم هیچ شکّ و شبه‌ای نیست.

و) روسیه، به کمک تیم اعتدال و اصلاحات، بیست سال از وقوع انقلاب در ایران جلوگیری کرد و آنقدر برای خود زمان خرید تا بالاخره راهی برای ثبت حقوقیِ امتیاز کنترل ژئواستراتژیک دریای کاسپیان و شمال ایران پیدا کرد. امّا ایران دیگر به مرز انفجار رسیده. در قیام دی ماه 1396 شاهد بودیم که چگونه یک شعله‌ی کوچک در یک شهر، ناگهان به بیش از ۱۸۰ شهر سرایت کرد و تمام کشور در یک چشم‌به‌هم‌زدن به‌پا‌خواست.

ه) اما حالا که روسیه امتیاز کنترل ژئواستراتژیک شمال ایران را به ثبت قانونی رسانده، به کلّی پشت جمهوری اسلامی را خالی کرده و آشکار است که با امریکا برای تقسیم منابع ایران به توافق رسیده. امریکا نیز از این توافق استقبال کرده و با تمام قوا راهی خلیج فارس شده تا نسبت به اخذ امتیاز کنترل ژئواستراتیک جنوب ایران اقدام کند.

ی) امریکا و روسیه به توافق رسیده‌اند که باید به‌جای سیاست استعمار مطلق، سیاست استعمار موازنه‌ای را در قبال ایران پیش بگیرند. پرشیای بزرگ دیری‌ست که چند‌پاره شده. پرشیای کوچک نیز در آستانه‌ی دوپاره‌شدن است. این دوپاره‌شدن مقدمه‌ی تجزیه و چند‌پاره‌شدن پرشیای کوچک است. حالا کار به اینجا رسیده. ما در این سی‌و‌دو حرف خلاصه شده‌ایم.


توافق شوم روسیه و امریکا بر سر تقسیم پرشیای کوچک یا از پرشیای ما فقط زبان پارسی مانده

اشتراک بگذارید!